امروز فرمانروایان سرزمین ایران، آیت الله ها، حجت الا سلام ها، فقها و علما، امام جمعه ها و طلاب حوزه های علمیه در نقاط مختلف کشور، هستند. آنها خود را مقدس و روحانی میدانند و وارث رسالت و امامت و یا آغاز و نهایت و یا حقیقت و غایت. یعنی که فرمانروایان کنونی به آینده ای مینگرند که در گذشته به پایان رسیده است

فرمانروایان امروز بر جامعه ایران، نه به شیوه پیشینیان، کلاه خود بر سر دارند و  نه زره در بر. نه مانند همقطاران متجدد شان کراوات می بندند و عطر و ادکلن بخود میزنند. حتی آنان که از بیرون از حوزه و بدون گذراندن دوره طلبه گری، در دانشگاه های تحصیل کرده و به اجتهاد رسیده اند، از پوشیدن پیراهن یقه دار هم خود داری میکنند. مثال خوب، رئیس جمهور است و  سراسر هیئت کارگزاران حکومت دین که ژنده پوشی و چرکین نمایی را الگوی مسلمانی خود قرار داده اند. چرا که ظاهر سازی یک ضرورت و اصل دینی است. فرمانروایان حاکم بر سر زمین بلا  خیز ایران فروشند گان زهد و تقدس اند

آیت الله ها و حجت الا سلام ها که از حوزه های علمیه بر خواسته اند و  در کاخ ها سکنی گزیده اند، ظاهر سنتی خود را حفظ کرده اند. اگر چه ابزار  قهر و قدرت در انحصار خود دارند و دست هایی آلوده با این وجود نماد  و تبلور روحانیت اند. یعنی که بریده اند از این دنیای مادی و فانی. نه  به مال و ثروت دل می بندد و نه قدرت. پوشاکی دارند ساده و بی ریا، عمامه ای است و عبایی و قبایی،جامه ای عاری از آلایش و پیرایش. بدون هرگونه زینت و زرق و برقی. مجبور نیستند که البسه خود را به بوتیک های معروف پاریس و میلان سفارش دهند. استاد خیاطی در دکا نی محقر هم میتواند عبا و قبا و عمامه را بر سر هم کند. عبا و قبا و عمامه را باید یک لباس سنتی و بومی دانست. امامان و پیامبران که کت و شلوار و کراوات بتن نمیکردند. کت و شلوار و کراوات ساخت انگلیسی ها ست و ریشه استعماری دارد. به تقلید و تبعیت از امامان است که  نعلین و دم پایی استفاده میکنند، نه کفشهای براق ساخته شده از چرم های ورنی و آنچنانی. بعبارت دیگر، آنها، یعنی آیت الله ها و حجت الا سلام ها، علما و فقها و طلبه های حوزه های علمیه، سر تا پا نشانی هستند از سادگی و بی آلایشی، از وارستگی و فروتنی چنانکه میتوانی بیشتر از چشم خود به آنها اعتماد کنی. نه شمشیر خون آلود یزید را در دست آنها ببینی و نه میتوانی حیله و خدعه شان را رو و مچ آنها را باز کنی. فریبکاری نه تنها حرفه ی آنها ست بلکه ذات شان از فریب سرشته شده است، از دین.

محاسن این فرمانروایان، مردان زاهد و عابد، مطهر و پاکیزه بنظر رسد و مقدس و آسمانی. ریش مرتب و منظم دارند و  پیشانی های پینه بسته شان حکایت کند از سجده های طولانی و میزان تسلیم به اراده الهی. هرگز نه در اندیشه زیبا ساختن چهره خویش اند و نه در آئینه شمایل خود را بنگرند. با اینکه دارای چشمهایی هستند پاک  و پاکیزه و نافذ، به هیچ چیز خیر ه نشوند و یا حتی نیم نگاهی هم نی اندازند به چیزی و یا اندام غریبه ای بمنظور شناسائی. هیچ چیز نیست که نظرشان را بخود جلب کند. بویژه از نگریستن در چهره زن پرهیز کنند، حتی از نگریستن به همسر خویش خود داری جویند. بزیر می نگرند مبادا که در بالا چشمشان به چیزی افتاد گنه آلود و وسوسه انگیز و شیطانی. حال آنکه در آئین فقاهتی، هیچ مکروه ی نیست که مشروع نشود و نه هیچ حرامی هست که حلال نشود. ربا، سود بازرگانی میشود و زنا امر خیر محللی.

