آسو:

فریدون معزی مقدم

دکتر شاپور راسخ، استاد جامعه‌شناسی و از پیشگامان مطالعات و پیمایش‌های کمّی در ایران، چندی پیش در ۹۷سالگی درگذشت. ایشان را گاه به‌عنوان یکی از پیشگامان علم جامعه‌شناسی در ایران به شمار می‌آورند. در متن پیشِ رو به اثر مشترک شاپور راسخ و جمشید بهنام، مقدمه بر جامعه‌شناسی ایران، آسیب‌شناسیِ جامعه‌ی ایران در این کتاب، و همچنین نقد برخی از روشن‌فکرانِ آن دوره، مانند جلال آل‌احمد، به این اثر اشاراتی شده است.

* * *

هفته‌ی پیش خبر آمد که دکتر شاپور راسخ، از مدیران مدبر در آن نظامِ گذشته و رفته، نظام پادشاهی مشروطه‌ی رنگ‌باخته و با منویات پادشاه‌ساخته، که در پایانه‌ی ۱۳۵۷ در میان‌سالی ما فروریخت، از «این» جهان رفتند. این جمله را به‌احترام باور و ایمان روحی ایشان چنین نوشتم وگرنه من جز این هستی و «همینی که هست»، جهان دیگری را نمی‌شناسم و باور ندارم.

نخستین بار همراه با نام او، کتابی خواندم با عنوان مقدمه بر جامعه‌شناسی ایران. نگارش این کتاب دو قلم داشت: یکی جمشید بهنام و دیگری شاپور راسخ و هر دو شخصیت شناخته‌شده در علوم انسانی و اجتماعی و سال انتشار ۱۳۴۸.

دو برادر، جلال و شمس آل‌احمد، در مورد دکتر شاپور راسخ، یکی به‌بهانه‌ی درج مقاله‌ای از او در نشریه‌ی ماهانه‌ی راهنمای کتاب و دیگری در نقد از همین کتابی که اشاره کردم، موضعی خصمانه گرفتند.

بزرگوار جلال آل‌احمد در راهنمای کتاب بر او خرده گرفته و یقه‌ی مسئول انتشار این نشریه‌ی ماهانه را نیز گرفته بودند که چرا شاپور راسخ در مقاله‌ای کمابیش نوشته‌اند «دو اندیشه‌ی جدید دینی، جهانی شده‌اند» و پس از آن بال‌دادن به اندیشه‌های «سربسته» و عوام‌پسندِ روز که ترجمه به‌زبانِ باز آن، اینکه بهائیان پُست و مسندهای مهم را انگار غصب کرده‌اند!

شمس آل‌احمد، که در نحله‌ی جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی درس و مشقی هم کرده بودند، کتاب مقدمه بر جامعه‌شناسی ایران را، هم از نظر زبان و هم محتوا، ناچیز و پرت و از فرصت‌طلبیِ نویسندگان دانسته و آنان را از تازه از راه رسیدگانی می‌شناساند که در جست‌وجوی پُست و مقام‌اند. تنها برشماری و ارجاعات نویسندگان را در فصل سوم قابل‌توجه دانسته اما بلافاصله لگدی به کوزه، که محتوای دو فصل پیشین ارتباطی با این فصل ندارد.

برو به آدرس