تاریخچه هویت سازی جعلی برای آذربایجان
دگردیسی از آذریسم به پان ترکیسم

ایران گلوبال، پنجشنبه, ژوئیه 9, 2015 - 16:03

هویت چی ها به دنبال وسیله می گردند که افتراق و غیر بودن خودشان را با مردم ایران و فرهنگ ایرانی به نمایش بگذارند و چنین وانمود می کنند که آذربایجان به سبب ترکی بودن زبانش هیچ گونه وابستگی تاریخی، ملی و عاطفی و فرهنگی با ایران و ایرانی ندارد...هویت چی ها کشتارها و جنایت های چنگیز و آتیلا را در راستای پیشبرد اهداف ترکان در جهان تلقی می کنند، اما جنگ های کوروش و انوشیروان برای حفظ حدود و ثغور کشور ایران را شوینیستی و ضد خلقی می نامند!

ایران دو صد فتنه و صد خصم ز هر سو                     هم مرکز و هم گردش پرگار همان است
هر لحظه به شکلی دگر، این دیو عیان گشت             هم رستم و هم اژدر و خونخوار همان است
خواهند که هر قطعه به یک گرگ سپارند                  از پیکر ما، مایه ی ادبار همان است

از منظومه ی این است وطن: دکتر منوچهر مرتضوی

دگردیسی از آذریسم به پان ترکیسم
چهل پنجاه سال پیش از این، در مملکت ما، اگر به این به اصطلاح هویت چی ها و فعالان مدنی و زبان مادری امروز، ترک می گفتی شکم آدم را سفره می کردند. در آن زمان برای این هویت چی ها هویت آذری به مغزشان تزریق کرده بودند، آنها خودشان را فرزندان اود دیاری (دیار آتش) جا می زدند و در تمام مقاله ها و کتاب هایشان به کسروی افتخار می کردند و رساله زبان آذری را سند بلامنازع آذربایجانی بودنشان می دانستند و این موضوع را در سر هر کوی و برزن جار می زدند. نظامی و تمام گویندگان آذربایجان را آذری زبان و فرزندان راستین آذربایجان می دانستند. از آن طرف «ترکان غارت گر و طوایف ترک زبان به هر کجای آذربایجان که رسیدند به ویرانه تبدیل کردند، ترکانی مثل آق قویونلوها و قره قویونلوها و سلجوقیان که از اسبات ترکان آسیای میانه بودند در سده های چهارم و پنجم به آذربایجان سرازیر شدند و بافت جمعیتی و اجتماعی آذربایجان را به هم زده و زبان ترکی را به آذربایجانی ها تحمیل کردند. (تاریخ آذربایجان، ن. قولیف، ترجمه حسین دوزگون، ۱۳۵۳، انتشارات گوتنبرگ)
آن دوره ، دوره ی آذریسم بود، بابک آذراوغلو بود و وارث بر حق مزدک. خلاصه، همه چیز را با معیار آذریسم محک می زدند. بعد از فروپاشی بزرگ یک عده ای که اذری دو آتشه بودند به آسانی پوشاک عوض کردن، هویتی که از پدر و مادرشان مانده بود را وانهاده و از دیار آتش گذشته به بوز قورت و به واحدهای اورال و آلتائیک پیوستند و دیارشان شد آزربایجان یا آذر ـ بای ـ جان که در هیچ فرهنگ لغتی نمی شود پیدا کرد.
بعد از انقلاب، ایرانیانی که به صورت تبعید یا فراری و یا عضوی از احزاب کمونیستی بودند و در کشورهای دیگر زندگی می کردند با رهبرانشان به ایران برگشتند و مبارزه در راه طبقه کارگر را ادامه دادند. این آقایان با گروههای داخلی کمونیستی که از رژیم پهلوی جان سالم به در برده بودند به اتفاق اعضای حزب تراز نوین طبقه کارگر همکاری کرده و با هم به مبارزه ادامه می دادند. مبارزه ی اینها از چهارچوب ایدئولوژی چپ توام با جاسوسی برای  برادر بزرگ تجاوز نمی کرد تا زمانی که فروپاشی بزرگ آغاز شد. در این فروپاشی مردمانی که در هفتاد سال گذشته زیر  سلطه ی به اصطلاح جماهیر سوسیالیست بودند آزاد شد و فروپاشی، شوک و نیشتری بود بر عقاید آرمانهای پوچ، که مدت ها به خاطر آنها مبارزه کرده بودند. در آن سالها، رژیم استالینی برای قوام پایه های دیکتاتوری، برای خلق ها هویت سازی می کرد و فرهنگ و زبان دیگری برای ادغام در فرهنگ روسی بر آنها تعریف کرده بود! با تحریف تاریخ و فرهنگ خلق ها، خواب های وارونه فرهنگی بر خلاف فرهنگ واقعی مردم، برای آنها تدارک دیده بودند، در این میان جعل و تحریف و فرهنگ و تاریخ آرانی ها جای ویژه ای جهت تهی سازی از فرهنگ مردم پیدا کرده بود. تا آنجا که به مدت ۷۰ سال با سه بار تغییر در خط و زبان ارانی ها، آنها را از گذشته فرهنگ و تاریخ خودشان بیگانه ساخته بودند.
وقتی پس لرزه های فروپاشی بزرگ بعد از چندی فرو نشست، برگشتگان به ایران، بیشتر آنهایی بودند که هفتاد سال پیش در سال ۱۳۲۵ بدنبال خیانت های باقراوف و استالین به آن طرف رود ارس فرار کرده بودند. آنهایی که مدت چهل سال در شوروی زندگی کرده بودند دو گروه بودند: یک گروه آنهایی بودند که جعلیات فرهنگی و تاریخی در مورد آذربایجان را قبول نداشته و ظاهرا هم به علت ترسی که از حکومت داشتند نمی توانستند با آنها مخالفت علنی بکنند. یکی از آن اشخاص، بی ریا شاعر آذربایجانی بود که به اتفاق پیشه وری در سال ۱۳۲۵ از ایران فرار کرده بود.  بی ریا به خاطر مخالفت هایش درباره جعلیات فرهنگی و تاریخی چهل سال از این زندان به آن زندان و از این تبعیدگاه به آن تبعیدگاه در رفت و آمد بود و آخرش هم با هزار ترفند بعد از انقلاب از آن جهنم خلاصی یافت و در تبریز بدرود زندگی گفت. گروهی دیگر تسلیم محض جعلیات و استحاله فرهنگی آنها شده بودند. یکی از آنها بعد از فروپاشی با یک کوله بار فرهنگی و تاریخی جعلی به نام «تاریخ قدیم ترکان ایران» وارد کشور شد و هویت طلبان بیشتر برای افاضات تاریخی شان به کتاب ایشان مراجعه می کردند. نا گفته نباید گذاشت که جناب ایشان یکی از تربیت شدگان مکتب پروفسور «مار[۱]» بود و این آقای مورخ همان بود که طی ماموریتی از طرف حزب کمونیست شوروی در رادیو بغداد بر علیه ایرانی ها سخن پراکنی می کرد.
حالا این برگشتگان از اردوگاه کمونیست که بهانه ای برای مبارزه نداشتند باید دست آویز دیگری برای مبارزه کردن پیدا کنند و چه بهتر که برای به دست آوردن هویت گم شده ی سالهای گذشته شان مبارزه کنند آنهم از نوع ترکی اش با سرزمین موعود اورال آلتائیک و همان هویتی که هزاران سال است «فارس های شونیست از آن ها دریغ کرده اند» ! هویت چی ها به دنبال هویت طلبی، به دنبال مشابه سازی های فرهنگی و تاریخی هم هستند:  بدین قرار اتحاد جماهیر شوروی سابق را با ایران فعلی به علت کثرت قومی مشابه سازی می کنند و معتقدند که چون فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باعث شد اقوام تحت ستم آنها آزاد شوند. این جبر تاریخی است که تمام کشورهای کثیرالمله در بین آنها ایران هم باید متلاشی شود. از نادانی اینها همین بس که نه ملت ایران و نه تاریخ و فرهنگ آن را می شناسند و نه اتحاد به اصطلاح جماهیرشان را و از درک این مسئله عاجز هستند که روس ها مدت هفتاد سال بیشتر نبود که با تجاوز و استیلاگری های خود آن اقوام را زیر سلطه ی خود درآورده بود، اما برعکس در ایران هزاران سال است که اقوام ایرانی بدون یک قرارداد نانوشته باعث استمرار هویت و فرهنگ ایرانی در کشوری به نام ایران شده اند و اگر این اقوام ایرانی نبود ایرانی هم وجود نداشت و در نهایت هویت و موجودیت ایران بسته به تمام اقوام ایرانی است که خودشان را ایرانی می دانند. یکی از مشابه سازی های بی بدیل هویت چی ها، آذربایجان شمال و جنوبی را با آلمان شرقی و غربی مقایسه می کنند که باید یک روزی جنوب و شمال با هم یکی شوند. البته درباره نام گذاری جعلی و تحریفات باقراوفی در تاریخ، مطالب زیادی نوشته شده همین قدر هست که ایشان حدود آذربایجان را تا اصفهان ادامه می داد و این جعلیات یکی شدن ها،  هنوز هم در کتاب های درسی جمهوری آذربایجان (آران) تدریس می شود[۲].
