آن زمان‌ها تنها روز‌های جمعه بود که سینمای آستارای تجریش فیلمِ خارجی‌ اکران می‌‌کرد، بینِ فیلم‌ها تکه‌های نمایشی فیلمهای کمدی و تا صحنه‌های آواز خوانی زنانِ هالیودی در بینِ دو فیلم نشان داده می‌‌شد تا فیلمِ بعدی آماده شود، خیلی‌ از زنانی را که عاشقِشان شدم از آن دسته بودند که به روی پرده سینما هنرنمایی می‌‌کردند، از مرلین مونرو شروع شد تا راکل وِلْش، فیلمهای رنگی‌ را خیلی‌ دوست نداشتم و به خصوص وقتی‌ که بزرگتر شدم زنانی توجّهم را جلب می‌‌کردند که با زرق و برق سالیانِ مدرنیسمِ سطحی سینما فاصله بسیاری داشتند، مثلِ گرتا گاربو Greta Garbo (ستارهٔ سرشناس سوئدی سینمای هالیوود)، مارلن دیتریش Marlene Dietrich(هنرپیشه آلمانی ـ آمریکایی بود. او به‌عنوانِ نخستین هنرپیشهٔ زن آلمانی موفق در هالیوود شناخته می‌شود) و چندی دیگر که مرا به خود جذب کرده و شیفتهٔ آنها می‌‌شدم، یکی‌ دیگر از این زنانِ واقعی‌ زارا لیندِر Zarah Leander بود، قبل از شورشِ سالِ ۵۷ خورشیدی تنها یک فیلم از او دیدم که عشقِ شگفت انگیز (Die große Liebe) نام داشت، از بازی و حرکاتِ پر احساسَش خیلی‌ خوشم می‌‌آمد و حتی مجبور شدم ۲ جمعهٔ دیگر به سینما بروم تا فیلم را دوباره ببینم، تمامِ تصاویرِ برجسته فیلم در ذهنم باقی‌ ماند و ولی‌ هیچ وقت بیشتر از آن چیزی که در فیلم از او دیدم؛ چیزِ دیگری از او و زندگیش بدانم.

سالهای پیش تلویزیونِ فرانسه مستندی چند قسمتی‌ تهیه کرد (Toutes les femmes de Hitler,1998,TvF) که تمامِ زنانِ هیتلر نام داشت، در همان یکی‌ از قسمتهای آن دیدم که زارا لیندر از خوانندگانِ موردِ نازی‌ها و به ویژه آدولف هیتلر بود، در تمامِ این سالها باورم نمی‌شد که زارا یک نازی باشد، شخصیت و منشِ او در قالبِ افرادِ عضوِ این حزبِ مخوف جای نمی‌‌گرفت، زارا سوئدی بود و می‌‌دانستم که در کشورِ سوئد (مانندِ نروژ، دانمارک) در آن سالهای زشتِ قبل از جنگ جهانی‌ دوم و در خلال آن افرادی بودند که از نازی‌ها پیروی کرده و حتی گروه‌های نظامی تشکیل می‌‌دادند تا در جبهه‌‌های نبرد آلمانِ نازی را یاری بدهند، با این حال تصمیم گرفتم خودم درین رابطه تحقیق کنم.

زارا لیندر (متولدِ ۱۵ مارس ۱۹۰۷ میلادی در شهرِ کارلشته در کشورِ سوئد) (نامِ اصلی‌ او زارا اِستینا هِدبرگ Zarah Stina Hedberg بود) از شش سالگی پیانو می‌‌نواخت و می‌‌خواند، از همان زمانِ کودکی مشخص بود که برای ستاره بودن در دنیای هنر ساخته شده بود، او تحصیلاتش را در سالِ ۱۹۲۲ میلادی به پایان برد و خیلی‌ زود ازدواج کرد (با مردی به نامِ نیلز لیندر که زارا چندی بعد از او جدا شد اما نامِ خانوادگی شوهرِ سابقش را با خود حفظ کرد) و صاحبِ دو فرزند شد. خیلی‌ زود فهمید که خانه نشینی آن چیزی نیست که دلش می‌‌خواهد و از سالِ ۱۹۲۹ میلادی رسماً واردِ دنیای موسیقی‌ و سینما می‌‌شود، در سالِ ۱۹۳۱ میلادی اولین فیلمِ خود را در سوئد بازی می‌‌کند ولی‌ متوجه می‌‌شود که برای رشدِ هنری خودش بایدبه خارج از سوئد برود و به همین خاطر به وین (اتریش) می‌‌رود تا اولین کارِ آلمانی زبانِ خودش را در نمایشِ اُپرایی کوچکی به نامِ بناتزکی (Benatzky) آغاز کند، زارا خیلی‌ زود نشان داد که به زبانِ آلمانی مسلط بوده و استعداد و توانایی خاصی‌ در زمینه اجرای نمایش دارد، اجرای نمایش‌های اپراهای کوچک را به کناری گذاشته و از سالِ ۱۹۳۷ میلادی آغاز به کار در سینمای مشترکِ اتریش و آلمان می‌‌کند، کمپانی اوفا (Universum Film AG، کمپانی معتبرِ فیلمسازی آلمانِ نازی) با او قراردادِ بسیار مهمی‌ را به امضا رسانده و او را به اوج می‌‌رساند، در کّل از سالِ ۱۹۳۷ میلادی تا سالِ ۱۹۴۳ میلادی ۱۰ فیلم بازی می‌‌کند (اولین فیلمی که در آلمان نازی بازی کرد  نام داشت)، نقش‌های به یاد ماندنی او در (چه به عنوانِ خواننده و چه به عنوانِ هنرپیشه درجهٔ اول) این سالها تحسین برانگیز بود، فرقی‌ نمیکرد نقشِ یک زنِ خطرناک را بازی کند و یا همچو بلبلی زیبا برای تماشاگر آواز‌های دلنشینِ عشقی‌ و احساسی‌ بخواند.