فرمانروایان امروز نه هر گز در کاخهای مجلل دیده میشوند، و نه در جشن و سرور و شب نشینی ها به سلامتی یکدیگر می و باده نوش جان میکنند.  طعام  آنها نه از زیر دست سر آشپز های فرانسوی بیرون آید و نه چلو خورش است نه بره بریانی. پنیر مانده را با  تیکه نانی بیات میل کنند و یا شکم را بطور کلی از طعام تهی نگه میدارند که در آن نور معرفت ببینند. گو اینکه چهره شان حکایت از اشتهایی سرکش و سیری ناپذیر میکند

زن در زندگی آنها (آیت الله ها، حجت الا سلام ها، علما، فقها و طلبه های حوزه های علمیه و همچنین مجتهدین دانشگاهی) جایی ندارد. هرگز آنها را در کنار زنان شان مشاهده نکنی. عاشق نشوند و به زنان شان هرگز عشق نورزند. آنها عاشق خدا هستند و به خداوند عشق میورزند. دل به  پیامبران داده اند و امامان. با زنان شان هم آغوشی کنند اما در راه رضای خدا و تولید نسل و با چشمان بسته، نه به منظور لذت و فرو نشاندن غرایز سرکش و لجام گسیخته(شهوت). آنها پیوسته در جنگ و ستیز هستند با غرایز و امیال درونی. گریز انند از خواهش ها و تمنا های نفسانی، بویژه آنچه شهوت برانگیز است رضای تن را فراهم آورد. آنها بر آنند که نفس خود را باید نابود سازی تا به کمال انسانی برسی و به الله بپیوندی.

 مجتهدین فرمانروا، از شنیدن نوا و الحان دلنشین موسیقی پرهیز کنند. از صدای ساز و ضرب، پایکوبی و طرب و شادی بیزارند. آلات موسیقی در نزد ایشان آلات بی خبری ست. آلات لهو و لعب است. آیا تاکنون شنیده اید که طلبه ای تار و یا سه تاری را در گوشه حجره خود در حوزه ایکه تحصیل علم الهی کند، نگاه دارد و یا به زخمه های دل انگیز آن گوش فرا دهد؟ آیا هرگز آوای دلنشین اکبر گلپا یگا نی و یا شجریان و محمد اصفهانی، نمی گوییم حمیرا و هایده و مهستی را از بلند گو ها و گلدسته های مساجد و اماکن دینی، شنیده اید؟ که آنها جهنمی هستند و شنوندگان شان دوزخی. آیا هرگز آوایی بجز تسلیم و اطاعت و دعوت به بندگی و عبودیت، بگو ش رسیده است از آن گلدسته های  سر بآسمان کشیده؟ از دنیای خواب و رویا که بیرونت آورد. در صبح سحرگاهی در گوشت فریاد کشد برخیز، طهارت و وضو گیر، غسل جنابت لازم است اگر شب پیش دچار انزال شده و یا با همسر خویش هم آغوشی کرده باشی.  سپس فرمان دهد بر زمین افکن خود را  در برابر الله و سجده نموده و بندگی بجا آور پیش از آنکه زندگی آغاز کنی؟ در نیمه ی روز، یعنی آنزمان که گرسنه است شکم و تشنه است لب، بار دیگر فریاد و نهی اذان از آن بلندی های گلدسته به گوش ات رسد که مبادا یاد الله و ابراز عبودیت در برابرش را از ذهنت بزدایی. امر کند بشتاب به سو یش که اول باید او را بستایی  و حمد گویی اگر خواهی که از خشمش در امان باشی. غروب آفتاب نیز بار دیگر فرمان جار کشیده شود و به گوش جنبندگان رسد از گلدسته های مساجد. فرمانروایان امروز بر جامعه ایران فقط از تریبون های قدرت فرمان صادر نمیکنند بلکه از گلدسته ها نیز ما را باطاعت و فرمانبرداری و حفظ نظم و انضباط فرا خوانند. امروز گلدسته های مساجد هستند که نماد قهر و قدر تند. امروز عبادت نیست خدا پرستی ، سیاست است و قدرت.

 با اینکه دینداران حرفه ای هم اکنون از حوزه ها به بیرون زده اند و در کلیه نهاد های اجتماعی و اقتصادی و نظامی و امنیتی و فرهنگی حضور دارند، با این وجود بیزاری خود را از یک سلسله از فعالیت ها در جامعه با دوری جستن از آنها نمایان میسازند. مثلا به تاتر و سینما هرگز گام ننهند و در کنسرتهای موسیقی شرکت نکنند و تولید کنند گان هنر را مورد لطف و عطوفت فرمانروایی قرار ندهند. البته که دوست داشتند که موسیقی، تاتر و سینما و یا چیزی که ابزار لهو و لعب و بی خبری و بی بند و باری، مینامند اصلا وجود نداشت. چه باید کرد که کمی دیر به فرمانروایی رسیدند. از استخراج هنرها  از زندگی و حرام و ممنوع ساختن آنها کمی دوراندیشی از خود نشان داده و جانب مصلحت را برگزیدند و به زیست زیر زمینی آنها رضا دادند. یعنی وقتی از حجره ها و از درون حوزه های علمیه به بیرون خزیدند و کاخ نشین شدند از سر ضرورت پذیرفتند که هنر ها را استعمار، عمیقا آلوده نموده و در مان و یا نابودی آن در زندگی اجتماعی به زمان طولانی تری نیازمند است. بی انصافی ست اگر بگویی که دینداران حرفه ای  از نوای دلنشین موسیقی لذت نبرند و کیف بآنها دست ندهد. آنها از شنیدن قرائت قرآن بوجد و سرور در آیند و گاهی از خود نیز مهارتی بسزا بمنصه ظهور رسانند هنگام روضه ی عاشورا و مرثیه خوانی. از بازیگری و تاتر و نمایش، تعزیه خوانی و پرده داری را البته مجاز دانند و گرنه آنها نیز چیزی نیستند مگر انحراف از راه مستقیم و الله پرستی.

