رئیس ستاد کل مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سرلشکر پاسدار اسمال افعی که صورتش را دانه های عرق پوشانده بود و پس از نیم ساعت ایستادن زیر آفتاب سوزان هرمزگان عرق از چهار جوف بدنش راه افتاده بود دستها را سایبان چشم نموده و با نوعی حس تحسین ماکت ناو هواپیما بر نیمیتز امریکائی را می نگریست. سپس رو کرد به رئیس کل نیروهای مشترک ستاد نیروهای بحری انقلاب اسلامی دریادار پاسدار علی شیرجه و پرسید: برادر پس کی می خواین این ناو لامصبو آب اندازی کنین؟ باید  رزمایشو شروع کنیم دیگه، خواهر همه گائیده شد تو گرما.

برادر علی شیرجه: برادر این ماکت رو اگه آب اندازی کنیم غرق میشه. گردانهای سپاه باید همینجا تو خشکی بش حمله کنن.

- یعنی چی تو خشکی؟ مگه تو میخوای بری ماهیگیری میری تو بیابون قلاب میندازی؟ قرار بود جنگ دریائی باشه.

- آره، ولی خودتو نگرون نکن برادر، با مقوا موج درست کردیم الان میاریم میذاریم جلوش.

- حالا این شد یه چیزی. دمت گرم.

- آره مخلصتم، توی چند تا ردیف هم میذاریم. یه دلفینه هم هست که سرش رو اورده بالا. اینقد خوشگله، باید ببینی.

سپس سرلشکر پاسدار رو کرد به رزمندگان جان بر کف نیروهای ظفرنمون پاسدار و بسیج انقلاب اسلامی که آماده رزمایش بودند و گفت: شما برادرا همیشه خاری توی چشم کور دشمنای اسلام و دشمنای رهبر و امت شریف بودین. حالا هم با این رزمایش اقتدار مملکت آقا امام زمان رو یه بار دیگه به دشمنای ایران اسلامی نشون می دیم و زهر چشم دیگه ای از این جیره خورای کفار و صهیونیستها می گیریم. امام پیام داده که چشم امید نایب آقا امام زمان و همۀ ملتهای مسلمون به شماست و واسه هر یه گلوله که شلیک کنین یه در بهشت براتون باز میشه. حالا همه برید سر موضعهاتون و منتظر پیام یا کبری یا کبری یا کبری باشین.

با دیدن عده ای که هنوز سرجایشان ایستاده بودند و گویا متوجه دستور نشده بودند سر لشگر پاسدار دوباره رفت پشت میکروفون و گفت: برادرا بسم الله. دست علی به همراتون. برید سر موضعتون که عملیات رو شروع کنیم...برای شروع عملیات آماده باشید.... برادرای خلبان چرا ایستادید و بر وبر منو نیگا می کنید. برید دیگه. شما که باید از همه زودتر برید. ناسلامتی حملۀ اول از طرف نیروی هوائیه.

- ما هواپیماهامون مقوائیه، اگه بشینیم توش له میشه.

- یعنی چی مقوائیه. من خودم دیدم داشت بالای دماوند جولون می داد.

سرتیپ پاسدار برادر خیرالله کف دست رئیس کل ستاد مشترک نیروهای هوا فضای پاسدار انقلاب اسلامی به سرلشکر پاسدار نزدیک شد و اطلاع رسانی نمود: اون پرواز رو برادرای گردان فتوشاپ انجام دادن.

- اه، راس میگی؟ پس حالا کوشن؟

سرتیپ پاسدار حسن جوجه رئیس کل ستاد نیروهای فتوشاپ و رایانه که شاید به خاطر قد کوتاهش از نظر سرلشکر پنهان مانده بود گفت: چاکر برادر اسمال. فط امرتو بگو. البته الان کار زیادی راجع به این هواپیما مقوائیا نمی تونیم بکنیم.

سرلشکر پاسدار کمی ریشش را خاراند و بعد همانطور که با دو انگشت چانه اش را می خاراند گفت: پس چطوره اون قسمت بمبارون هوائی اول رو بی خیالش بشیم. آره بی خیال، با حملۀ پهبادا شروع می کنیم.

سرتیپ پاسدار برادر مهدی خوش دست رئیس کل نیروهای مشترک مهندسی هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: برادر این کار توش یه گره کوچیکی داره.

- چه گره ای داره؟

- ساخت پهبادها هنوز تمام نشده.

- نشده؟

- نه بابا دشمن هی چوب لای چرخمون میکنه، حالا با دیدن پیشرفتای ما کونشون سوخته و همۀ قطعات رو بردن تو برنامۀ تحریم.

- خودمون نمی تونیم قطعه ها رو بومی سازی کنیم؟

- چرا، می تونیم اما کمبود مواد اولیه داریم. الان دیگه اصلاَ مقوا گیر نمیاد. دشمن چسب رو هم گذاشته جزو اقلام تحریمی.

- یعنی این پهبادا هم همش مقوائیه.

