یكي از مسائلِ تعجب برانگیزِ اجتماعِ عصرقاجاري، حضور زنان فرھیخته و دانشمندي است كه بسیاري از جریاناتِ فرھنگي و اجتماعي عصرِ خود را با دقّت و موشكافي بررسي كرده اند. در  این جامعه بانوان نقشي بسیار جزئي در امورِ اجتماعي عصر خویش دارند. نامھایي ھمچون تاج السلطنه و فروغ الدوله ـ دختران سلطان ناصرالدین شاه قاجار خویش اِھتمامي بِسزا در امور فرھنگي و اجتماعي داشتند و مجموعهٔ نامه ھا و یادداشتھایي كه از آنھا به یادگار مانده نِشانگر لیاقت ذاتي و درایتِ زنان ایراني است.

در خاطرات تاج السلطنه نكات جالبي درباره مسائلِ جنسیتي عصر قاجار و بینشِ نگارنده در نظر به علل واسباب عقب ماندگي ایرانیان به چشم مي خورد كه به نوعي ایجاد روحیهٔ تجدّدطلبي و نوگرایي در خُلقیات جنسي زنان طبقهٔ ممتازه عصر قاجار را نَوید مي دھد. تاج السلطنه با دیدي روشن پدیده ھایي چون چندھمسري و پنھان كردن زنان در حجاب سخت و دست و پاگیر و غیرضروري عصر خود را به باد نِكوھش مي گیرد و آن را از عوامل فاسد شدن خُلقیات زنان ایراني برمي شمرد:

«... حال اگر زنھا روي بازكرده باشند و مانند تمامِ مردمان متمّدن ، زن و شوھر ھمدیگر را دیده بخواھند و به طور عشق آن اتحّاد اَبدي را در حضور معبود خود ببندند و تا آخر عمر در یك استراحت معنوي وروحاني زندگاني كنند بھتر نیست ؟ آیا مثل تمام اعیان و اشراف زادگان اروپا بدون حرمسراي و كلفت و نوكر زیادي و خرج ھاي زائد زندگاني كنند با افتخارتر نیست؟ این زن و شوھري كه عشق انتخاب كرده، این دو مونسْ كه قلب ضامنِ پاكي و عفّت و شِراكت آنھا شده آیا سِزاوار تَحسین و تَمجید نیست؟

خرابي مملكت و بداخلاقي و بي عِصمتي و عَدمِ پیشرفت تمام كارھا این حجاب زن است، در ایران ھمیشه عدهٔ مرد بواسطهٔ تلفات كمتر از زن است. در مملكتي كه دو ثلثِ آن بیكار در خانه بمانند، البته یك ثلث دیگرَش باید زحمت آن بقیه را ھم به دوش بكشند و ناچار به اموراتِ مملكتي و ترّقي وطن نمي توان پرداخت.

در مسافرتِ تبریز در تمامِ عرضِ راه و دھات، زن و مرد را با یكدیگر بدون حجاب مشغول كار مي دیدم. در تمام دِه یك نفر بیكار دیده نمي شد. یك نفر مستخدمِ من خواستم در راه براي خود بگیرم، ھیچ یك از این دھقانان راضي نشدند و زندگي آزاد صحرایي خود را نفروختند. تمام این دھقانان و زارعین مردم با شَرَف و افتخاري ھستند. یك نفر زن فاحشه در دھات وجود ندارد، زیرا كه زن و شوھر تا مقابل یكدیگر ثروت نداشته باشند ھمدیگر را نمي گیرند. و پس از آن ھم چون روي ایشان باز است، ھمدیگر را خودشان انتخاب مي كنند و بعد از عروسي ھم بالمشاركه در تمام روز و شب با ھم مشغول زراعت و رَعیتي ھستند... صدھزار برابر اخلاق دھقانان و صحرانشینانْ بھتر از اخلاقِ مردمان شھري است و این نیست مگر عَدَمِ احتیاج و بيآلایشي و یك اتحّاد روحاني و صمیمي كه بواسطهٔ اجتماع و عدمِ خیالاتِ فاسد و غیرمشروع است. ھزاران مفاسدِ اخلاقیه از ھمین روي بستن زنھا در این مملكت نشر داده شده است.»

دختر دیگرِ ناصرالدین شاه قاجار بنام فُروغ الدوله نیز دست كمي از خواھر خویش نداشت، این زن غیرتمَند در نامه
اي به حاجي خان پیشكارَش چنین مي نگارد:

« شنیدم خیال دارید باغ را قھوه خانه كنید.خیلي بدكاري است. ھزار الواط بي معني روزي یك جور روزنامه به شاه بدھند كه امروز در باغ ظَھیرالدوله فُلان بیعاري شد. اینجا را كه قھوه خانه كردید ھر جور آدمي خواھد آمد. بدنامي دارد وخوب نیست. اگر ھزار تومان ھم منفعت داشته باشد از براي من این كار را نكنید.»

