در بهار و تابستان ِ سال ِ ٢٠٠٣ هنوز سایه ی سنگین ِ دوران ِ سپری شده ی کمونیستی در فرودگاه ِ "کی یف"، پایتخت اوکراین، به روشنی احساس می شد. گویی که به یک پادگان در نزدیکی ی میدان نبرد وارد شده اید. ولی در بیرون ِ فرودگاه وضع با دوران ِ گذشته فرق کرده و دگرگون شده بود. ده ها تاکسی ی شخصی چشم به راه ایستاده بودند تا برای رساندنتان به شهر "کی یف" حسابی تیغ ِ نوازش به صورتتان بکشند. اینک دزدان باادب ِ خرده پا در کالب ِ (قالب) "بیزینس مِن" های تازه از راه رسیده همه چیز را با متر ِ "یورو" و "دلار" گز می کردند. این قانون جنگل ِ آدمیان است که همیشه دزدان خرده پا بیش از آنانی که در کالب ِ رهبری کارشان سرتراشیدن است خودنمایی می کنند. در "کی یف" کسی کاری به کار شما ندارد و دیگر از رفیق "ساشا"های دوران کمونیستی که هر بنده خدایی را بی هیچ ملاحظه ای آشکار می پاییدند خبری نیست. بی گمان رفقا سرشان به کارهای دیگر گرم است، همان رفقای پیشینی را می گویم که اکنون بی پرده پوشی در حال چپو کردن دارایی های کشور از راه خصوصی سازی هایی هستند که ناز و نواز و آسایش گذشته اَشان را در دوران سرمایه بازی هم تثبیت می کند.

 

پیشتر، در سال ِ ١٩٩٢و با فروپاشی ی کمونیسم روسی گونه ای از ناسیونالیسم اوکراینی که خواستار ِ نزدیک شدن و یا شاید پیوستن آن کشور به جرگه ی جهان غرب بود جوانه هایی زده بود و آنک، دهسالی پس از فروپاشی ی استبداد روسی، و درست در نیمه ی نخست ِ سال ِ ٢٠٠٣ بر هر نگاه پرسشگری روشن و آشکار بود که وضع دوگانه ی پادگانی ی کمونیستی از یک سو و گرایش نیروهای جوان کشور به سوی آزادی و سرمایه داری ی غرب از سوی دیگر پایدار نخواهد ماند و چالش به زودی آغاز خواهد شد. زمان به درازا نکشید و انقلاب ِ نارنجی از راه رسید. از آن زمان تا امروز جنگ ِ پنهان و آشکار ِ جهان دو پاره شده ی اوکراینی ها ادامه داشته است تا این که در این هفته تنش ها بیش از همیشه اوج گرفت و تلاش ِ آقای رییس جمهور یاکونوویچ و گاردهای قدیمی ی کمونیست ِ سرمایه دارشده برای همچنان در دست داشتن قدرت سیاسی ناکام ماند و فشار ِ ایشان برای شکست ِ مردم بیش از هشتاد کشته به جای گذاشت.

 

از این پس اوکراین به دوران گذشته باز نخواهد گشت. دیگر برای رفقای پیشین باید روشن شده باشد که با دستان ِ خونین نمی توان از این پس در اوکراین به حکومت پرداخت. کار زمانی دشوارتر شد که مردم "کی یف" به کاخ آقای رییس جمهور سرازیر شدند و پس از به چنگ آوری ی کاخ با زنده گی "درویشانه" ی رفیق ِ پیشین آقای یاکونوویچ آشنا شدند و دریافتند که سرمایه های کشور هزینه ی چه زنده گی ی با شکوهی برای وی شده است. این آشنایی ی مردم اوکراین با آن شکوه و ناز و آسایشی که آقای یاکونوویچ برای خود به پا کرده بود راه ِ او برای بر تخت نشینی ی سه باره را برای همیشه بسته است. اکنون تلاش پارلمان اوکراین هم برای دلجویی از مردم و همچنان در دست نگاه داشتن قدرت راه به جایی نخواهد برد. در روز شنبه ٢٢ ماه فوریه ی سال ِ‌ ٢٠١٤ فرگردی نو نه تنها در تاریخ اوکراین که در تاریخ اروپا آغاز شد. آنچه ا مروز در اوکراین می گذرد بازتاب دگرگونی های گسترده ای است که از فردای پس از دوران جنگ سرد در زیر پوست ِ اروپا جوانه زد و بالایش یافت و آنچه امروز در اروپا می گذرد بی پیوند با رویدادهای خاورمیانه و شرق ِ آسیا هم نیست.