جعلیات فرهنگی و تاریخی درباره‌ی آذربایجان از سال ۱۹۱۸ از حکومت مساوات چی ها و اشغال آذربایجان توسط عثمانی و سال های ۲۵-۱۳۲۰ که آذربایجان در اشغال قشون روس بود توسط مورخان جاعل استالین ساخته همچون سیداوف ها و صمد ورغون ها و بالاش ها و دوزگون ها همراه با تاریخ سازی و هویت سازی انگلیسی و یهودیانی همچون آرمنیوس وامبری و لئون کاهون مبنی بر اسکان هفت هزار و پانصد ساله ی ترکان سومری و هیتی ها در ترکیه و آذربایجان و کوچیدن ترکان به آسیای میانه و مهاجرت دوباره آنها به نام اوغوزان و سلجوقیان در قرون چهارم و پنجم هجری و تکرار این همه دروغ در کتابها و روزنامه ها و نوشتن ها و در تلویزیون های صهیونیستی تجزیه طلب با ماسک هویت چی و ملیت چی و به دنبال سربلند کردن قارچ گونه ی صدها انجمن به اصطلاح دانشجویان ترک هویت خواه به تعداد تمام دانشگاههای ایران (حتی ممکن بود دانشگاهی یک نفر هم دانشجوی ترک نداشته باشد!) هویت سازی و ملیت سازی برای مردم آذربایجان و عوض کردن اسم های ایرانی و اسلامی به اسم های ترکی در بین به اصطلاح نویسندگان هویت خواه مثل تایماز، آخارسو، چایلی، خوجا، دوزگون و . . . و مسابقه گذاشتن برای گرفتن (خریدن) دکترای افتخاری از کشورهای هم جوار و نوشتن روزنامه ها و کتاب ها به سرعت برق و باد و با ایجاد تلویزیونها توسط استعمارگران جهانی و صهیونیست ها و ترجمه ی کتاب های خانم برنداشیفر، استاد و جاسوس صهیونیست تل آویو به عنوان کارشناس مسایل قفقاز و تبلیغ جهانی از تلویزیون تجزیه طلب از این که هزار سال است حکومت های استبدادی ایران ظلم های تاریخی و فرهنگی و زبانی و ملی را توسط شونیست های فارس بر اقوام ایرانی روا می دارند (در حالی که در هزار سال گذشته تمام حکومت گران ایران، ترک بودند).
فرهنگ و تاریخ آران را قبل از فروپاشی، تاریخ سازان استالین با قلم ایدئولوژی خلقی برای یکسان سازی با فرهنگ روسی در اتحاد جماهیر شوروی نوشته شده بودند. بعد از فروپاشی، هویت چی ها، فرهنگ و تاریخ آذربایجان را به طرف هویت خواهی و ملت سازی آنهم به طریق «ترکانه» سوق دادند و آن را به طرف دره ی عمیقی پرتاب کردند. که این دره ی عمیق را نمی شد جز با تحریف و جعلیات فرهنگی و تاریخی با چیز دیگری پر کرد و برای هویت چی امکان دیگری جز تحریف و جعل و تاریخ سازی دروغین امکان نداشت.
هویت چی های امروز که فکرشان بیشتر از فرضیه سازی های نژادی اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم الهام گرفته به دنبال وسیله می گردند که افتراق و غیر بودن خودشان را با مردم ایران و فرهنگ ایرانی به نمایش بگذارند و چنین وانمود می کنند که آذربایجان به سبب ترکی بودن زبانش هیچ گونه وابستگی تاریخی، ملی و عاطفی و فرهنگی با ایران و ایرانی ندارد و چون تاریخ را وارونه می خوانند نمی دانند که دین و فرهنگ و عرفان و ادبیات ایران زائیده ی فکر آذربایجانی است و تمام اینها در آذربایجان تکوین یافته و بالیده است. در این راه از هیچ گونه جعل و تحریف، تهمت، افترا و توهین بر هر چه ایران و ایرانی و نماد و سمبل های ایرانیت و فرهنگ و تاریخ ایران روی گردان نیستند هر چند که در این باره در طول این مقال اشاراتی به آنها خواهد شد. هویت چی ها وقتی می خواهند از زبان و فرهنگ ترکی تعریف کنند حتما باید توهینی و افترایی به شونیست های فارس و ایرانی ها بکنند والا تعریف و تمجید درباره زبان ترکی افاقه نخواهد کرد، تعریف کردن از افتخارات ترکان مستلزم توهین به فارس ها و سمبل ها و نمادها و دانشمندان ایرانی است حتی اگر این دانشمندان از خبرگان آذربایجانی باشد. اگر بخواهند از چنگیز، آتیلا و تیمور و از افتخارات آنها سخنی به میان بیاورند بدون توهین به کوروش، انوشیروان و شاه عباس و رضاشاه مقبول نخواهد افتاد و یا اگر بخواهند از دَدَه قورقود تعریفی کرده باشند بدون توهین به فردوسی و شاهنامه و هر چه ایرانی است این تعریف بدون اثر خواهد ماند. در نهایت ما متوجه نشدیم این فارس ها کی ها هستند که اینقدر مورد هجمه و هجوم هویت چی ها هستند. آیا فارس ها آنهایی هستند که با زبان فارسی سرکار دارند یا آنهایی هستند که در استان فارس زندگی می کنند. اگر مورد اولی درست باشد پس تمام ایرانی ها اعم از تمام اقوام ایرانی سرکار روزانه شان با زبان فارسی است. چون زبان فارسی زبان ملی و زبان مشترک تمام ایرانی هاست. اگر منظور آنها مورد دوم یعنی ساکنین استان فارس باشد، باید به حضور هویت چی ها عرض شود که زبان فارسی امروزی زبان بومی و محلی مردمان استان فارس نبوده و نیست. زبان فارسی امروزی دنباله ی زبان پهلوی در زمان ساسانیان به صورت زبان دری در خراسان نشو و نما یافت و در آذربایجان توسط قطران ها و نظامی ها بالید و تکوین یافت که به صورت امروزی در بین اقوام ایرانی به صورت یک سنت فرهنگی و ادبی دیرین که بدون هیچ گونه تحمیل و اجباری در بین تمام اقوام ایرانی به صورت زبان ملی ریشه دوانید. ایالت فارس مثل دیگر ایالت های ایران زبان بومی و محلی خودش را دارد که بعضا در دیوان سعدی و حافظ هم نشانه های آن را می توان یافت. دویست، سیصد سال قبل از سعدی و حافظ شاعران و گویندگانی مثل محمدبن بعیث، قطران، نظامی و . . . به زبان فارسی دری شعر می گفته اند. طبری در تاریخ خود در وقایع سال ۲۳۵ از شخصی به نام محمد ابن بعیث شاعر فارسی گوی آذربایجان و حاکم مرند نام می برد که مرد تازی است[۳]. کسروی از قول یعقوبی می آورد که : محمد ابن بعیث در سال ۲۰۱ هجری در سن و سالی بود که به حکومت مرند رسید و از اعراب کناره گرفت و با خرمیان برای قبول مسلک ایرانی با بابک خرمدین همراه بوده است[۴]. درباره ی گویندگان اولیه شعر پارسی در آذربایجان حاج محمد نخجوانی هم درباره محمد ابن بعیث نوشته هایی دارد[۵]. بیشتر نویسندگان اسلامی در کتاب های خود به جای کلمه ی ایران و ایرانی از کلمه ی «فارس» و «فرس» استفاده کردند. و محدوده سرزمین «فارس» و «فرس» (ایران) را از دوران قدیم قبل از اسلام از میان رودان بلخ تا آذربایجان و ارمنستان تا فرات به سوی خاک عربستان تا عمان و مکران و کابل و طخارستان بوده است[۶]. پس بر خلاف گفته هویت طلبان، فارس و فارسی مشخص کننده یک نژاد و یک قوم زبانی نیست. فارس به تمام ایرانی ها و به تمام اقوام ایرانی در قدیم اطلاق می شد. اگر هم تبعیض زبانی و فرهنگی در طول تاریخ متوجه هویت چی ها شده است (که نشده است) از طرف ترکان حکومت گر ایران بوده است نه از طرف ایرانی ها، معمولا ستم فرهنگی و ملی را قوم غالب بر قوم مغلوب روا می دارد نه قوم مغلوب بر قوم غالب، هویت چی ها اگر تاریخ را وارونه نخوانند هزاران سال پس از اسلام ترکان در جای جای ایران از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب بر ایران حکومت کرده اند و قوم غالب و حکومت گر به حساب می آمدند و می توانستند فرهنگ و زبان خودشان را بر قوم مغلوب تحمیل کنند، (فقط این در آذربایجان اتفاق افتاد که ترکان زبانشان ا به آذربایجانی ها تحمیل کردند) اما چون ترکانی مثل غزنویان و سلجوقیان و بعد از آنها تا همین اواخر قاجارها بر خلاف بعضی ها تعصب قومی و زبانی و نژادی نداشتند چنین نکردند. غزنویان که تربیت شده سامانیان بودند و سلجوقیان نیز با آداب و رسوم غزنویان آشنا بودند وقتی این سلسله ها به حکومت رسیدند فرهنگ و اداب ایرانی را جزء آئین پادشاهی خود قرار دادند[۷]. غزنویان و سلجوقیان از قوامین بزرگ تمدن و فرهنگ ایرانی بودند غزنویان فرهنگ ایرانی را تا هندوستان ادامه دادند و سلجوقیان پس از پیروزی در جنگ ملازگرد نماینده فرهنگ و تمدن و زبان ایرانی در سرزمین های روم شرقی تا اروپا بودند.
