داعش، نامی است که جای دارد شنیدن اَش بر اندام هر آدمی، با هر دین و آیینی، لرزه بیافکند. خشونتی که این گروه برای به دست آوردن قدرت به کار می برد چنان است که حتا سازمان آدم کش های القائده را هم ناچار ساخته از این فرزند گمراه خود فاصله بگیرد. اگر چه تاریخ نمونه هایی چون داعش ها بسیار دیده که هر یک آمدند تا ننگ به بار آورَند و رفتند و ناپدید شدند آنگاه که برگی از تاریخ را با نام ننگین خود پر کردند، ولی آن چه داعش را برجسته می کند حسابی است که برخی کشورهای جهان در غرب و خاورمیانه روی آن باز کرده اند:
چون خاکستر خشونت اَش فروکش کند؛ به بسیاری یاری ها خواهد آمد این جغد مرگ.
 
غرب که در گذشته ها داعش های خود را داشته است از گذشته ی خود در برخورد با بنیادگرایی دینی بهره می گیرد. داعش های جهان غرب هم در برابر قدرت سرمایه سرانجام سر فرود آوردند. در سده های پانزدهم و شانزدهم ترسایی، جنگ های کاتولیک ها و پروتستان ها چنان وضعیتی را پدید آورده بود که هر آدم بخت برگشته ای می توانست قربانی ی پیروان یکی از این دو گرایش دینی شود. اگرچه در جنگ های دینی ی درگرفته در اروپا کسی را برای خرسندی ی خدا سر نبریدند و به کسی برای خرسندی ی خدا تجاوز جنسی نکردند، ولی آن مردان ِ دین هم بکشتند و هم بسوزاندند، تنها به این گناه که کشته مانند آن ها نمی اندیشید.
 
دیو جنگ که سر برآورَد همه چیز شدنی است. ولی برخی شیفته گان جنگ و خونریزی مرزی برای ددمنشی نمی شناسند. ابوبکر بغدادی یکی از آن کسان است که مرز نمی دارد. او هم مانند آخوندهای خودمان آموخته است خشونت پیشه گی اسلامیان در هزار و چهارسد سال پیش در از پا درآوردن ایرانیان بهترین راه پیروزی بوده و هست.   آمریکایی ها او را خوب می شناسند و با شخصیت او آشنایی دارند. ابوبکر بغدادی در سال 2005 به دست آمریکایی ها دستگیر شد و چهار سال را در یکی از زندان های آنان به سر برد. او آدمی است پرگماتیست و اهل بده - بستان برای هدف های مشخصی که دارد. برای رسیدن به هدف می تواند بر میز گفتگو با دشمن بنشنید. در یکی دو هفته ی گذشته برخی روزنامه نگاران ناوابسته ی آمریکایی از بده - بستان پنهان او با آمریکا سخن هایی گفته اند که اندیشه برانگیز است. یک روزنامه نگار آمریکایی، ویلیام اینگدال (William Engdahl)، که با خبرنگارانی از همه ی خاورمیانه دوستی دارد از زبان همکاران اردنی اَش آورده است که چهره های کلیدی و زبده ترین داعشی ها دوره های آموزشی ی خود را در سال 2012 در اردوگاه هایی در اردن، در نزدیکی شهر "صفاوی"، و به سرپرستی ی کارشناسان آرتش آمریکا و مأمورانی از "سی. آی. اِ." و افسران ترکیه ای گذزانیدند و آمریکا در کنار عربستان به مسلح ساختن داعش پرداخته و آن ها را روانه ی سوریه کردند. 
 
  آمریکا کشور سوریه را آخرین پایگاه روسیه در خاورمیانه می داند و برای بیرون راندن آن از سوریه از هیچ کوششی فروگذاری نمی کند. در کنار آن، سوریه پایگاه رخنه ی ایران به همه منطقه ی خاورمیانه است. با برداشتن بشار اسد هم فشارها به پوتین در اروپا با راحتی یی بیشتری انجام خواهد گرفت و هم اینکه برداشتن اسد و مالکی دست و پای جمهوری ی اسلامی را در خاورمیانه خواهد چید.
 