فرمانروایان امروز بر جامعه ایران، همه عالم اند ، فقیه اند و مجتهد و دارای معرفت الهی. یا نشان خداوند شوند و آیت الله، و یا نماد دین شوند و حجت الا سلام. علم الهی و یا شریعت دین را در حوزه های علمیه در شهرهای مقدس قم و مشهد و اصفهان و شیراز و بسیاری از شهرهای کوچکتر میآموزند، و حافظ و نگهبان شریعت میشوند. زمانیکه در حوزه ها و حجره ها میزیند، از سهم امام و درآمدهای املاک موقوفه، اعانه و صدقه بازاریان حلال نمودن مال حرام، ارتزاق میکردند و به بخور و نمیری راضی بودند. باین دلیل استقلالی  داشتند نسبی. خیلی محتاج دریوزگی قدرت نبودند. زمانیکه حوزه ها به سهم امام و صدقه و اعانه وابسته بودند، حساب و کتابی از در آمدها و هزینه های خود نگاه نمیداشتند. مجتهدین نقدی دریافت و  زیر تشک نگاهداری میکردند و بشکل نقدی به مصرف تامین حوزه ها، پذیرش طلبه های جدید و تهیه  معاش آنها میرساندند. بودند بسیاری که وابسته بقدرت بودند بی آنکه نام و چهره خود پنهان کنند. دینداران حرفه ای چون خود را غرق مینمودند در آموزش رمز و رموز کلام و شریعت الهی، احادیث نبوت و روایات امامت، معاف بودند از خدمات بیگاری و اجباری در ارتش شاهنشاهی. از گرفتن شغل و تن دادن به کارهای تولیدی نیز از دولت معافی اخذ نموده بودند. باجی بود که قدرت به دین با طیب خاطر می پرداخت. حرفه ی آنها دینداری بود و منبع درآمد شان زهد بود و دین فروشی.

حرفه دینداری آغاز شود با طلبه شدن و طلبه گری. با مقدمات زبان عربی و با صرف و نحو آغاز کنی تا رفته، رفته به آموزش«اصول کافی» در دامن حجب الا سلامی بپردازی.  اگر هوش و ذکاوت داشتی در گزافه گویی و مبالغه در "ب " و " حمزه " در ترکیبات مختلف اسم الهی، در ماهیت رحمان رحیم و رب العالمین؛ در تفسیر و تاویل کلمات الهی، آینده ای خواهی داشت پر برکت و مشمول رحمت خدایی. در آنجا ست که میتوانی خود را به مرز خدایی رسانی، یعنی به رمز و رموز کلمات الهی آگاه گردی و  به حقایق نهانی و  تمام ناشدنی الهی پی ببری. تدبیر و حکمت الهی را در امور دنیوی و مافوق آن براحتی بخوانی. در اینجا ست که به اجتهاد رسی. یعنی خود میتوانی احکام ضروری را برای زندگی در این دنیا از نهانی های قرآن استخراج نمایی و نشان (نامرئی) خدایی را زینت نام خود سازی. در این جا ست که به قله اجتهاد صعود نموده  و نور و درونمایه خدائی را از خود بروز دهی، به طلبه های جوان تر درس تقلید و تبعیت بیا موزی  و تسلیم و اطاعت، که شرط لازم و ضروریست در کسب علم الهی، واجب و ضروری سازی. یعنی که رساله توضیح المسائل به نگارش در آوری و به درجه و مقام آیت الهی نائل آیی. که هم اکنون مسیری ست در سوی کاخ نشینی و فرمانروایی.