تجزیه طلب ها با ماسک هویت طلبی و فعالین کذاب جامعه مدنی اعتقاد دارند که بیشترین ظلم و اجحاف بر فرهنگ و زبان ترکی در آذربایجان در زمان رضاخان شروع شد بدون اینکه از ظلم های فرهنگی (اقتصادی و سیاسی قاجارها که واقعا باعث شرمندگی است) در آذربایجان نامی ببرند فقط به خاطر ترک بودن شان . . . از آنها تعریف و تمجید کرده اند یادشان رفته که در زمان آنها خدمات فرهنگی و زبانی در حد صفر بود تا آنجا که هر زمانی که از طرف مردم و روشنفکران آذربایجان برای نوباوگان مدرسه ای ایجاد می شد فراشان دولتی آن مدرسه را بر سر دانش آموزان خراب می کردند به طوری که تعداد مدارس و مکاتب تا آخر سلطه قاجارها به تعداد انگشتان دو دست هم نرسید. و در این مورد خاص می توانید به شرح زندگانی محمدعلی تربیت ایرانشهر و رشدیه مراجعه کنید[۸]. علاوه بر اینها مثل اینکه هویت چی یادشان رفته ترکانی همچون محمدعلی شاه و . . . به اتفاق قشون روس با همکاری خان‌هایی مثل شجاع السلطنه ها و رحیم خان چلبیانلوها و . . . تبریز را محاصره اقتصادی کرده بود و اجداد ما را از گرسنگی به یونجه خوردن وا داشته بودند.
و اما کارهایی که رضاخان در آذربایجان انجام داد قابل مقایسه با کارهای سلسله قاجار نیست. (امیدوارم که هویت چی ها ما را به شاه پرستی متهم نکنند). اولین کار رضاخان کوتاه کردن دست خانها از سر مردم آذربایجان بود خان‌هایی مثل سردار ماکویی و سیمیتکو و خان های دیگر که با همکاری حکومت قاجار روزگار را بر مردم آذربایجان سیاه کرده بودند و دست خانها را از ظلم کردن و تعدی بر مرزهای آذربایجان کوتاه کرد و کار دیگر رضاخان در تبریز ساختن مسیل بعد از سیل ویرانگر سال ۱۳۱۳ شمسی بود که این سیل خسارات فراوانی به بار آورده بود. رضاخان با اختصاص ۲ میلیون تومان اعتبار دیوار کشی سنگی مهرانه رود را به طول ۱۲ کیلومتر از غرب تبریز تا شرق تبریز که تا حالا هم پابرجاست انجام داد. علاوه بر آنها از صرفه جویی بودجه مسیل، شهرداری آن زمان، ساختمان شهرداری فعلی (میدان ساعت) که نماد و سمبل تبریز است توسط مهندسان آلمانی ساخته شد. رضاخان از هزینه کم ساختمان ساعت حیرت زده شد و  گویند مبلغ ۵۰۰۰۰ ریال به عنوان پاداش به شهرداری وقت پرداخت کرد و می گویند رضاخان اولین بار بود که به یک نفر کارگزار پاداش پرداخت می کرد. یکی از اقدامات دیگر رضاخان در تبریز، احداث سالن تئاتر شیر خورشید بود که بعد از اتمام به دست خود افتتاح کرد[۹].
هویت چی ها در دیگر مسائل فرهنگی و تاریخی نه رفتار دوگانه بلکه رفتار چندگانه دارند اگر اقدامی هر چند بی اهمیت به دست یک ترک انجام پذیرد آن را یک شاهکار جهانی قلمداد می کنند و باید به بانی و موسس آن کار جایزه داده شود. اما اگر آن کار به دست یک ایرانی انجام گرفته باشد آن کار پیش هویت چی ها، کار شونیستی و اقدام ضد خلقی است. کشتارها و جنایت های چنگیز و آتیلا در راستای پیشبرد اهداف ترکان در جهان تلقی می شود اما جنگ کوروش و انوشیروان برای حفظ حدود و ثغور کشور ایران شونیستی و ضد خلقی است و یا اگر بابک ایرانی باشد یک چهره ضد خلقی و ضد اسلامی به او نسبت می دهند و اگر ترک باشد فرزند خلق قهرمان ترک است
هویت چی ها فرهنگ و زبان ایرانی را مهاجم و فرهنگ تحمیلی تلقی می کنند و هیچ اعتقادی به فرهنگ و زبان آذربایجانی ندارند. اگر هم داشته باشند آن را فرهنگ ترکی می پندارند نه فرهنگ ایرانی. از مادها تا حالا اقوام زیادی در آذربایجان زندگی کرد. تنها قومی که هویت چی ها در بین این اقوام به آن اعتقاد ندارند خود آذربایجانی هاست. انگار آذربایجانی کوچکترین حقی در دیار خود ندارد و اگر هم احیانا زبانی به نام زبان آذربایجانی وجود داشته باشد آن زبان موهوم و ساخته پرداخته ی کسروی است و بس[۱۰]. و اگر هم در کتابهای تاریخی و جغرافیایی از قول مورخانی همچون طبری، مسعودی، یعقوبی، حمدالله مستوفی، بلاذری، مقدسی، خلف ابن تبریزی صحبت از زبان آذری شده است به خاطر ترک ستیز بودن آنها بود. ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه در کار بودند و همه ی عوامل تاریخی را بسیج کرده بودند که با همکاری یهودیان از زمان کوروش تا حالا جنگ ناجوانمردانه را بر علیه ترکان سامان دهی کنند[۱۱].
«زبان ما با زبان مردم آذربایجان شمالی، ترکمنستان، ترکیه و سایر ممالک ترک نشین فرقی ندارد. آذربایجان همان توران است که فردوسی آن همه دشمنی با ایشان سنگ تمام گذاشته است و در دوران ستمشاهی و حالا تهاجمات براندازی های معاندین آنقدر سنگین است که فرصت نفس کشیدن را از ما دریغ کرده اند»[۱۲]. نه جناب هویت چی! آذربایجان توران نیست آذربایجان سرزمین ایران است آذربایجان سرزمین اهورایی است و آذربایجان مهد زرتشت است و سرزمین آتور پات هاست، حالا که اوغوزان و ترکان، سرزمین آذربایجان را سرزمین توران می دانند ملاحظه بفرمایند که ترکان تلقی شان از آذربایجان چیست !!! «وقتی اوغوزان ولایت آذربایجان را بگرفتند و اسبان خاص را در صحرای اوجان که جای بس خوش و هموار است ببست و در وقتی آنجا بودند که فرمود همه جمع بشوند و هر یک دامنی خاک بیاورند و پشته ای سازند. اول خود اوغوزخان ریخت و تمام و هر یک دامنی خاک ریختند پشته ای بزرگ شد و نام آن پشته را آذربایجان نام نهادند»[۱۳]. ملاحظه بفرمایند وقتی تلقی ترکان از آذربایجان یک قپه خاک باشد آیا آذربایجان می تواند سرزمین ترکان باشد؟ آیا حق آذربایجان در تاریخ یک تپه خاک است؟ آیا زادگاه مقدس زرتشت می تواند یک قپه خاک باشد؟ حالا بخوانید از یک هویت چی دیگر که چگونه در بین اقوام ایرانی تخم کین می کارد و دعوای ترک و فارس و شیخی متشرعی در می آورد و اقوام ایرانی را متجاوز به حقوق هم دیگر متهم می کند.
«شاید رسمی بودن زبان فارسی، پایتخت بودن تهران و فارس گرا بودن سیستم امتیازاتی برای ملت فارس به حساب آید ولی اینها همگی دست آوردهایی نیست که خوشبختی ملت فارس به حساب آید بلکه اینهمه اموال مسروقه هستند که دزدان قافله در خانه ی فارس ها پنهان کرده اند و این می تواند ناخواسته پای ملت فارس را به محکمه ی تجاوز به حقوق ملت های دیگری بکشاند»[۱۴].