ابوبکر بغدادی با شخصیت پیچیده اَش، این ها را به خوبی می داند و می داند کارت برنده ی خود را چگونه بازی کند. او آدمی است باهوش تر از صدام و اسامه بن لادن و بسیار بی رحم تر از آندو و در کنار این ویژه گی ها داشتن هدفی دست یافتنی و ملموس، به پا کردن دولتی اسلام به سبک و شیوه ی خلیفه های عباسی، است که کشش به سوی او را برای جوانان مسلمان سرخورده در خاورمیانه، اروپا و کشورهای آسیایی بیش از دیگر رهبران گروه های جهادگرا می کند. القائده هدف های خیالی یی را دنبال می کند که دست یافتن به آن ها در امروز و فردا شدنی نیست. با آمدن داعش و گذشت زمان، القائده جذابیت خود را از دست می دهد. کمک به تکه تکه شدن گروه های خشونت گرا راه پایان دادن به هدفی است که دنبال می کنند. پس از تکه پاره شدن است که جدل ها درونی می شوند. از آن گذشته کنده شدن سر ِ مار ِ القائده خلاء یی را در آن سازمان پدید آورد که ظواهری و دیگران نمی توانند آن را به آسانی پر کنند. القائده از این پس تنها برای هموندان و هواداران ِ سر سخت اَش همچنان القائده خواهد ماند. چچن ها، افغان ها و پاکستانی های پیوسته به القائده حوصله ی کار شکیبانه برای گذار به دوران رهبری ی جهان به دست انترناسیونال تروریست ها در سدسال دیگر را ندارند.
 
ابوبکر بغدادی کسی است که می تواند به پرسش ها و خواسته های بسیاری از آدم های نابردبار پاسخ دهد. او نه مانند بن لادن مهندسی خوانده و نه مانند ظواهری پزشک است. او در رشته ی یزدان شناسی ی اسلامی (الاهیات) در دانشگاه بغداد درس خوانده است و آشنا با قرآن و فلسفه ی اسلامی است. دانش قرآنی ی وی این امکان را به او داده تا مرز یک مرجع، یک امیر المومنین، یک خلیفه خود را فرا کشد. ابوبکر بغدادی اکنون از موقیعتی بی مانند برخوردار است که به راحتی از آن نخواهد گذشت. او را نمی شود با ملاهای بی سواد پاکستان و ملا عمر افغانستان سنجید. آنان مشکلشان در عصر دیجیتال حرام و حلال بودن عکس و عکاسی است و گمان می کنند غرب برای گمراهی ی آدمی و دخالت در کار خدا عکاسی را آفرید. این یک می کوشد به بهترین راه شدنی از شبکه های هازمانی (اجتماعی) و رسانه هایی چون توئیتر بهره برداری کند. همین ویژه گی های یک روحانی ی نوگرا او را برای هواداران اَش و برای جوانان مسلمان در جهان غرب پر کشش تر می کند. کشش هرچه بیشتر به سوی داعش از رونق فروشگاه و بازار القائده می کاهد. آنچه غرب خود نتوانست با القائده کند، داعش برای غرب انجام خواهد داد.
 
بی تقاوتی ی رسانه های غرب در برابر جنایت های داعش در سوریه و عراق این جاست که بیشتر معنا می یابد. نگاهی به گزارش های یک سویه ی بانو أروى ديمون (Arwa Damon)، گزارشگر "سی. ان. ان"، در عراق مُشتی از نمونه ی خروارها و خود گویای بسیاری از چیزهاست. پدربزرگ آن خبرنگار از کُردهای سوریه بوده که چندی پُست ِ نخست وزیری ی سوریه را به دوش داشته و در جریان کودتای آمریکایی در سال 1948 کشته شده است. این گزارشگر افرون بر وظیفه ی دنباله روی از سیاست های بنگاه "سی. ان. ان." نگاهی به دولت های کنونی عراق و سوریه دارد که دنباله ی داستان او را می توان از شیوه ی گزارشگری های او در عراق دنبال کرد. آنچه کم یاب است تعادل است و بی طرفی. 
 
  زمانی که پای سیاست های مهم و در دستور روز ِ آمریکا پیش می آید، برخورد مهم ترین رسانه های آمریکایی با موضوع در دستور کار دولت آمریکا چنان است که سویه ی انتقادی ی حرفه ای در کار آنان کمتر رعایت می شود و یا فراموش می گردد.   در اکتبر 2002 که آقای جرج دبلیو بوش پیشنهاد و برنامه ی ستاد مشترک آرتش آمریکا برای یورش به عراق را فاش کرد و مجلس نماینده گان هم آن را به تصویب رساند. در آن زمان مهم ترین رسانه های آمریکایی در باره ی جنگ ابزارهای کشتار همگانی در عراق با اطمینانی کورکورانه به بازگویی ی ادعاهای ارکستر آقای دیک چینی پرداختند و تا روزی که آمریکا ناچار شد بگوید نشانی از جنگ ابزار کشتار همگانی در عراق نیافته، نشان چندانی از انتقاد حرفه ای در واکاوی های سیاسی و گزارش های امپراتوری های رسانه های آمریکایی از جنگ آمریکا در عراق دیده نشد. امروز هم رسانه های آمریکایی همه ی توجه خود را متوجه خواست دولت های اسراییل و آقای اوباما کرده اند: برداشتن مالکی و بشار اسد.
 
