ژینوس صارمیان

زنی جوان و زیبا، سرمست از پیروزی در مسابقات با غرور و سرافرازی به شهر خود برمیگردد، در حالیکه سودای مربیگری و رویاهای زیبا برای آینده در سر دارد. از اینکه‌ فرزندش به وجود او افتخار خواهد کرد، غرق در خوشحالیست. همشهری‌هایش قهرمانی او را با بنرها و تبریک‌های گرم جشن گرفته‌اند.

اما آن سوی این شادی‌ها، دیو حسد مردسالاری برای او نقشه پلیدی کشیده است.

مردی که از قضا نام شوهر را به یدک میکشد، کسی که قرار است همراه و یاور او باشد، تاب دیدن اینهمه موفقیت را ندارد و آن را تهدیدی برای اقتدار پوشالی خود میداند. پس با نقشه‌ای از پیش طراحی شده، دختر کوچکشان را به خانه مادرش میبرد و سپس بازمیگردد و زن قهرمان خود را به شکلی فجیع به قتل میرساند….

در جامعه‌ای زن‌ستیز و مردسالار، خطر تنها در کوچه و خیابان نیست. مرگ در «خانه» ـ جایی که باید مأمن و پناهگاه زن باشد ـ بیش از هر جای دیگری در کمین نشسته است.

زن‌کشی یک فاجعه فردی نیست، یک بحران ساختاری است.