این آقا چگونه ملت موهومی به نام ملت فارس اختراع می کند که دزدان را در خانه ی خودش پنهان ساخته است و وعده ی محاکمه می دهد ؟!! و آخرش هم متوجه فرمایش این آقا نشدیم «سیستم فارس گرا» یعنی چه؟ پایتخت بودن تهران چه ربطی به هویت سازی و ملت سازی ترکان دارد؟ پایتخت بودن تهران را اگر جرم به حساب آوریم باید جد بزرگ این آقا را که تهران را پایتخت کرد مجرم بزرگ به حساب آوریم و شاید این آقا نداند که پنجاه درصد جمعیت تهران را آذربایجانی ها (شما بخوانید ترک) تشکیل میدهد. پس این پنجاه درصد دزد و شریک قافله هستند؟
هویت چی ها فکر می کنند اگر درباره زبان و تاریخ ترکان دروغ بگویند و جعلیات ببافند و نعل وارونه از کسان یا از کتاب های تاریخی به صورت غلو آمیز نقل کنند خدمتی به زبان و فرهنگ ترکان کرده اند! و یا از قول سازمانهای بین المللی اعلام می کنند که زبان ترکی سومین زبان دنیا و زبان فارسی سی امین لهجه زبان عربی است و این موضوع را با آب و تاب فراوان در هر روزنامه و مجله ای و در هر کوی و برزن می نویسند. وقتی یک رندی هم از سازمان یونسکو این مسئله را استعلام کند سازمان مذکور اعلام می کند که این سازمان فاقد اداره تشخیص و سنجش و رتبه بندی زبانهای دنیاست. ممکن است این دروغ ها و جعلیات در کوتاه مدت جواب دهد و روزنامه ها و تلویزیون های هویت طلب برای اثبات هویتشان از این جعلیات استفاده کنند اما در بلندمدت وقتی مردم به منابع اصلی رجوع کند آن وقت است که طشت رسوایی جاعلان از پشت بام خواهد افتاد و صدایش را مردم می شنوند. البته این طشت رسوایی جاعلان خیلی وقت است که از پشت بام افتاده و هنوز به گوش جاعلان نرسیده است ممکن است رسیده باشد اما پنبه ای که تفرقه افکنان و بیگانگان به گوش هویت چی ها و تجزیه طلبان فرو کرده اند مانع شنیدن این صدا می شود. در این مقال سعی می شود به قسمتی از دروغ و جعلیات هویت چی ها که در سر هر کوی و برزن و روزنامه و تلویزیونهای تجزیه طلب خارجی جار می زنند پرداخته و جواب داده شود. هویت چی ها برای پیش برد امیال و افکارشان به عناصر و نمادها و سمبل های ایرانی که در طول سالها باعث وحدت تمام اقوام ایرانی شده است قصد دارند آن عناصر ایرانی را از بار معنایی خود تهی سازند. و در آخر این بخش یاد آور می شود زبان فرهنگ و تمدن ترکان بسیار قوی تر از آن است که هویت طلبان بخواهند با جعل و دروغ آن فرهنگ را از درون تهی سازند، زبان ترکی به قدر کافی از جاذبه های فرهنگی بسیار بالایی برخوردار است و احتیاجی به دوستی خاله خرسه هایی هم چون هویت چی ها ندارند.
«سالهاست استبداد فرهنگی اعصاب جمعی ما را تحت شکنجه روانی قرار داده است بنابراین ماهیت فرهنگ مزاحم استبدادی است و مردم ترک من عادت ندارند شکنجه شدن را عادت بینگارند و چون زبان فارسی نتوانست زبان های دیگر را هضم کند این فرهنگ خود سالار امپراطور مآب که اسلام و عرب آن را در هم شکست و مغروق ساخت اکنون عقده ی حقارتش را بر سر ما خالی می کند»[۱۵].
بی سوادی را نظاره بفرمایید. صاحب این نوشتار آنقدر بی سواد است که نه فرهنگ ایران را شناخته و نه اسلام و نه عرب را. اگر اسلام و عرب فرهنگ ایران را درهم شکسته و مغروق ساخته بود حالا نه از اسلام ایرانی خبری بود و نه از فرهنگ ایرانی و ایران هم مثل سایر کشورهای دیگر هم عرب می شد و هم مسلمان. اما ایرانی ها عرب نشده اند و اسلام را هم به رنگ و بوی ایرانی ها در آوردند که نشانه هایی از دین اهورایی را در خود دارد.
یکی دیگر از این آقایان هویت چی که تئوریسین یکی از تلویزیونهای تجزیه طلب شده است بعد از نوشتن بیست سی جلد کتاب به زبان فارسی و بعد از هشتاد سال تازه به یادش آمده که: «زبان فارسی زبان خارجی و زبان بیگانه برای آذربایجانی هاست و تجزیه طلبی آذربایجان در زمان پیشه وری یک نهضت دمکراتیک بود و در شرایط حاضر با خلق های تحت ستم شوروی و چین کاری نداریم به حوزه ای باید پرداخت که شامل ایران و اطراف آن است»[۱۶].
بلی این آقای نویسنده در دهه های چهل پنجاه، مجلات و روزنامه های فارسی زبان تهران را قرق کرده بود بویژه مجله روشنفکری آن زمان مجله فردوسی را که چپ و راست به روشنفکران می تاخت و قصه نویسی فارسی برای آنها یاد می داد و مقاله هایی به زبان فارسی (بیگانه) در مجلات آن زمان منتشر می کرد، اگر هم به گفته ی این آقا زبان فارسی را به یک عده تحمیل کردند، شمشیر داموکلس را بالای سر ایشان آویزان نکرده بودند. ایشان با میل خودش کتابهایش را به زبان فارسی می نوشت والا ایشان می توانستند کتابهایشان را به زبان انگلیسی و ترکی بنویسد و ترکی نوشتن در آن زمان در آذربایجان منع قانونی نداشت. در زمان ایشان خیلی از کتاب و روزنامه ها توسط شاعران و نویسندگان به زبان ترکی می نوشتند و تا حالا هم آن کتابها در تبریز بارها و بارها تجدید چاپ شده است. حالا اگر ظلم فرهنگی ملی و زبانی از طرف لنین باشد عیبی ندارد اما اگر ظلم به ساکنین ایران از طرف فارس ها باشد باید باهاش مبارزه کرد[۱۷].
بلی به نظر این آقای نویسنده، لنین می تواند بر تمام خلق ها، ظلم های فرهنگی ملی و زبانی روا دارد. به طوری که مدت هفتاد سال تمام فرهنگ خلق های شوروی را استحاله کرده بود اما فارس ها که باشد که از این غلط ها بکند ؟!! پیش بینی ثابتی شکنجه گر ساواک که به این آقا گفته بود «شما می خواهید پیشه وری بشوید»[۱۸] جامه ی عمل نپوشید اما ۶۵ سال بعد از پیشه وری، ایشان تجزیه طلبی را در تلویزیون های بیگانه تجربه می کند. براستی آنهایی که زبان فارسی را برای آذربایجان زبان خارجی و بیگانه می دانند چه جوابی می توانند به نظامی ها، قطران ها، خاقانی ها، شهریارها و . . . بدهند! آیا این کار خط قرمزی در مقابل خدمات فرهنگی آنان نیست. می دانیم ترکان حکومت گر ایران در طول تاریخ، نام «ترک» هم به خودشان نمی دادند و آن سلسله ها را در ایران یا با نام پدر جدشان می شناختند و یا در شهر یا منطقه ای که در آنجا حکومت می کردند مثل غزنویان از شهر غزنین و یا سلجوقیان به نام جدشان سلجوق نامیده می شده اند. ترکان بعد از یک نسل زندگی در ایران کاملا ایرانی شده بودند و خودشان را ایرانی می دانستند و نسبت به فرهنگ و تاریخ و گذشته ایران بیشتر از خود ایرانی ها علاقه نشان می دادند. و احساس مسئولیت می کردند به طوری که در تاریخ می خوانیم بیشتر اسم فرزندانشان را نام های ایرانی کیقباد، کیکاوس، رستم و . . . می نامیدند و حتی بعضی از شاهان ترک مثل طغرل زبان ترکی نمی دانستند.

هویت چی ها و کوروش     
هویت چی های امروز با تعصب کور قومی و زبانی و نژادی برای اثبات ترک بودنشان علاوه بر نفی هر گونه وابستگی فرهنگی و تاریخی با ایران، هجمه های بیشتری نسبت به سمبل ها و نمادهای ایرانی دارند و بیشتر با تهمت و توهین از این نمادها یاد می کنند. یکی از این نمادهای ایرانی، کوروش است که با شنیع ترین افترا و تهمت از او یاد می کنند. هویت چی ها با ساز و کارهای امروزی نسبت به نمادها و سمبل های ایرانی سه هزار سال پیش قضاوت و داوری می کنند. اگر کسی به سمبل ها و نمادهای هویت چی ها بی احترامی کند یا مثلا اوغوزخان را اوغوز بنامد یا گرگ خاکستری را گرگ سیاه بنامد زمین و آسمان را بهم می دوزند و یا در بعضی از نوشته ها از چنگیز و تیمور و آتیلا به نحوی یاد می کنند که انگار اینها از آسمان به زمین هبوط کرده اند. یا یکی از این هویت چی ها می نویسد: «تا زمانی که چنگیز خان بر ایران مسلط نشده بود قانون مدونی در ایران وجود نداشته است»[۱۹].
شاید این هویت چی عزیز راست گفته باشد تا حمله چنگیز قانون مدونی مثل قانون «کشتند و سوختند و بردند» نبود. «کوروش را سگ پرورده و جوانکی دزد و فاسد الاخلاق می نامند، خطیب مشهور جناب آقای صادق خلخالی در کتاب کوروش دروغین و جنایت کار می نویسد: کوروش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال می ورزید و تن به خودفروشی می داد»[۲۰].  آن آقایی که این متن را در یک مجله هویتی نوشته کسی است که شب و روز و وقت و بی وقت به جد بزرگوارش در واهه های سرزمین های اورال آلتائیک که از ماده گرگ خاکستری تغذیه می شده است «افسانه ارگنه کون» افتخار می کند و از این نظر به کوروش سگ پرورده هم حرجی نیست اما یک توصیه ای هم به این آقا دارم اگر خواستید درباره ی کوروش چیزی بخوانید مراجعه کنید به تفسیر المیزان به بخش کوروش ذوالقرنین علامه طباطبایی یا به کتاب مقدس تورات و تلمود. شرح کوروش را از آنها بخوانید. کوروش را نباید از روی دست آقای خلخالی که حرفهایش آکنده از جعل و تحریف و دروغ که در اثر عصبیت دینی و قومی نوشته شده و پر از «کذب جعل و افسانه و اکاذیب و اباطیل است»[۲۱] بخوانید.