برداشتن مالکی و اسد در این موقعیت خلاء قدرت را در آن دو کشور ژرفتر می سازد، به هرج و مرج بیشتری در خاورمیانه دامن می زند و به دامنه ی کشتارها می افزاید. این نه به سود مردم به راستی صلح دوست، آزاده و خوب ِ آمریکا و نه به سود صلح جهانی است. تنها برنده ی برکناری ی این دو تن دولت های اسراییل، عربستان سعودی و قطر هستند. در این میان، آوردن نمونه ای گویا، حماس، به روشنتر شدن وضعیت کنونی کمک کند.  اسراییل در سال های 1990 به حماس میدان قدرت یابی داد. حماس توانست در زمانی کوتاه به نام نیرویی جنگده تا پای جان، تندرو و آشتی ناپذیر در دل پلستینیان جای گیرد. حماس آمد تا به دزدی های دار و دستشه ی یاسر عرفات پایان دهد. سر برآوردن حماس برای اسراییل پُر هزینه بود ولی اسراییل پروایی از پرداخت هزینه برای پیروزی و نزدیک تر شدن به هدف راهبردی خود نداشت. به قدرت رسیدن حماس در نوار غزه همان و آغاز جنگ درونی در میان پلستینیان هم همان. پدید آمدن دولت پلستین از دستور کار بیرون شد. امروز تشکیل یک دولت پلستینی دست نیافتنی تر از هر زمانی است. سران حماس هم در عمل نشان دادند که دست کمی از برادران دزد اَشان در سازمان فتح ندارند.
 
سر برآوردن داعش باید سرانجام جنگ شیعه و سنی را هم به درون ایران بکشاند. این را برخی کارشناسان نظامی ی غربی هم سر بسته گفته اند. در قانون جنگل آمده: بهترین راه کنترل خاورمیانه پدید آوردن هرج و مرج است. در جهان دَدان، شغال از پس شیر بر نمی آید ولی شغال استاد پدید آوردن هرج و مرج است. زمانی که جنگ شیرها و شغال ها در می گیرد، شغال ها با ظرافتی باورنکردنی نظم، آرایش و صف بندی شیرها را به هم می زنند. پراکنده کردن شیران همان و به دام انداختن یکی دو شیر ماده برای ساختن شام شب هم همان. ایران به همراه عراق و سوریه شیران منطقه ی خاورمیانه نیستند ولی در زمین ِ خود، آیین شیعه، بازی می کنند. داعش از پشتیبانی ی همه دولت هایی برخودار است که می خواهند بازی را به خانه ی همآورد بکشانند و زمین بازی را برسر اَشان ویران سازند. با پدید آوردن هرج و مرج در عراق و سپس تجزیه آن کشور به گروه های جدایی خواه در ایران هم می توان پیغام و چراغ سبز داد.
 
این که ابوبکر بغدادی در پی پدیدآوردن یک امپراتوری ی اسلامی از هند تا آفریکا است،
مشکلی برای غرب، قطر و عربستان سعودی پدید نمی آورد. مهم این است که او اهل بده - بستان است. در باره ی پراگماتیسم او همین بس که از یک سو نفت ِ سوریه را به بشار اسد می فروشد و از سوی دیگر سپهبد "ابراهیم دوری" (ال -دوری)، جانشین صدام حسین، را به دستیاری ی خود می کشاند تا با پیوستن او و نیروهای آرتش ِ پیشین عراق به داعش راحتر تر بر خاک عراق و سوریه چیره شود. سپهبد دوری نفشی ویژه در جنگ های عراق دارد، مردی است با توان ارتباط های فراوان. او هم کُرد است و هم رهبر فرقه ی نقشبندی. در زمان شاه، رهبران پیشین فرقه ی نقشبندی در عراق با ساواک و موساد اسراییل همکاری های دینی و برادرانه داشتند و مراد و شیخ بزرگ نقشبندی عراق که در یکی از استان های شرقی و یا شاید استان سلمانیه پست استانداری داشت، در زمان حسن البکر ناچار به گریز به ایران شد. این که "شیخ - سپهبد ابراهیم دوری" تا چه اندازه با دولت اسراییل و دولت آقای مسعود بارزانی و کردهای عراق همکاری دارد و چه توافق هایی کرده اند؛ و اینکه همکاری آقای دوری با داعش به کجا خواهد کشید، پرسش هایی هستند که نمی توان اکنون به آن ها پاسخی درست داد. ولی آنچه روشن است با آمدن ابوبکر بغدادی دکان امیرالمومنین های جعلی بسته خواهد شد و اگر سعودی ها و قطری ها زنگ را به سدا درآورند به زودی هوادارن ِ ایشان در پاکستان و افغانستان هم قیام هایی خواهند کرد و باز پروازهای چهارشنبه ها از قطر به کویته ی پاکستان از سر گرفته خواهد شد. کیسه هایی پر از دلار، شکلات های درست شده در لهستان و آلمان، شیرینی های پخته شده و بست بندی شده در ترکیه، داروهایی از فرانسه و بلژیک و اسلحه های نو ساختِ چین. 
 