 

در پایان جنگ سرد بود که آمریکا نیاز به هنگام ِ خویش را برای عوض کردن اسب سواری احساس کرد و از آن پس نگاه ِ خود را متوجه چین و شرق ِ آسیا و سپس خاورمیانه گردانید. آمریکا دو سووم (سوّم) دوران ِ بیست و دو ساله ی پس از جنگ ِ سرد را در جنگ به سر کرده است و هزینه بسیاری برای نگهداشت و استواری سازی ی جایگاه ویژه ی خود در خاورمیانه پرداخته است. با بیرون رفتن آمریکا از قاره ی اروپا، کشور ِ اوکراین نقشی مهم در سرنوشت و آینده ی این قاره خواهد یافت. نگره پردازان پیشتاز ِ آمریکایی مانند پروفسور "استفان والت" از دانشگاه ِ هاروارد و پروفسور "میرزهایمر" از دانشگاه  شیکاگو عملا از یک اوکراین و نیز آلمان ِ اتمی پشتیبانی می کنند. آنان به نقش ِ بازدارنده ی جنگ ابزار اتمی به خوبی آگاهند و پنهان نمی کنند که اگر صدام حسین به جنگ ابزار اتمی دست یافته بود، آمریکا هرگز به عراق لشکرکشی نمی کرد. آنان حتا کوشش پنهان ِ ایران برای دست یافتن به جنگ ابزار اتمی را درک می کنند. ولی این را هم از نگر پنهان نمی دارند یک ایران اتمی با برنامه هایی که آمریکا برای خاورمیانه در سی و پنجاه سال ِ آینده دارد جور در نمی آید. چیزی که آگاهان سیاسی ی ایرانی به آن هرگز توجه نداشته و در اندیشه ی درک اَش هم نبوده اند این است که یکی از شوندهای از قدرت به زیر کشیدن شاه ِ ایران برنامه های اتمی وی بود که با قدرتی که اسراییل برای خود در خاورمیانه می خواهد جور در نمی آمد. ولی موقعیت ِ امروزین اوکراین و نقش ژئوپولیتک آن کشور به گونه ی دیگری است.

 

اینک برزاد (نسل) تازه ای از ناسیونالیست های اوکراینی در راهند. آنان هنوز چهره ی سیاسی ی دلخواه خود را نیافته و یا پدید نیاورده اند. ولی آگاهانه می دانند که چه نمی خواهند. این برزاد حتا نماینده گان انقلاب ِ نارنجی و نماد ِ آن بانو "یولیا تیموشنکو" را پشت ِ سر گذاشته است و دوران ِ او را سپری شده می داند. اگر با خلاء قدرتی که اکنون در اوکراین پیش آمده بانو "تیموشنکو" بتواند با پشتیبانی ی آلمان، آمریکا، انگلستان و لهستان برای چندگاهی بر تخت نشیند او هم زیاد بر سر کار نخواهد ماند. انقلاب فوریه ی ٢٠١٤ اوکراین که به سرنگونی ی آقای "یاکونوویچ" انجامید در دوران ِ تیموشنکو هم ادامه خواهد یافت ولی با ابزارهای دیگر.

با بیرون رفتن نیروهای آمریکایی از اروپا میدان تازه ای برای بالایش نوینی از ناسیونالیسم سده ی نوزدهمی در اروپا گشوده و فراخ تر خواهد شد. این بار ناسیونالیسم ریشه دار اوکراینی در کنار قدرت برتر اقتصادی ی آلمان سخن تازه ای برای گفتن خواهد یافت زیرا با قدرت گیری ی ناسیونالیسم اوکرانینی، این کشور خود را ناچار خواهد دید در برابر تهدیدهای آینده ی روسیه به جنگ ابزار اتمی دست یابد. سخت است بتوان پذیرفت که روسیه از دست درازی به اوکراین دست خواهد کشید. در سال های پس از ٢٠٣٥ و ٢٠٤٠ اروپا خط ِ قرمز مرزهای خود با روسیه را مشخص خواهد کرد: اوکراین!

 پ. مهرکوهی

٢٢/٠٢ -٢٠١٤