هویت چی ها، فردوسی و شاهنامه
یکی از سمبل و نمادهای ایرانی که مورد هجمه هویت چی هاست فردوسی و شاهنامه است. چون هویت چی ها با هر چه تاریخ و فرهنگ ایران بیگانه اند و شاهنامه و فردوسی که بیشترین نقش را در هویت و تاریخ ایرانی داشته است بیشتر از همه ی عناصر ایرانی مورد بی مهری هویت طلبان است. بر خلاف هویت چی ها، نقش ترکان در حفاظت کتاب شاهنامه و علاقه بی حد آنان در طول تاریخ بیشتر از ایرانی ها بوده است. ترکان برای نوشتن شاهنامه و تذهیب و نقاشی صحنه های شاهنامه زحمات بیشتری متحمل شدند. نمونه اش شاهنامه بایسنقری و شاهنامه شاه طهماسبی است که گرانترین نسخ خطی در جهان می باشد. ترکان، فرهنگ شاهنامه را تا اقصی نقاط دور شرق و غرب ایران بردند. علاوه بر شاهنامه که توسط سلجوقیان به روم شرقی برده شد زبان فارسی هم در کشور عثمانی مدت ها زبان رسمی و مکاتبه و تدریس و تالیف بوده است. محیط دستگاه حکومتی سلجوقیان روم بیشترشان اسامی ایرانی و شاهنامه ای داشتند و این نام گذاری فرزندان، نمایانگر فرهنگ آن خاندان بوده است تا آنجا که کیقباد اول در سال ۶۳۵ در کنار دریاچه بی شهر در صد کیلومتری قونیه یک کاخ تابستان ساخته بود و دیوارهای تالارش را با تصاویری از داستانهای شاهنامه آراسته بود و ریشه و رواج نام های کیانی و شاهنامه ای در حکومت عثمانی بی علت نبود[۲۲]. همیشه در دربار شاهان سلجوقی شاهنامه خوانی و شاهنامه سرایی سنت دیرین در دربار سلجوقیان ایران و روم بود. این سنت بعد از سلجوقیان در دربار عثمانی هم رونق بیشتری گرفت یک ایرانی به نام فتح اله عجمی، شاهنامه خوان سلطان سلیمان قانونی بوده است[۲۳]. گویندگان و شاعران عثمانی منظومه هایی در سبک شاهنامه در دربار عثمانی نوشته و به نام سلاطین عثمانی سروده اند.
«سلطان محمود غزنوی در نظر داشت تاریخ ایران را منظوم گرداند. فردوسی عوض اینکه تاریخ ایران را مکتوب کند افسانه های مقلوب و مشوب را با دهقانان درآمیخت و شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم،  فردوسی و با اخذ مبلغی معادل ۰۰۰/۰۰۰/۲۲۵ تومان هجونامه شاهنامه را به سلطان تحویل داد»[۲۴]. چرا سلطان محمود ترک عوض نوشتن تاریخ ترکان می خواست فردوسی تاریخ ایران را منظوم گرداند؟ چرا فاتح سومنات اینقدر به تاریخ و فرهنگ ایران علاقه داشت؟ مگر ترکان فرهنگ و تاریخ نداشتند؟ چرا سلطان ترک دنبال شیعی و قرمطی می گشت تا در زیر پای خلیفه ی عباسی قربانی کند؟ ایشان چه طرفی از منظوم کردن تاریخ ایرانی می بست؟ آیا ایشان می خواستند با شاهنامه عیش ناقص خود را با چهارصد شاعر ایرانی شب های خسروپرویز را بازسازی کند؟ هویت چی ها عوض بد و بیراه گفتن به تاریخ و فرهنگ ایران فکر کنند و دریابند این سلف بر حقشان از فرهنگ و تاریخ ایران چه می خواست؟ و بشنوید از یک هویت چی ها متعصب قومی و نژادی که طول تعصب نژادیش از قرن بیست و یکم تا اسطوره های داستانی هزاران سال قبل از میلاد توران را در بر می گیرد. «به همان اندازه که فردوسی به «س» سلطه تاکید دارد، مردم من از آن گریزانند! حرف «س» نماد روحیه برتری طلبی در فردوسی نماد نژادپرستی مفرطی که می خواهد سایه اش را در همه جا بگستراند، در اسامی رستم، سهراب، اسفندیار، گشتاسب، سیاوش، سیستان، کی کاووس و حتی خود فارس و فردوسی حرف «س» نماد حضور همان روح برتر انگاری فردوسی است»[۲۵]. از بس که تعصب قومی فکر و عقل این هویت چی ها را زایل کرده یادش رفته که حرف «س»در نامهای پدران موهومی تورانی شان هم امثال افراسیاب، گرسیوز، پیران ویسه و . . . وجود دارد. ملاحظه بفرمایند حضرات چه راه کارهای عجیب و غریبی از افسانه های اسطوره ای برای تعصب قومی و نژادی قرن بیست و یکم در آستین دارد.
اگر این هویت چی  عزیز نمی داند، باید بداند جریان ایران و توران در اسطوره های ایرانی یک دعوای خانوادگی است افراسیاب قاتل داماد خود سیاوش است کیخسرو قاتل پدربزرگ خود افراسیاب است فرنگیس و منیژه دختران افراسیاب هستند کیخسرو نوه افراسیاب است افراسیاب از تخمه ی تور فرزند فریدون است. تنیدگی خانواده ایرانی و تورانی به قدری است که شما هویت چی ها نمی توانید از این مسائل خانوادگی خوراکی برای اختلاف ترک و فارس، ایرانی و تورانی برای داستانهای تفرقه انگیز قرن بیست و یکمی تان پیدا کنید و از این نمد هم برای شما کلاهی در نمی آید. مردم ایران در قالب اقوام ایرانی این حرف ها را از حلقوم دشمنان می دانند، دشمنان ایران به خاطر اتحاد تمام اقوام ایرانی در هزاره های گذشته رشک می بردند و در برهه ای از تاریخ خواستند این اتحاد را بشکنند اما اقوام ایرانی میدانند که حنای دشمنان رنگی ندارد و در آخر این بخش صحبت از کسی است که هویت چی ها پدر ترکان می نامندش. بخوانید نظر ایشان را درباره فردوسی: «روزی کمال آتاتورک به محمدعلی فروغی «ذکاء الملک» گفته بود که: شما ایرانی ها قدر ملیت خود را نمی شناسید و معنی آن را نمی فهمید و نمی دانید که ریشه داشتن و حق آب و گل داشتن در قسمتی از زمین ها چه نعمت عظیمی است و ملیت وقتی مصداق پیدا می کند که آن ملت را بزرگان ادب حکمت و سیاست سابقه ممتد باشد. شما عظمت شاهنامه را در نمی یابید که این کتاب سند مالکیت، ملیت و رقه هویت شماست من ناگزیرم برای ملت ترک چنین سوابقی دست و پا کنم»[۲۶]. آتاتورک بیشتر از همه می فهمید ملتی که از هزاره ها قبل به نام اوغوزان، خوارزم شاهیان، عثمانی ها از آسیای میانه تا قلب اروپا با تشکیل دولت با ملت ها و اقوام گوناگون در کشورهای مختلف و در گذر زمان و در نهایت مسکن گزیدن در کشوری به نام روم شرقی و بیزانس با اقوامی با سابقه هزاران سال سکونت قبل از آنها، و هویت سازی و ملیت سازی جدیدی به نام ملت ترک خیلی کار مشکلی است و باید برای آن ملت سوابق و هویت جدیدی دست و پا کند.

جعل و تحریف و نقل وارونه از زبان شخصیت ها و کتابها
هویت چی دیگری با چنان نفرتی از ایران و فرهنگ ایرانی یاد می کند و حتی اکراه دارد نام ایران را به زبان بیاورد و به جای ایران از کلمات «مشرق زمین» «شرق نزدیک» و «شرق میانه» نام می برد. وقتی از شاعران و چهره های آذربایجان نام می برد عارش می آید آنها را ایرانی بنامد و آثار آنها را اقتباسی از آثار ترکان و از فرهنگ باستانی ترکان آذربایجان می داند[۲۷]. شهر همدان را شهر باستانی آذربایجان می نامد و قم را در عراق عرب (ایران شناسی ص ۷۹) حتی نمونه هایی از آثار مکتوب و شفاهی و فرهنگ باستانی ترکان سرزمین اورال آلتائیک ارائه نمی دهند. خاقانی را آشنا به فلسفه یونان باستان و مشرق زمین و فرهنگ باستانی ترکان خبر می دهد جز فرهنگ و فلسفه ایرانی؟ (ایران شناسی ص ۸۱) و آدم متحیر و انگشت به دهان می ماند اگر خاقانی هیچ گونه آشنایی با فرهنگ ایران نداشته این همه آثار ایرانی را چگونه خلق کرده است.
