پیاله چی‌:

ماتیک درب و داغان به لب زدن مثل فاحشه های حراجی (یکی بخر، دو بار…) خیابان چهل و دوم نیویورک سیتی، و جلوی دوربین نشستن و در باره‌ی کارهای عاشقانه مرد دیگری که دیگر دستش از این دنیا کوتاه است چِرت پراکنی کردن، راستی چقدر والایی برای یک ‹مرد› می‌تواند داشته باشد؟… هرچه باشد، البته که به مردانگی و قدر زندگی‌اش نخواهد افزود…

گیرم که «خیلی شایع بود» شاه فقید دوست دختری به نام طلا داشت…
به تو چه که انقدر برایت در زندگی‌ مهم شده که، در این روزها که مردم پسرش را سر کار می‌خواهند، ماتیک به لب بزنی و جلوی دوربین بنشینی و غیبت رفته‌ مظلومی را کرده و مثلا شایعه‌ای را بازگویی کنی؟!…
چرا آخر؟…چون اِندِ تاریخ‌نگاری و روشنگری هستی؟!…

برو به آدرس