1- چند روز پیش بود که آخرین تصاویر جان بدر بردگان از حادثۀ پیرانشهر را دیدم بر روی بقایای شان در کراهت زخم بر چهرۀ نوگلان و ژرفای درد بر رخسار افسردۀ پدران و مادران شان. اما هر چه با خودم کلنجار رفتم که شما را هم در جریان قرار بدهم جرأت نکردم از سنگینی تصاویر محزون دخترکان.

2- اما امروز که خامنه ای را دیدم سرخوش و یاوه خوان در جمع عده ای گمنام و مزدور - اما با عنوان دکتر - که دارد  بر جدیدترین کشف استالینیستی اش در مورد "الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی" هذیان می بافد و گزارش رییس این تشکیلات مأمور "اختراع دوبارۀ چرخ" را شنیدم به محضر بت اعظم و فهمیدم که این مرکز بیهوده تر از همۀ بیهودگی های تاکنون خامنه ای 28 - بلی درست متوجه شده اید بیست و هشت را - اندیشکده! دارد با رییس و کارمند و تشکیلات و حالا نخور کی بخور؛ دیگر بار مطمئن شدم که نه از دلارهای نفتی آن پسر(محمود احمدی نژاد) و نه از درآمد های بدون حساب و کتاب صدها بنگاه و بنیاد و شرکت و کارخانه و سهم امام و پول ها و طلاهای نذری امام رضا و 30000 امامزاده و الا ماشاءالله این پدر (آیت الله خامنه ای) سهمی و رنگی تعلق نخواهد گرفت به این پوست های جزغاله شده و نفس های به تنگی افتاده؛ تصمیم گرفتم که از آمنۀ بهرامی درخواست کنم برای یک مسئولیت اجتماعی که جز او از هیچکس دیگر ساخته نیست بپا خیزد و اقدام کند اگر نکرده تا کنون.

3- آمنه جان حرف زدن با تو خیلی راحت است؛ و چون مدرن و بی نقاب هستی نیازی به پیچاندن کلمات نیست. می دانم که چه کشیده ای و چه می کشی و هنوز هم خودت سخت تحت درمانی. اما آمنه اگر دستی بالا کنی و فقط نام عزیزت را بر بالای یک استمداد طلبی جهانی قرار بدهی برای این بچه ها یقین می دانم که هزاران پزشک با شرف و انسان های بماهو انسان در جوامع مدنی دنیای پیشرفته خواهند داوطلب شد برای ترمیم آسیب های شدید این بچه ها. از ساز و کارش نمی نویسم که حوصله سر نبرد. زیرا خود تو و انسان های شریف ایرانی در لباس فعالان مدنی و حقوقدان و فعال حقوق بشر که با تو در تماس هستند خیلی ساده می توانند چنین فراخوانی را با یشترین امکان موفقیت سامان بدهند. خواهش می کنم آمنه خانم بهرامی. یا...هو

منتشر شده در وبلاگ دلقک ایرانی در 14 اسفند.