خون خوری ترکانه کاین از دوستی است         خون مخور، ترکی مکن، تازان مشو
چون غلام توست خاقانی، تو نیز                   جز غلام خسرو ایران مشو[۲۸]
این آقا همه چیز را و همه کس را با عینک تعصب قومی و نژادی ترکی می نگرد و کلماتی همچون توران، ایران، عراق، بغداد و ارمن را لغت ترکی می داند (ایران شناسی، ص ۳۹۹) که فارس ها از ترک ها دزدیدند. «خسرو شیرین نخستین رمان منظوم در تاریخ ادبیات فارسی ترکان آذربایجان که از ترکی مادی سود فراوان برده است». (ایران شناسی ص ۱۴۳) زبان مادها زبان ترکی نبود زبان مادها یکی از زبانهای ایرانی بود، مارکوارت، ایران شناس آلمانی معتقد بود که زبان آذری بازمانده زبان مادهاست و دیاکونوف نویسنده کتاب تاریخ ماد این مسئله را در کتابش تایید می کند.
«نظامی با توجه به آثار فرهنگ ترکی، فرهاد ترک را با غرور شکست ناپذیر ترکانه اش در کوه بیستون کنده شده است» (ایران شناسی ص ۱۵۷-۱۴۳) بفرمایید این هم کوه بیستون مدرک خلل ناپذیر ترک بودن فرهاد؟ «نظامی برای سرودن این اثر (خسرو شیرین) از منظومه ترکی قوتادقوبیلیغ تقلید کرده است و نظامی پژوهان ترکی ستیز بر آن واقف نیستند» (ایران شناسی ص ۸۳۹ زیرنویس). کتاب قوتادقوبیلیغ توسط یوسف بلاساغونی در سال ۱۰۶۹ میلادی در آسیای میانه نوشته شد. این کتاب در وزن شاهنامه و در قالب مثنوی و تعداد بیت اش ۶۶۴۵ است که به سبک سیاست نامه برای حاکمان قراخانیان در آسیای میانه نوشته شده است. خسرو شیرین یک رمان عشقی است. کوچکترین اثری از قوتادقوبیلیغ در آن دیده نمی شود.
«نظامی برای سرودن منظومه لیلی و مجنون از منظومه تغزلی بسیار زیبای «بامسی بئیرک» از زبان ترکی تقلید کرده است» (ایران شناسی ص ۴۱۵ زیرنویس).
منظومه ای تغزلی به نام بامسی بئرک در ادبیات ترکی وجود ندارد. اگر منظور این هویت چی داستان بامسی بئیرک صاحب اسب خاکستری باشد این داستان یکی از داستانهای کتاب دَدَه قورقود است اگر  منظور از این، داستان دَدَه قورقود باشد این داستان تغزلی نیست. نظامی باید خیلی بی سوژگی کشیده باشد که داستان بامسی بئیرک که پسر یکی از خان‌های چادرنشین واهه های اورال آلتائیک سیبری را سوژه ی داستانی خود کند و از حکیم نظامی بعید است که داستان به این نازلی را سوژه ی کتاب لیلی مجنون کند لازم به توضیح است که کتاب دَدَه قورقود دویست سال بعد از نظامی به صورت مکتوب درآمده است و در هیچ کتابی و تذکره نامه ای هم به دَدَه قورقود اشاره ای نشده است.
در اینجا بهتر است از وارونه نویسی و نقل وارونه نمونه هایی آورده شود:
«در ولایت ترکان گنجه و سوی های آن دسته ای از اخیه الفتیان در هر شهری و آبادی و قریه ای وجود دارد. اگر روزی غریبه ای به این شهر وارد شود این ترکان او را در خانقاه خود منزل می دهند مسافر تا هنگامی که بخواهد آنجا را تَرک کند مهمان آنان تلقی می شود و من در تمام دنیا نیکوتر از ترکان ندیدم». (ایران شناسی ص ۶-۳۶۵) . این نقل وارونه به طور خلاصه از صفحات ۲۸۲-۲۸۱ از سفرنامه ابن بطوطه نقل می کند. اما باید خاطر نشان کنم که ابن بطوطه اصلا به گنجه و سوی های اطراف آن نرفته بود و ایشان در موقع گشت در شهرهای قونیه و آنتالیا در روم شرقی صحبتی از فتیان به میان می آورد و صحبتی از ترکان در میان نیست و در آخر این آقا کلمه (نیکوتر از آنان را) به نیکوتر از ترکان تبدیل می کند و در آخر ابن بطوطه اضافه می کند  گرچه اهالی شیراز و اصفهان هم به روش جوان مردان از ایشان پذیرایی کردند که آقای هویت چی شیرازی ها و اصفهانی ها را زیر سبیلی رد می کند[۲۹]. در گذشته های دور اخی گری، فتیان و جوانمردی نه فقط در بین ترکان بلکه در سراسر دنیای اسلام یک نهاد مردمی بود که بیشتر در بین پیشه وران و صنعت کاران شهری بوده است. «بعضی از محققان از قبیل گول پینارلی و تحسین یازیچی معتقدند که فتوت و جوانمردی و اخی گری از ایران به آناطولی انتقال یافته است»[۳۰].
بعضی از هویت چی ها می گویند که ایرانی ها با همکاری صهیونیست ها به نابودی اسلام و ترکان کمر بسته اند و در این راه از هیچ جعل و تحریفی و دروغی و نقلی حتی از کتاب تورات هم ابا ندارند. «طبق تعالیم یهود: «چنین گوید يَهوَه آن پسرم که نخست تولد یافت اسرائیل است» و دنیا را میان اسرائیل و فرزندان «کوروش» نجات دهنده ی اسرائیلیان تقسیم کرده اند»[۳۱].
وقتی خواننده این متن را می خواند کنجکاو می شود که چرا باید یهوه دنیا را بین اسرائیل و ایرانی ها تقسیم کند؟ مگر ایرانی ها مثل عرب ها پسرعموی اسرائیلیان هستند که باید از اسرائیلیان ارث ببرند؟ وقتی خواننده به آیه های گفته شده به تورات مراجعه می کند متوجه می شود که این آیه ۱۸۰ درجه قلب ماهیت شده است. در این آیه نه از کوروش خبری است و نه از ایرانی ها و نه از تقسیم کردن ارث و میراث.
آیه های اصلی۴-۲۲ را از تورات بخوانید: «به فرعون بگو خداوند چنین می گوید: اسرائل پسرم را رها کن تا مرا عبادت نماید و اگر از رها کردنش ابا نمایی همانا پسر تو یعنی نخست زاده ی تو را می کشم»[۳۲].
منظور این آقایان از نقل وارونه از کتاب تورات درباره ایرانی ها چیست؟ آیا ایرانی را با صهیونیسم یکی دانستن نهایت نفرت از ایرانی ها نیست؟ آیا خرج کردن از اسلام و مسلمانی برای آرمانهای قومی و نژادی کار درستی است؟

هویت چی ها و ردیه نویسان سفارشی تاریخ ایران
در این وانفساهای دعوای زبان مادری و دعوای ترک فارس و هویت طلبی و فعالیت های به ظاهر مدنی یک عده ای از هویت طلبان، کسی پیدا شد که به سفارش عرب ها و صهیونیست ها ردیه ای برای فرهنگ و تاریخ ایران بنویسد، و این آقای ردیه نویس گویا عضوی از اعضای حزب تراز نوین طبقه کارگر که به سفارش طاواریش ها با بانیانی همچون شازده اسکندر و میرزا و بچه های نوری و فرمان فرماها تاسیس شده بود و باز گویا به گفته ی یکی از روسای حزب، این آقا شبیخونی به صندوق حزب زده بود. صندوقی که توسط توده نفتی های انگلیس و روسی شارژ می شد البته به گواهی اسناد خانه ی سدان.  این آقای ردیه نویس بعد از فروپاشی شوروی و ویران شدن کاخ آرزوهای هفتاد ساله اش چون محملی برای مبارزه در راه طبقه کارگر نداشت از طرف اعراب و صهیونیست ها با وعده های طلایی و با قلم صهیونیستی خط بطلانی بر هر چه تاریخ و فرهنگ ایران و ایرانی کشید و درباره خرد جمعی عرب ها از ابوسفیان و امویان و عباسیان گرفته تا سلفی ها و وهابی های فعلی قلم فرسایی کرد و از اینکه یهودیان از سه هزار سال پیش یک نفر اسلاوی به نام کوروش را از دیار ترکان خزر بعدی به خاورمیانه می آورد و تمام رتق و فتق امور خاورمیانه (از قبیل اختراع مذهب، اختراع فرهنگ و جنگ و سایر امور را) به دست با کفایت یهودیان می دهد و مردم خاورمیانه هم، چون درد نان و زندگی نداشتند برای یهودی ها و کوروش اسلاوی کف زدند و هورا کشیدند.
