سی ویکم خرداد سی و پنجمین سالگرد بخون تپیدن شاعر انقلابی ، شاعر کارگران و زحمتکشان وخلقهای تحت ستم واستثمار و شاعرآزادگان، سعید سلطانپور است . سی وپنج سال قبل درچنین روزی قلب گرم و مهربان سعید که همواره برای آزادی بشریت از ستم واستثمار وزوروسرکوب مبتپید ،اماج تیرهای کینه توزانه طبقه حاکم وسران مرتجع جمهوری اسلامی قرارگرفت.

سعید که درعمرکوتاه خود لحظه ای ازمبارزه علیه ارتجاع ، خودکامگی ولحظه ای ازتلاش برای آزادی و بهروزی توده های زحمتکش مردم غافل نشد، دریکی از بهترین لحظات زندگی اش ، درشب عروسی اش، ازکنار عروس ورفیق زندگی اش ، مادر،خواهر وخانواده ومهمانهایش ربوده شد .درفاصله دستگیری واعدام تحت شدید ترین شکنجه ها قرارگرفت ،انواع واقسام روشهای جنایتکارانه و شکنجه های جسمی و روحی برای شکستن مقاومت وی آزمایش شد تابلکه لب بگشاید و آنچه جلادان برتخت نشسته، دیکته میکنند در مصاحبه های کذائی برزبان راند. اما هیهات که با دلاوری ازسنگر طبقه کارگر وزحمتکشان و محرومان جامعه روبرو بودند. محرومانی که خود وی شرایط استثمار و زندگی طاقت فرسای آنها را زندان و شکنجه گاه بزرگی میدانست .

سعید یک فدائی کمونیست بود و به آزادی نوع بشر ازیوغ ستم واستثمار و زورو سرکوب نظام سرمایه میاندیشید وبرایش مبارزه میکرد و تا آخرین لحظه حیات اش به این آرمانهای انسانی وفادارماند

 

تا که در بند یکی بندم هست
با تو ای سوخته، پیوندم هست
نبرم راز، مگر با خورشید
تا به خون ریشه سوگندم هست
خنجر خاری در خون دهان
گر ز گلزار بپرسندم هست
داغ سرسختی اندیشه سرخ
زخم خونین خطرمندم هست
گل خون می‌شکنم، می‌روم
آ... ی باغ را گل گل، مانندم هست
تو برآنی که مرا پشتی نیست
من برآنم که دماوندم هست
شفقی ریخته در سرب و سرود
روی دلتای فرآیندم هست
دل اکنونم اگر خفته به‌خون
دل فردایی خرسندم هست.