سخنراني ۷ مه ۲۰۰۶ در حضور سيمين بهبهاني، دانشگاه كاليفرنياي جنوبي، لس آنجلس.

سيمين بهبهاني مجموعه اي را كه دربرگيرنده ي شعرهاي او در سالهاي۵۲ ــ۱۳۴۲ مي باشد "رستاخيز" ناميده است. اگرچه در اين كتاب، توجه به تجربه ي فردي ("فعل مجهول" و "درس تاريخ") و بيان خواهش جنسي زنانه ("رگبار بوسه") بعدي تازه به خود گرفته است، اما چهارپاره ها و غزل هاي اين دفتر همان سبك مجموعه هاي پيشين را حفظ كرده اند. به نظر من، رستاخيز ادبي سيمين را بايد در كتاب بعدي او "خطي ز سرعت و از آتش" ديد كه دربرگيرنده شعرهاي او در سال هاي ۶۰ــ۱۳۵۲ است. آنچه اين دفتر شعر را از ديوان هاي پيشين شاعر متمايز مي كند غزل جديد سيمين مي باشد كه اولا ــ در آن مانند چهارپاره هايش به مضامين اجتماعي پرداخته شده و ثانيا ــ از لحاظ واژگان، تصاوير و بويژه اوزان تازگي دارد. استفاده از اوزان تازه در قالب غزل بخصوص وقتي نمود پيدا مي كند كه ميان مضمون شعر و وزن آن تناسبي حس شود، مانند "نگاه كن به شتر" كه در آن صداي گام هاي شتر شنيده مي شود، "بزن يك بزن دو" كه شرح مسافرت شاعر با ماشين به زادگاهش شيراز است و "يك پا ندارد" كه صداي تق تق چوبي زير بغل يك معلول جنگي در آن طنين انداخته است.


اين درآميختگي ميان مضامين نو و شكل هاي كهن، اين كشف ظرفيت هاي جديد در شكل سنتي غزل، تصادفي نيست و محصول تاثيرپذيري سيمين از انقلاب ۱۳۵۷ مي باشد. در واقع كتاب "خطي ز سرعت و از آتش" را بايد آينه اي دانست كه وقايع انقلاب در آن در ماههاي پيش از قيام بهمن و پس از آن منعكس شده است، به عنوان نمونه: "بي سفره ي چرمين امشب" (مربوط به اعتصاب مطبوعات در مهرماه)، "پرواز تواني آيا" (آزادي زندانيان سياسي در آبان ماه)، "سازش نپسندم" (كابينه بختيار در دي ماه)، "او قلب تاريخ است" (بازگشت خميني و قيام بهمن)، "امسال سرخ است" (صداي پاي فاشيسم در ارديبهشت ۵۸) "ترديد ترديد" (تشخيص صبح كاذب انقلاب) در شهريورماه. با آغاز جنگ هشت ساله سيمين به دفاع طلبي از ميهن كشيده مي شود ("ما نخواستيم اما هست"). تنها پس از پايان جنگ است كه سيمين به صورت سخنگوي بي پرواي آزادي درمي آيد و رسالتي را برعهده مي گيرد كه تا امروز زمين نگذاشته است.


از لحاظ شكل نيز غزل هاي تازه سيمين از انقلاب مايه گرفته است. اين درست كه نمونه ي اول اين گونه غزل تحت عنوان "خارهاي زشت" در سال ۵۲ سروده شده، اما فقط از سال ۵۷ است كه استفاده از آنها بيشتر و تمايز سبكي آنها آگاهانه تر مي شود. شاعر در اين كار از تظاهرات خياباني آن دوره تاثير مي گيرد كه خود از لحاظ دم گرفتن و خواندن شعارها ملهم از سينه زني هاي مذهبي بود. براي توضيح بيشتر مي توانيد به مقاله اي نگاه كنيد كه من در سال ۱۹۹۹ به نام "تازگي و ديرينگي در شعر سيمين بهبهاني" نوشتم و آخرين بار در كتاب "من خود ايران هستم و سي و پنج مقاله ديگر" در كانادا به چاپ رسيده است. 