- نه قربون قطعات مختلف طراحی شده ولی دشمن همه چیو برده تو تحریم. الان واسۀ که دم پهبادا رو تموم کنیم چند هفته اس که دنبال صندوق گوجه می گردیم. مگه پیدا میشه لامصب. البته مهنداسمون میگن اصلش باید تخته سه لائی باشه اما صندوق گوجه رو هم میشه بهینه سازی کرد.

- خوب مخلصتم زودتر میگفتی یه فکری بکنیم.

- راسیاتش ما خودمون یه فکرائی کردیم و قراره به مردم اعلان کنیم که واسه هفته دفاع مقدس ایثار بکنن و اگه جعبه کفش خالی، جارو حصیری شکسته، پرده حصیری و یا قربونش برم صندوق گوجه دارن برای حفظ مملکت بدن به ما تا بتونیم پروژه های مهندسی دفاعی رو تمومشون کنیم. به جای چسب هم بومی سازی کردیم و الان تا دلت بخواد سریش جمع کردیم. بچه ها هم راضی ترن. میگن چسب توش الکل داره ما نمی دونیم که حکمش چیه و به حرام میافتیم یا نه.

- دمتون گرم. پس فکر همه چیزو کردین. خوشم اومد، حقا که خوش دسی. پس،.. ، پس،.. پس یعنی اون فیلمه که پهبادای دور پرواز ما رو نشون می داد که خواهر مادر امریکا و اسرائیل رو یکی کرده بودن، یعنی اونم..

برادر حسن جوجه فرمانده گردان فتوشاپ با نوعی لبخند غرور آمیز: مخلصیم.

سرلشکر پاسدار دستهایش را باز کرد و گفت: پس یک راست میریم سر قسمت آخر و موشکا رو پرت می کنیم.

سرتیپ پاسدار برادر مهدی خوش دست رئیس نیروهای مهندسی باز به پاسخ در آمد: این کارم یه معذوراتی داره.

سرلشگر پاسدار با دلخوری: اینا هم مقوائیه؟

- نه برادر، نه. موشک درست حسابیه. ولی فتیله اش که آتیش میگیره دیگه بقیه اش با کرام الکاتبینه.

- با کرام الکاتبینه؟

- یعنی میخوام بگم که دس ما نیس و خودش تصمیم میگیره کجا بره.

- یعنی چی خودش تصمیم میگیره؟

- یعنی اینا واسه زمون جنگ طراحی شده و ممکنه به هر چیزی بخوره. ممکنه بیاد بخوره به همین مرکز فرماندهی و زرت هممون رو قمصور کنه.

- نه بابا، قربونت. ما هنوز آرزو داریم. اینا رو نگه دار واسه زمون جنگ.

سپس سر لشگر پاسدار رو کرد به برادر حسن جوجه: حسن فکر کنم این کار دست خودتو و بچه های فتوشاپ رو می بوسه.

برادر حسن جوجه در حالی که لپ تاپی را از کیفش بیرون می کشید و با نگاهی پر غرور به دیگران می نگریست گفت: برادرا تا ما رو دارید غم ندارید. بیاید ببینید چیکار کردیم. محشر شده.

همه فرماندهان سپاه به لپ تاپ حسن جوجه خیره شدند و احسنت و مرحبا فضا را پر کرد. بر روی صفحه لپ تاپ ناو امریکائی بود که تکه پاره شده بود و هواپیماها و پهبادها و موشکهای سپاه از هر سو به آن حمله ور بود و نیروهای دریائی سپاه که از سوی دریا به آن حمله ور شده و می کشتند و اسیر می گرفتند.

سرلشگر پاسدار نفسی به راحتی کشید و گفت: شیر مادرت حلالت حسن. شیر مادرت حلالت. خوشم اومد که دهنشونو قشنگ سرویس کردیم. بذار دوباره ببینم که خیلی با حاله. اونجا را نگاه کن چقد پرنده تو آسمونشه. یعنی مثلاَ موقع کوچشون بوده.

دریا دار پاسدار علی شیرجه معنای هنرمندانه دیگری در وجود پرنده ها یافت: نه، یعنی میخواد بگه همینطوری که ئی پرنده ها دارن میرن امریکائیای دیوث هم باید جمع کنن برن.

برادر حسن جوجه: نه بابا صبر کنین خودم میگم. اینا ابابیلن اومدن کمک. گفتیم حالا که فتو شاپه بذار یه حال قشنگ بش بدیم تا این امریکائیا هم حساب کار دسشون بیاد و بدونن ما هم متحد داریم.

- دمت گرم حسن. حرف نداره. حرف نداره. اینو ببینن شلواراشون زرد میشه.

سپس سرلشگر پاسدار رفت پشت میکروفون: برادرا خدا قوت. با رمز یا صغری یا صغری یا صغری مصمم الکبری، عملیات خاتمه پیدا می کنه. خدا قوت. امام زمان حافظتون باشه که این سرزمین و انقلاب رو با جون فشونی حفظ می کنید. از آشپزخونه هم خبر دادن که چلوکباب حاضره. نوش جون.