آسو:

به یاد غزاله علیزاده، داستان‌نویس پیشرو و توانایی که روز ۲۱ اردیبهشت سالروز مرگ اوست، متنی از هوشنگ گلشیری را منتشر کرده‌ایم که روز بعد از خاک‌سپاری غزاله، درباره‌ی او، خودکشی او و داستان‌نویسی او نوشته بود و پیش از این، منتشر نشده است.

۲۴ اردیبهشت ۱۳۷۵

از سر خاک غزاله علیزاده برگشته‌ام. داستانی از او، «جزیره»، از مجموعه‌ی چهارراه خواندم و سعی کردم که مثلاً طبق معمول بخوابم. نشد. مرگ غزاله گرفتارم کرده. حالتی غریب است: هم عصبانی هستم و هم فکر می‌کنم راحت شد. اما خشونتی که در این خودکشی هست، آدم را ذله می‌کند. احتمالاً سه‌شنبه از مشهد راه افتاده. شاید چهارشنبه را در ساری گذرانده. بعد هم سری به گور درویشی زده. بعد رفته رامسر. پنج تا ده دقیقه در جنگل راه رفته، رسیده به دو تخته‌سنگ که در شیب تپه‌ای بوده‌اند. خودش را از یکی از تخته‌سنگ‌ها بالا کشیده. حسابی قرص خورده، بعد هم طناب را به شاخه‌ای که بر فراز دو تخته‌سنگ بوده گره زده، حلقه‌ای درست کرده، به گردن انداخته و سریده پایین. روز جمعه خانواده‌ای از سر اتفاق پیدایش کرده‌اند و به پلیس خبر داده‌اند. پلیس رامسر محبت کرده که باید تشکر کرد. از جسد عکس انداخته و با استفاده از شماره‌هایی که در کیفش بوده، کسانی را خبر کرده.

متشکریم، جناب سرهنگ!

غزاله درویش‌مسلک بود. پشت عکس حضرت علی یادداشتی نوشته که من سرطان دارم و چون نمی‌خواستم دیگران را پریشان کنم، خودکشی کردم. از دخترهایش هم خداحافظی کرده: «هزار دفعه می‌بوسمتان. مادرتان را ببخشید.»

می‌گویند قرآنی را آیه به آیه چیده و دوروبر خودش ریخته. می‌بینیم که این اعمال تظاهر نبوده که مثلاً کتابش را اجازه بدهند و یا نخواسته به کسی باجی بدهد تا اجازه‌ی چیزی یا کاری پیدا کند.

غزاله یکی از امضاکنندگان متن ۱۳۴ نویسنده بود و از کسانی هم نبود که پس گرفتند. با مرگ او و با کسر پنج‌شش نفری که امضاهایشان را پس گرفتند و با مرگ میرعلایی، زریاب‌خویی و غزاله، مانده است یکصد و بیست و چند نفر. زریاب بارها گفته‌ بود که من پس نگرفتم. میرعلایی را کنار کوچه‌ای پیدا کردند. مرگ غزاله مسلماً خودکشی بوده. اما من یکی فکر می‌کنم با این وضعیت خفت‌باری که ما نویسندگان گرفتارش شده‌ایم، هر مرگی داغ ننگی است بر چهره‌ی این روزگاری که ما داریم.

برو به آدرس