در جاي دیگري ھم مي نویسد كه نوكرِ بي بند و بارَش آقا محّمداَمین خان را تنبیه و گوشزَد نمایند:

«آقا محّمداَمین خان را بخواھید. از قول من به اوبگوئید شنیدم ھر شب مُطرب مي آوري و بعضي كارھاي بي قاعده مي كني ھر چه به روي شما نَیاوردَم كه شاید خودتان حَیا كنید و تَركِ این نوع كارھا را بكنید. روز به روز بدتر شد. آدم تا كي جوان است. قَباحت دارد. ھَمچه خیال نكنید كه من به این كارھاي شما كار ندارم و ھر كاري بكنید ھیچ نمي گویم. به سَر مباركِ شاه به حّق خدا اگر تركِ این كارھا را نكردي، ھم خودم تنبیھَت مي كنم، ھم عریضه به شاه مي نویسم مَواجبت را ببُرد. پدرت كه آن ھمه ھرزگي كرد كجا را گرفت؟ چند نفر نوكر الواطِ بي معني دورَت جمع كردي از ھیچكس حَیا نمي كني. شب و روز مَست یك گوشه افتاده اي یعني چه؟ ... یك اِلتزام نامه با مِھر ازَش بگیرید كه دیگر ترك این كارھایش را بكند یا به حق خدا مي روم به شاه تفضیلِ حالَش را عَرض مي كنم از نان خوردن و نوكري مي اندازَمَش.»

در ھمان زماني كه این شیرزن اینگونه در انتظامِ اُمور و حفظِ اخلاقّیات كوشش ومساعي مي نمود، اِعتمادالسلطنه یكي از این رسوائیھا را قلمي ساخته است:

«اَیضاً شخصي از اھالي صِربستان با زوجه اَش كه از اھلِ بلغارستان است و بعدھا معلوم شد كه زوجه اَش نبوده ومعشوقه اَش بود واردِ طھران شد. لدي الورود خود را به پناه حَكیم طلوزان انداخت. از زوجه اش بَدَش نیامد. به صدراعظم اَمین السلطان او را معرفي كرد. صدراعظم ھم به معاشقه اَش بي مِیل نشد. این صاحب مَنصب نه از راه قابلیتِ نظامي و نه از ضربتِ تیغ بلكه بواسطهٔ سپرِ سفید كفل زوجه اَش در دولت علیهٔ ایران استخدام شد و سالي ھشتصدتومان مُقرري مي گرفت و اسمش این بود كه فوج سَوادكوھي را مَشق مي دھد. فوج سوادكوھي كه تنھا مشق شان منحصر به ھیزم شكني است و ابداً به تعلیماتِ این صاحب منصب صِربي تَن ندادند. مشارالیه اسماً این مأموریت را داشت، اما رسماً ھر روز با عصر بازوي زوجه اش را گرفته به باغ صدراعظم مي بُرد و تا ساعت ھفت ھشت آنجا بودند... »

رسوایي ھاي اینگونه فراوان یافت مي شد ، اما اینكه زني كه شوھر دار و صاحبِ دو فرزند است، با رجل دیگري مكاتبهٔ عاشقانهٔ مخفي داشته باشد چندان عُمومیت نداشت:

«از تَفصیلات اینكه سلطان اِبراھیم میرزا پسر مرحوم عماد الدوله كه برادر زنِ من است و زیور خانم صبیهٔ پاشاخان امین المُلك مرحوم را دارد، در میان مَتروكات امین الملك صندوق كاغذي بود. ایشان دو ماه است ملتفت شده اند چه است كه غالباً نوشتجاتِ دولتي و شخصي است، دو سه نوشته به توسط من بنظرِ ھمایون رسید : فرمودند باقي را طلب كنم. امروز سلطان ابراھیم میرزا از شھر آمد و پاكتي از آن كاغذھا كرده و دوازده از آن نوشتجات بود بمن داد. من جمله دو سه كاغذ معاشقه از .. ھمشیرهٔ مرحوم .. قاجار بود به امین الملك. من پاكت را كه به شاه دادم عرض كردم من جمله كاغذ عشق بازي زني است . فرمودند كدام زن؟ عرض كردم به فرانسه كه ھمان زن كه مادرِ دو سردارِ عساكرِ منصورهٔ شماست. كنایه از .. الملك و .. الدوله بود.»

منابع:
ـ تاج السلطنه، خاطرات ، به كوشش مسعود عرفانیان
ـ فروغ الدوله، مجموعه نامه ھا ، به كوشش ایرج افشار
ـ  اعتماد السلطنه، روزنامهٔ خاطرات ، به كوشش ایرج افشار