وقتی هویت طلبان که دشمن هر چه فرهنگ و تاریخ ایران و ایرانی هستند متوجه این آقای ردیه نویس شدند، برای مصاحبه با ایشان با هم دیگر سبقت می گرفتند تا بلکه بتوانند دروغ هایی هرچه بیشتر از زبان این این ردیه نویس بیرون بکشند و با نفی هر چه بیشتر تاریخ و فرهنگ ایران با دروغ و جعلیاتشان فخر بر هر چه عالم و آدم بفروشند. یکی از هویت چی ها که ساکن خارج از کشور است و یکی از وسائل ارتباط جمعی هویت چی ها اداره می کند در پیامی به این ردیه نویس می گوید «آقای پورپیرار کتابتان را خواندم دست مریزاد که بیست و پنج قرن سکوت را شکستید»[۳۳]. بعد از چندی با گفتگو و مصاحبه نتوانستند تاییدی از این ردیه نویس برای ترکان و فرهنگشان بگیرند و این آقا بر نفی هر چه قوم و قوم گرایی و فرهنگ ترکی توام با نفی تاریخ و فرهنگ ایران صحه گذاشت.
«اندیشه های تاریخی آقای پور پیرار آن چنان که برخی می گویند کاملا مقبول نیست و لغزش های فاحشی در تحلیل و استدلال های وی وجود دارد. پور پیرار تحلیلی که بر سطر سیزدهم منشور کوروش داشته با استناد به مطالب نتیجه گیری کرده است که گوتی های هزاره سوم پیش از میلاد آذربایجان همان گت های ژوستی تبار اوایل سده های میانی شمال دریای سیاه و سواحل آدریاتیک هستند و این مقایسه ی ولنگارانه را بدون تامل و تفکر لازم درباره آن نباید قبول کرد و فرضیه ی نه چندان درست به قول خود درباره اسلاو بودن کوروش»[۳۴]. ملاحظه فرمودید هنوز ردیه نویسان بر سر مسائل اسکان گروه ها قومی که یکی معتقد است که در آذربایجان بودند و آن دیگری معتقد است که در کناره های دریای سیاه زندگی می کرده اند به توافق نرسیدند. و بخوانید درباره یک گروه قومی به نام اشکناز و اشکوزی یهودی که با ادعای ردیه نویسان و هویت چی ها، صهیونیست ها چه خوابی برای قره باغ کوهستانی دیده اند.
«ذکر نام اشکناز که صورت تحریف شده ی ایشکوزی آشوری در تورات است در کنار نام های ارارات و اوراروماننا این اندیشه را که مملکت اشکناز بسیار دورتر از ممالک مذکور یا به عبارت دیگر دور از آذربایجان و آشور بوده است و اغلب به اتفاق پژوهشگران تاریخ باستان مشرق میانه محل مملکت اشکناز تورات ایش کوزی آشوری را در اراضی شمال آذربایجان در جوار ماننا می دانند بالاخص مابین رود ارس تا رود کر که مبتنی بر یک گزارش مسلم تاریخی است»[۳۵]. ببینید مورخان هویت چی و ردیه نویسان چه آدرس درست و سر راست برای تصاحب قسمتی از خاک آذربایجان توسط صهیونیست ها می دهند: «طبق شواهد و اعتراف سران صهیونیستی مسئله ی ارامنه هنوز از دید یهودیان خاتمه نیافته است نشریه سوبسونیک در سال ۱۹۸۵ (شش سال مانده به فروپاشی) از قول مناهیم بگین نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی ادعا کرد که قره باغ کوهستانی وطن پدران یهودی است و امروز هم دو تن از نظریه پردازان یهودی این ادعا را تکرار می کند. یکی از آنها آیرنبار تاریخ شناس صهیونیست و دیگری وایزمن رئیس جمهور موقت رژیم صهیونیستی است»[۳۶].  داستان سه دزد را به خاطر می آورید؟ دو نفر دزد برای تصاحب چیزی که دزدیده بودند به سر و کله ی هم می زدند و دزد سومی سر می رسد آن چیز را می رباید. با این ادعای صهیونیست ها که قره باغ کوهستانی وطن صهیونیست هاست و نفوذی که یهودی ها در تمام شئون جمهوری آذربایجان دارند آیا داستان دزد سوم (یهودی ها) تکرار نخواهد شد؟
حالا برگردیم بر سر افاضات ردیه نویس حرفه ای، ایشان در هر سطری و صفحه ای از کتاب اش این همه کاغذ به دستور سفارش دهندگان سیاه کرده است نوحه سرایی می کند و افسوس می خورد که: «چرا زبان عربی زبان ملی و دینی در میان ایرانیان و ترکان نیست؟ و این هم از توطئه ی یهودیان است»[۳۷]. راقم این سطور در این باره حرفی ندارد که حمل بر ناسیونالیستی ایرانیم کنند، همین قدر می گوییم این ردیه نویس علت اینکه چرا ایرانی ها و ترکان مسلمان شدند اما عرب نشده اند می توانند به کتاب های ۱ـ تاریخ اسلام جرج زیدان ۲ـ مقدمه ابن خلدون ۳ـ کتاب پرتو اسلام نوشته ی استاد دانشگاه الازهر مصر احمد امین مراجعه فرمایند. ردیه نویس محترم در نوشته هایش از خرد جمعی عرب حرف می زند آنهم از خرد ابوسفیانی و اموی یانی و سقوط امویان را با ندبه و زرای به ایرانیان بویژه به خراسانیان با همکاری یهودیان نسبت می دهد و بن بستی که بعد از خلفای راشدین برای حکومت اسلامی آمده بود می نویسسد: «عاقبت خرد عرب برای گریز از بن بست ریاست، سرانجام اشرافیت قدیم و جدید عرب به نتیجه ی تازه ای رسید و خاندان ابوسفیان که پیش از اسلام کلید گشایش مشکلات قبایل عرب بود راهی گشود، خلافت موروثی»[۳۸]. باید به این آقای ردیه نویس یادآوری کرد که: «خرد عرب» مدت هزار و چهارصد سال کجا بوده است؟ چرا در این مدت «خرد عرب» به وضع نه فقط مسلمانان، به عرب ها هم رسیدگی نکرده، در زمان امویان و عباسیان، اسلام و مسلمانی به دست نااهلان افتاد و عرب ها هم فعال مایشاء و بعد ششصد سال دیگر تا جنگ جهانی اول عرب ها در زیر قیمومیت امپراطور عثمانی بودند تا سید نالورنس خان از راه رسید یک آزادی نیم بندی ظاهری به عرب ها به ارمغان آورد و بعد از تکه تکه شدن خاورمیانه به دست استعمار اروپایی هر تکه اش را استعمارگران اروپایی صاحب شدند. باید یادآوری کرد که قبل از تشکیل کشوری به نام اسرائیل، عرب های با خرد، بیشتر از نصف سرزمین های فلسطینی ها را به یهودی ها فروخته بودند و همان عرب های با خِرد با پول آن زمین ها در اروپا و آمریکا به عیش و عشرت مشغول بودند و از نظر دیگری می شود گفت که سرزمین های فلسطینی که امروز سرزمین اشغالی نامیده می شود هدیه ای بود از طرف عرب های با خِرد به جناب آقای هرتصل و سید نالورنس خان به سبب آزادی نیم بندی که از زیر قیمومیت ترکان عثمانی رهانیده بودند و اینقدر هم یهودیان و اعراب را دشمن هم دیگر نپندارید. اگر هم در بین یهودیان و اعراب دشمنی باشد و این دشمن خانوادگی چهار هزار سال پیش است از اسحاق، اسرائیل، اسماعیل و ابراهیم است. شما دشمنی اعراب و یهودیان را جدی نگیرید اینها پسرعموی همدیگر هستند و این جنگ گریزی های به ظاهر بین اعراب و یهودی هم جنگ زرگری است. به طوری که تا کنون هیچ اقدام جدی از طرف« خِرد اعراب؟؟» نسبت به یهودیان در خاورمیانه به وقوع نپیوسته است. آنها رفیق گرمابه و گلستان همدیگرند.