انقلاب ۵۷ يك درآميختگي نو و كهنه بود. در ابتدا، شورش مردم بي خانه در خارج محدوده شهر تهران در تابستان ۵۶ و سپس شب هاي شعر گوته در پاييز همان سال ناقوس انقلاب را به صدا درآورد و دو خواسته ي اساسي و نوين آن را طرح كرد: عدالت اجتماعي و آزاديهاي فردي‌ ــ تنها پس از شورش ۲۹ بهمن ۵۶ در تبريز و چهلم هاي پس از آن بود كه انقلاب رنگ سنتي اسلامي به خود گرفت و به تدريج زير سيطره روحانيت رفت. در آن زمان چنين تلقين مي شد كه جامعه با بازگشت به ارزش هاي صدر اسلام مي تواند عدالت و آزادي را برقرار كند كه البته پس از استقرار ولايت فقيه پنداري بودن آن از پس مه غليظ آرماني آشكار شد.


امروزه اين انقلاب را اسلامي مي خوانند زيرا قلم در دست فاتحين است و آن ها هم تاريخ را همانطور مي نويسند كه دوست دارند. اما اگر بخواهيم به سرچشمه هاي زلال انقلاب برگرديم در مي يابيم كه اين جنبش با هدف تامين عدالت اجتماعي و آزاديهاي فردي شروع شد، خواسته هايي كه در بسياري از شعرهاي سيمين همچنان دنبال مي شود. سيمين هيچ گاه حسرت بازگشت به نظام سياسي سابق را نخورده و نمي خورد بلكه فرزند انقلاب است و تا امروز براي احقاق خواسته هاي اصلي آن تلاش كرده است.


غزل جديد‌ سيمين برخلاف نظر كساني كه مي خواهند آن را به عنوان بازگشتي به "غزل سياسي" بهار، عارف و فرخي يزدي در دوران انقلاب مشروطيت مطرح كنند و آن را در برابر شعر نو و بدعت نيما قرار دهند در واقع فقط گواه ديگري است بر اين حقيقت كه مضامين تجددخواهانه مي تواند راه خود را در اشكال نو و كهنه به يكسان باز كند. آنچه شعر نيما را نو مي سازد نه در هم شكستن تساوي طولي مصراع ها و گسستن زنجيره اي قوافي است بلكه در وهله ي اول بيان فرديت و وصف مشخص است، يعني وجه ادبي همان روندي كه عصر جديد را به سوي تامين آزادي هاي فردي مي كشاند. البته اشكال تازه ي شعر از "عروض شكسته" ي نيما و اميد و فروغ و سهراب گرفته تا "شعر آزاد" احمد شاملو (كه بنادرست به آن "سپيد" مي گويند) براي بيان احساسات فردي ظرف مناسب تري است تا قوالب سنتي عروض كه گويندگان "نو كهن سرا"ي ما چون توللي، مشيري و نادرپور از آن استفاده مي كنند. در مورد سيمين، چه بسا همان گونه كه خودش در صفحه ي 5 كتاب "نام بعضي نفرات" مي گويد شيوه ي جديد غزل او فقط يك مرحله ي انتقالي باشد براي رسيدن به شعر آزاد. من شخصاً چنين انتقالي را براي شعر سيمين آرزو نمي كنم ولي مي خواهم بر نكته اي انگشت بگذارم كه در گفته ي او نهفته است: غزل جديد سيمين يك سبك بازگشت گرا نيست، بلكه تلاشي ست براي يافتن شكل هاي جديد بيان احساسات فردي. نقطه اوج اين طرز تازه را مي توان در شعرهايي چون "گربه ي ملوس" و "زير چادر خورشيد" مشاهده كرد كه بيان نياز طبيعي يك زن تنها و سالمند را براي تماس بدني و گرماي عشق نشان مي دهد، با شعري كه اخيراً پس از تار شدن چشم هايش نوشته و در آن حسرت خود را براي خواندن روزنامه ابراز كرده است.


سيمين به پيش رو مي نگرد هم در سياست و هم در شعر. او نه خواهان بازگشت به نظام شاهنشاهي است و نه خواستار نبش قبور كهن عروضي. غزل جديد او نشان مي دهد كه زندگي روندي پيش بيني نشده دارد و گاهي مضامين تازه را در قوالب كهن مي گنجاند يا در قوالب سنتي ظرفيت هاي تازه مي آفريند.

مجيد نفيسي


اول مه ۲۰۰۶