ماشالله آجودانی، آسو:

یادداشتی از ماشالله آجودانی دوست قدیمی آرامش دوستدار که چهارشنبه‌شبِ پیش درگذشت

ایران تاب پرسشگری‌های او را نداشته است. گویی از سرِ ما زیاد بوده است. در اشاره به ایران، صرفاً به نظام سیاسیِ ستمکار و ویرانگر ایران نظر ندارم، به نظام فرهنگی و ساختارهای ریزودرشت نهادهای آموزشی آن هم نظر دارم، ساختارها و نهادهایی که در همه‌ی این سال‌ها به شیوه‌ای آشکار با اندیشیدن و نقد و تفکر انتقادی سر جدال و دشمنی داشته است. یعنی این فقط حکومت و حکومت‌گران نبوده‌اند که با آرامش دوستدار و شیوه‌های انتقادی اندیشه‌های او سر ستیز و دشمنی داشته‌اند، ما هم در برخورد با او و در تحریف و سانسور اندیشه‌های او دست‌کمی از حکومت‌ها و دولتمان نداشته‌ایم.

وقتی در برهوت بی‌کسی و بی‌فکری ما، دوستدار نامه‌ای اعتراض‌آمیز و روشنگر به هابرماس، فیلسوف آلمانی، نوشت و موقعیت تاریخی و فرهنگی ما را رسوا کرد، سه تن از ایرانیانِ درس‌خوانده و تحصیل‌کرده و صاحبِ سِمت در دانشگاه‌های غرب، نامه‌ای علیه دوستدار به هابرماس نوشتند و در هتک حرمت او سنگ تمام گذاشتند. به شیوه‌ی آخوندی او را خلع لباس کردند و به تعصب و جزم‌اندیشی، ایران‌ستیزی و اسلام‌ستیزی و نژادپرستی متهم کردند و نوشتند: «تنها هدف ما در نگاشتن این نامه این بود که شهادت دهیم آرامش دوستدار نه از سوی ایرانیان بلکه تنها از سوی خویش سخن می‌گوید و آنچه می‌گوید، تنها نمایانگر ابتذال تخیلات شخص اوست.»

برو به آدرس