خانه های پوشالی یا قدرت پوشالی
این آقای ردیه نویس با کتابهای آن چنانی چه قدرت سوپرمنی به قدرت پوشالی یهودی ها در تاریخ بخشیده است؟ اگر یهودیان میلیونها دلار خرج می کردند نمی توانستند به اندازه ی کتابهای این آقای ردیه نویس تبلیغات به نفع یهودی در جهان راه بیندازند. یهودی ها با آن قدرت پوشالی شان کوروش را چهار هزار کیلومتر از آن طرف  خاورمیانه از سرزمین ترکان خزر (که هزار و دویست سال بعد از کوروش باید یهودی بشوند) به ایران می آورد و کشورهای بابل، ایران، آشور را به ویرانه تبدیل می کند و مردم خاورمیانه را به اسارت در می آورد و با دست یهودیان مورخانی مانند هرودت، گزنفون و . . . خلق می کند که تاریخ برای ایران بسازند و بعد از اسلام هم حربه ی یهودیان از طریق فرهنگ بود باز این حربه هم در دست ایرانی بود و سرانجام یهودیان به دست ایرانی ها، شرق اسلام را از غرب اسلامی جدا کردند و سلسله هایی همچون صفاریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان که کپی کامل دربارهای ساسانی بود و در آخر گروه شعوبیه را علم می کنند و توطئه های جهانی سقوط امویان را در تاریخ با همکاری ایرانی ها تدارک می بینند و این همه کار را به فهم و شعور یهودی ها نسبت می دهد و تمام مردم خاورمیانه را به مزدوری یهود در می آورد[۳۹]. حتما خواننده ی این کتاب ها، از خودش می پرسد، این گروه کوچک یهودی که در سه هزار سال گذشته در دنیا آواره و سرگردان بوده و در تمام کشورها پراکنده بود و اقلیت به حساب می آمد از چه قدرتی برخوردار بودند که شخصی به نام کوروش را از سرزمین خزران روس به خاورمیانه می آورند و کارهای بزرگ را به عهده کوروش می گذارند و این سوال برای خواننده بی جواب می ماند که: اگر یهودیان دارای چنین قدرتی بودند چرا این همه کار را خودشان انجام ندادند و یا این یهودیان چه قدرتی داشتند که بدون اجازه آنها در خاورمیانه و در نهایت در دنیا آجر روی آجر بند نمی شد و یا برگی بدون اجازه یهودی ها از شاخه ای نمی افتاد، چرا این ردیه نویس محترم، یهودی ها را اینقدر باد می کند و به سوپرمن  تبدیل می کند. ضعف، سستی، بی حالی و عدم موفقیت در همه ی شئون اجتماعی مسلمانان و اعراب را به قدرت پوشالی و خارق العاده یهودیان نسبت می دهد و یا فکر می کند اگر یهودی ها نبودند عرب ها دنیا را گلستان کرده بودند؟ توهم توطئه برای عرب از طرف یهودیان فرار کردن از زیر بار مسئولیت نیست؟
ردیه نویس عزیز، طبری، یعقوبی، واقدی، ابن ندیم، ابن مقفع، و ابن قتیبه را تاریخ سازان دروغی برای ایران و توطئه جهانی فرو ریزی برای امویان می داند در آخر از این مورخین می پرسد که : «شما چگونه توانستید تاریخ پانصد ساله ی قبل خودتان را به درستی بنویسید؟»[۴۰] و به درستی باید از این به اصطلاح مورخ پرسید شما چگونه توانستید دو هزار و پانصد سال پیش از خودتان را رای قطعی بدون پژوهش صادر می فرمایید؟
آقای پور پیرار گلایه ای توام با گریه و زاری سر میدهد که چرا کتابهایش در ایران طرفدارانی پیدا نکرده است. باید به این ردیه نویس عزیز یاد آور شد که یکی از طرفداران شما آقای یوسف بنی طُرف تجزیه طلب که عضو شورای تجزیه طلب عرب الاهواز می باشد و دومی تجزیه طلبان آذربایجان هستند که کتاب های شما را به زبان ترکی و عربی با هزینه صهیونیست ها و سلفی ها و وهابی ها در جمهوری باکو با چاپ لوکس به زیور طبع آراستند و گریه و گلایه شما هم از این بابت موردی ندارد.
این نوشته نمونه ای بود از دورغ ها و جعلیات و تحریفات از تاریخ و فرهنگ ایران و آذربایجان که توسط بعضی از هویت طلب ها  و ردیه نویس های حرفه ای که واقعا قلب آدم از تحریف ها و دروغ های ایشان به درد می آید.
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت             شیر خدا و رستم دستانم آرزوست *
* کاظم آذری سیسی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات و تاریخ در ایران است.


پی نوشت ها:
[۱] . پروفسور نیکالا یاکولویج مار زبان شناس واضع تئوری زبان آفرینی در حکومت دیکتاتوری شوروی که تمام شئون اجتماعی فرهنگی و زبانی را به تسلط و بینش مارکسیستی تعمیم داده بود.
[۲] . کتاب آتا یوردی کتاب تاریخی در دبیرستانهای آذربایجان شوروی، ۲۰۰۸، چاپ ماکو
[۳] . تاریخ طبری، جلد هفتم، ص ۳۵۳، در وقایع سال ۲۳۵، ترجمه ابوالقاسم پاینده
[۴] . شهریاران گمنام، احمد کسروی، ص ۱۵۳
[۵] . مجله یادگار، سال سوم، شماره ۹-۷، سال ۱۳۲۸
[۶] . احسن التفاسیم به نقل از زبان دری آذربایجان، غلامرضا مرزن آبادی، کتاب چهره آذر آبادگان،  ص ۲۳۹، سال ۱۳۵۳
[۷] . عناصر فرهنگ و ادب ایرانی در شعر عثمانی،  دکتر شادی ایدین، امیر کبیر تهران، سال ۱۳۵۸
[۸] . در ابن باره مراجعه کنید به شرح حال رشدیه و ایرانشهر، اطلاعات فرهنگی، شماره     از این قلم
[۹] . سیری در کوچه های خاطرات، حمید ملازاده، ص ۱۸، انتشارات ارک تبریز، سال ۱۳۵۸
[۱۰] . حسین محمدزاده صدیق (دوزگون)، در تمام کتاب و مقالاتش
[۱۱] . حسین محمدزاده صدیق (دوزگون)، در تمام کتاب و مقالاتش
[۱۲] . محمدرضا لوایی، روزنامه شمس تبریز، شماره ۸۲، ص ۳۶
[۱۳] . جامع التواریخ، افسانه ی اوغوز رشید الدین فضل، به تصحیح محمد روشن، صص ۲۳-۲۲، مرکز میراث مکتوب
[۱۴] . حسن ارک، روزنامه شمس تبریز، شماره ۹۱، صص ۱۶-۱۵
[۱۵] . محمدرضا لوایی، روزنامه شمس تبریز، شماره ۸۲، صص ۱۶-۱۵
[۱۶] . رضا براهنی، هفته نامه خبری دانشجویان دانشگاه تهران، صص ۳۲-۲۹
[۱۷] . رضا براهنی، مجله ی یولداش ارگان فرقه ی آزادی خواهان آذربایجان، شماره ۱۱، ص ۴۲، سال ۱۳۵۸
[۱۸] . رضا براهنی، مجله ی یولداش ارگان فرقه ی آزادی خواهان آذربایجان، شماره ۱۱، ص ۴۲، سال ۱۳۵۸
[۱۹] . یاشار لقائیان، روزنامه شمس تبریز، شماره ۸۶، ص ۱۹
[۲۰] . حسین فیض اله وحید، ارمغان آدربایجان، شماره ۶۰، ص ۴۴، سال ۱۳۸۳
[۲۱] . حجت الاسلام خسرو شاهی، مجله نسیم بیداری، شماره ۲۱، صص ۲۶-۲۵
[۲۲] . زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی، دکتر محمدامین ریاحی، ص ۳۹
[۲۳] . زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی، دکتر محمدامین ریاحی، ص ۵۴
[۲۴] . حسین فیض اله وحید، روزنامه شمس تبریز ، شماره ۸۶، صص ۱۷-۴
[۲۵] . محمدرضا لوایی، روزنامه شمس تبریز، شماره ۹۱، صص ۱۶-۱۵
[۲۶] . کارنامه رضاشاه، اقبال یغمایی به نقل از نادر انتخابی ناسیونالیسم و تجدد ایران و ترکیه، مجله نگاه نو، شماره ۹۴، ص ۲۶
[۲۷] . مقالات ایران شناسی، جلد اول، اثر محمدحسین صدیق (دوزگون)، نشر تازه ها، ص ۸۱، سال ۸۷، تهران
[۲۸] . دیوان خاقانی شیروانی به تصحیح استاد بدیع الزمان فروزانفر، ص ۴۲۶
[۲۹] . سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، صص ۲۸۱-۲۸۲، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، سال ۱۳۳۷
[۳۰] . نهضت آرمانی هم پیوند، رحیم رئیسی نیا، ص ۸۴، انتشارات مبنا، ۱۳۸۳،  تهران
[۳۱] . یادمانهای ترکی باستان، حسین محمدزاده صدیق، ص ۲۰
[۳۲] . تورات سفر خروج آیه ی ۲۲-۴، کتاب مقدس عهد قدیم و جدید، ص ۶۷، انتشارات ایلام، چاپ سوم، ۲۰۰۲
[۳۳] . ضیاء الدین صدر الاشرافی، روزنامه شمس تبریز، شماره ۱۱۶، ص ۱۰
[۳۴] . عادل ارشادی فر، روزنامه نوید آذربایجان، شماره ۳۰۷، ص ۷
[۳۵] . عادل ارشادی فر، روزنامه نوید آذربایجان، شماره ۳۰۷، ص ۷
[۳۶] . پان ترکیسم و صهیونیسم، علیرضا سلطان شاهی، انتشارات تهران ایران، ص ۹۸، سال ۱۳۸۸
[۳۷] . ناصر پورپیرار، تاملی در بنیان تاریخ ایران، پلی بر گذشته، بخش سوم بررسی اسناد، ص ۲۶۰
[۳۸] . ناصر پورپیرار، تاملی در بنیان تاریخ ایران، کتاب دوم، ص ۱۵۷
[۳۹] . ناصر پورپیرار، تاملی در بنیان تاریخ ایران، پلی بر گذشته، بخش دوم، صص ۲۳۷/۲۹۶/۱۸۹/۱۸۵
[۴۰] . ناصر پورپیرار، تاملی در بنیان تاریخ ایران، کتاب دوم، قسمت اول، صص ۲۳۷/۲۶۲/۲۶۵