آقای امیرالمومنین ابوبکر بغدادی آن امیرالمومنینی نیست که رهبران قطر و عربستان را از قدرت گرفتن او بترساند. امیرالمومنینی که رشوه داد، رشوه هم خواهد ستاند. فرمانده هان ارتش کنونی ی عراق همگی دستچین شده گانی هستند که افسران آمریکایی آن ها را آموزش داده بودند. آقای ابوبکر بغدادی پیش از یورش به خاک عراق آن گروه از فرماندهان عراقی را که خریدنی بودند خرید، تا کار خویش پیش برد. در این باره آقای "صالح ال-مطلق" دستیار (معاون) سُنی آیین نخست وزیر عراق در گفتگویی با بانو کریستینا امانپور از "سی. ان. ان" به آلوده گی های مالی فرمانده هان آرتش عراق و نقش آلوده گی های مالی آن ها در فرار آرتشیان عراق از برابر داعش اشاره می کند.
 
در شرایطی که سدها هزار عراقی در کشور خود بی خانمان شده اند، دولت آقای اوباما به جای به کار گرفتن توان خود در پایان دادن به این وضعیت فاجعه بار تنها در اندیشه ی رساندن کمک 500 میلیون دلاری به ناهمسازواران بشار اسد است تا بدین گونه جلوی پیشرفت داعش را بگیرد. داعش مسأله ی بزرگی نبود، اگر آمریکا علاقه داشت به نقش آن در عراق و سوریه پایان دهد. در همان گفتگوی کوتاه آقای صالح مطلق با بانو امانپور، او هم به فرار آمریکا از زیر بار مسئولیت خویش در عراق اشاره می کند. آمریکا خواستار پایان دادن به وضع کنونی در عراق است، ولی خود نه می تواند از راه های دیپلماتیک پایانی بر زنده گی ی سیاسی نوری مالکی بدهد و نه می تواند او را هدف یک حمله ی نظامی سازد.
 
در شرایط کنونی و پرسشواره ای که دولت آقای مالکی برای آمریکا پدید آورده است، فشار دیپلماتیک بی فشار نطامی کارساز نیست. این واقعیت نقش و خویشکاری ی داعش را روشن تر می سازد. - دولت آمریکا هنوز نیازی ندیده به این اتهام برخی روزنامه نگاران آمریکایی که شماری از سران داعش دارای گذرنامه ی آمریکایی هستند پاسخی دهد-. دیدار هفته ی گذشته ی آقای جان کری از عراق و گفتگوی او با مالکی نشانگر آن بود که هم او و هم رایزنان ایشان از درک واقعیت های عراق ناتوان مانده اند. آن ها از یک سو زیر فشار اسراییل و عربستان با واقعیت های موجود دست و پنجه نرم می کنند و از سوی دیگر شاخ کشیدن های بی جای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و هراسی که کارازهای تبلیغاتی ی اسراییل بر سر قدرت سپاه پاسداران پدیده آورده هم دولت آمریکا را به ستوه آورده و هم امکان یک دیپلماسی ی پویا را از ایران گرفته است. این شرایط بُرد -بُرد و یا بُرد- باخت نیست. این شرایط باخت- باخت است. ولی آمریکا در شرایطی نیست که دریابد عراق ِ امروز درست مانند فنری است که فشار زیاد به آن باعث در رفتن آن می شود. کوتاه کردن شاخه های آقای مالکی و نیز کمک به صلح در  خاورمیانه کار دشواری نبود، اگر اراده ای برآن می بود، که نیست. اکنون باید دید اهرم فشار نظامی ی داعش چه می کند!؟  
 
   پ. مهرکوهی
 Sunday, June 29, 2014