ژینوس صارمیان
«این بهترین لحظه زندگیام بود، ولی من از آن آگاه نبودم، اگر بودم اون رو مثل یک هدیه گرامی میداشتم».
برای «کمال» پسری ۳۰ ساله و از ثروتمندان و تجار استانبول که به تازگی با «سیبل» دختری از قشر خودش نامزد شده، همه چیز داره بخوبی پیش میره تا اینکه بطور اتفاقی با دختری از اقوام دور بنام «فسون» آشنا میشه. او فکر میکنه میتونه بعد از ازدواج با سیبل همچنان به رابطهاش با فسون ادامه بده ولی با ناپدید شدن فسون دنیای او بهم میریزه و تازه متوجه میشه که زندگی بدون فسون برای او امکانپذیر نیست. سرانجام وقتی که فسون رو دوباره پیدا میکنه، او ازدواج کرده و با خانوادهاش در خانهای دو طبقه زندگی میکنه. در ۸ سال بعدی کمال مرتب به عنوان فامیل به اون خونه رفتو آمد و همه اشیایی رو که فسون با اون تماس داشته بعنوان یادگاری جمعاوری میکنه. کمال معتقده که برای یک عاشق تملک معشوق لزومی نداره، بودن در کنار او عین خوشبختیه.
کمال بعدها خانه فسون رو خریداری و اون رو به یک موزه تبدیل میکنه «موزه معصومیت» ….
«ارهان پاموک» نویسنده ترک برنده جایزه نوبل، کتاب موزه معصومیت رو در سال ۲۰۰۸ نوشت و در سال ۲۰۱۲ اقدام به خرید خانهای در محله «بیاغلو»، همانجایی که داستان در بین سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۴ در اونجا اتفاق میفته کرد تا اون رو به موزه تبدیل کنه. این موزه در سال ۲۰۱۴ لقب بهترین موزه اروپا رو به خودش اختصاص داد. هر فصل از کتاب دارای غرفهای با یادگاریهای مخصوص همون فصله، که شما رو به اون دوره زمانی میبره و براستی چقدر درست گفته شده که «موزه جاییست که در آن مکان به زمان تبدیل میشود».
کوچههای پر از سربالایی و سرپایینی منتهی به موزه که به خیابان استقلال منتهی میشه، همچنان بافت قدیمی خود رو حفظ کرده و به تجسم محیط داستان کمک میکنه. تماشای موزه حتی برای کسانیکه کتاب رو نخوندهاند هم خالی از لطف نیست.
در سفر بعدی خود به استانبول سری به این موزه بزنید و فضای آن سالها رو از نزدیک لمس کنید.
بسیار زیبا و جالب.