آلمانی‌ها واقعاً او را دوست داشتند، او یک ستارهٔ محبوبِ قلب‌ها بود، صدای شیرینِ او موجِ خاصی‌ داشت که تمامی اجزای بدنَت را یکی‌ یکی‌ به خودش جذب می‌‌کرد، زیبایی او زبانزدِ مجلاتِ لباس و نمایشی بود، با وجودِ او مشخص بود که آلمانی‌ها مارلن دیتریش (که به آمریکا گریخته بود) و گرتا گاربو (او نیز سوئدی بوده و برای محبوبیتِ بیشتر به هالیوود رفت) را فراموش کرده بودند، زارا همچو ماریکا روک Marika Rökk (، یک ستاره به تمامِ معنای دیگر که ترجیح داد در آلمان بماند) بسیار طرفدار داشتند و از جانبِ مردم حمایت می‌‌شدند، به خاطرِ همین محبوبیت بود که وزارت خانه رایش برای روشنگری مردم(Ministry of Public Enlightenment and Propaganda) از این فرصت استفاده کرده و در ابتدا تلاش کرد که زارا عضوِ حزبِ نازی شده و تبلیغِ نازیسم کند تا بدین نحو در بینِ مردم نفوذ کرده و به این وسیله وزارت خانه رایش همگان را کنترل کند.

اما زارا هیچگاه عضوِ این حزب نشد، حتی شایعه می‌‌شد که با پیشوا در ارتباط است، که او عشقی‌ زودگذرِ دیگر برای هیتلر است، از ملاقات‌ها و شب نشینی‌های آنها داستانها گفته می‌‌شد، واقعیت داشت که هیتلر فیلمهای او را تماشا می‌‌کند (آدولف هیتلر یک سینما دوستِ حرفه‌ای بود!) و از او در مجالسِ مهمانی‌های خصوصی به عنوانِ یک زنِ زیبای نژادِ برتر یاد می‌‌کند ولی‌ تا به امروز مدرکی‌ وجود ندارد که این دو تماسِ خاصی‌ با هم برقرار کرده باشند.

سوئدی‌هایی‌ هستند که او را متهم به گناهانِ دیگر می‌‌کنند، مانندِ اینکه او به زندگی‌ لوکس و اشرافی علاقه‌ای خاص داشت (مانندِ بسیاری از هنرپیشگان آن روزی) و یا اینکه او هیچگاه به قسمتی‌ که در روز نامه‌ها چاپ می‌‌شد و نشان می‌‌داد که یهودیان از خانه‌های خود اخراج می‌‌شوند توجه نمیکند، ولی‌ این افراد درک نمیکنند که تمامی این جریانات از طرفِ گوبلز (Paul Joseph Goebbels، سیاست‌مدار ناسیونال سوسیالیست آلمانی که از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ میلادی وزیر رایش برای تبلیغات و روشنگری مردم بود.) کنترل می‌‌شد، آنها (نازی ها) مرا یک ماشین تولیدِ پول فرض کردند، زارا اینرا به نزدیکترین دوستش گفته بود.

در تاریخِ ۱۲ ژوئن سالِ ۱۹۴۲ میلادی آخرین فیلمِ زارا (Damals) به نمایش درآمد، این فیلم ۲۷ میلیون نفر تماشاچی داشت و نزدیک به ۸ میلیون مارکِ آلمان نازی فروش کرد، زارا بعد این دیگر فیلمی در آلمان بازی نکرد، کمپانی اوفا دیگر نمیتوانست پولی‌ را برای ساختِ فیلمِ دیگری اختصاص دهد و زارا نیز نمیتوانست بدونِ کار بماند، او در همانِ سالِ ۱۹۴۲ میلادی به سوئد بازگشت. زندگی‌ سختِ او آغاز شده بود، از یک‌طرف سوئدی‌ها که او را خائن و جاسوس صدا می‌‌کردند و از طرفی‌ دیگر روس‌ها خواستارِ بازداشتِ او بودند، او چند فیلمِ دیگر در سوئد، آلمان غربی، فرانسه و ایتالیا بازی کرد اما این فیلم‌ها چندان قابلِ توجه نبودند و مردم استقبالِ خاصی‌ نکردند.

در تمامی آن سالها زارا نتوانست دیگران را متقاعد کند که او تنها یک هنرمندی بود که قربانی اوضاع و احوال فعلی‌ آن زمان شده بود، در نوشته‌ها و روزنامه‌های زرد به کرار چاپ میشد که او جزوِ افرادِ نزدیک به نازی‌ها بوده است و عده‌ای دیگر بودند که بی‌ شرمانه داستانسازی کرده و او را معشوقهٔ هیتلر می‌‌دانستند.

زارا در تابستانِ سالِ ۱۹۸۱ میلادی به علتِ سکته مغزی در استکهلم (سوئد) درگذشت بی‌ آنکه مردم از زندگی‌ واقعی‌ او چیزی بدانند. شاید تنها گناهش این بود که در دنیای هنر بود و زیبا پرستی را همچو هنرمندانِ دیگر به هر زشتی و بدی ترجیح می‌‌داد.

زارا همیشه در خاطرِ من باقی‌ خواهد ماند. یادش گرامی‌ باد.

سپتامبر ۲۰۱۳ میلادی، پاریس.