روشن است که حوزه های علمیه و مکتب خانه ها،  نه مکان پرس و جو است و نقد و کاوش و نه محل چند و چون  و کنجکاوی. مثلا  نتوانی انگشت ابهام و حیرانی بر لب گذاری و سوال بر انگیزی بر سر درس مجتهد  که براستی این چه خدائی ست که بسیاری از صفات و خلق و خویش همچون سیره و خلق و خوی دیکتاتوری ست قهار؟ در حرف رحیم است و مهربان در عمل پر از خشم است و خشونت؟ از  تبه کاران یعنی آنان که در یکتایی و یگانگی اش شک و تردید کنند انتقام جویی کند و آنها را در آتش دوزخ می سوزاند؟ که این چه خدایی ست که اگر از او وحشت نکنی و ترس او را در دل جا ندهی، ترا در ته دوزخ اندازد که نه یک جان بلکه صد ها بار جان دهی و بار دیگر جان گیرد، سوزاندت در آتش، شکنجه ات دهد نه یکبار بلکه هزاران هزار بار تا ابد، گر از شریعت او رو ی بر گیری. یعنی اگر از حمد و ستایش و سائیدن پیشانی خود بر خاک پایش گریخته و به خواهش ها و تمنا های نفس خویش گوش فرا داده باشی. آیا این خدا پرستی ست و یا خود پرستی، سوالی نیست که خطور کند از ذهن طلبه زیرا  که او آموخته است فن آوری در حرفه ی تقلید و تبعیت و پیروی. طلبه نتواند بپرسد از مرجع ش که خدا را چه به جباری و انتقام جویی؟ مگر نه اینکه این انسان است که جباری کند و انتقام جوید و به خون کشد، کشنده را، خدا اما چرا چنین کند؟ حوزه ها یا مکتب های الهی هرگز نبوده اند جایگاه بدعت و نو اندیشی. بلکه نهادهایی بوده اند حافظ و نگهبان راه و روش سنتی و کهنه پرستی، جمود و واپسگرایی، یعنی شریعت اسلامی. اگر بگوییم حوزه های علمیه آرامگاه سخن و گفتار در باره انسان است و وجود و هستی و نیستی او، چیزی به عناد نگفته ایم. در جستجوی شناخت الله است که طلبه در حوزه های علمیه گام می نهد، نه انسان و جهانی که ساخته دست انسان است. طلبه میآموزد و به شناسایی آن می پردازد که هست و وجود دارد، که چیزی نیست به جر الله که همه چیز با نام او آغاز میشود و با نام او پایان مییابد. اول و آخر، هستی و نیستی الله است. الله است که همه چیز است و بشر هیچ است و نیست. اما در حوزه است که میآموزی که چگونه نماینده الله و یا ولی فقیه و فرمانروای زمین شوی.

بعضا ممکن است نگارنده را به غفلت از وجود کثرت و چند صدایی و مکتب های مختلف در عرصه اندیشه ورزی حوزه ای، متهم کنند. اگر چه در مشروعیت این ایراد تردیدی نیست. اما پرداختن به چند صدایی که کم و بیش دارای طنینی مشابه یک دیگر دارند، تنها ما را از اصل موضوع که فرمانروایی دین فریبکاران حرفه ای ست، دور میسازد.

از این حوزه ها و حجره ها ست که فرمانروایان امروز بال و پر گرفته و سراسر جامعه را به قلمرو خصوصی خود تبدیل ساخته اند. هیچ نهاد و موسسه ای نیست که تحت سیطره و سلطه دینداران حرفه ای نباشند. بر راس جامعه، دیندار اعظم، ولایت فقیه قرار دارد. ولایت فقیه از حجره به کاخ نقل مکان داده است، کلام الهی را  بر یکدست برافراشته اند  و در دست دیگر شمشیر تیز و برنده، آماده که بر هر گردنی فرود آید و هر سری را به تقلید و پیروی از  رسالت بر زمین افکند. فقیه و  عالم فقط فتوا و احکام الهی صادر نمیکند بلکه فرمان کشتار و اعدام  و مجازات نیز میدهد. در تاریخ ایران شاه خودکامه ای همچون ولایت فقیه، خشن و کین خواه وجود داشته است، اما جلوه ی الله و جانشین امام نبوده اند. در چنین جایگاه رفیع و مقدس است که میتواند هر فرمانی که اراده کند صادر نماید، از عزل و نصب رئیس و  وزیر و مامورین گرفته تا مجازات و اعدام محاربه با امیال الهی. فرمان او قانون است. او تبلور قانون است و قهر و قدرت الله، خدایی که بجز او هیچ کس دیگری نیست.

شورای نگهبان و یا شورای فقاهت، هم نهاد های قانونی را در تحت کنترل دارد و هم نهاد های اجرائی. هم انتخاب شونده را بر گزیند و هم بر انتخابات نظارت دارند. هر فرد منتخب باید که به تایید شورای فقها رسیده باشد. آنها میتوانند به پیشینه و سلوک و بینش و دینداری او به تفحص و جستجو به پردازند. این است که اشخاصی را که شورای فقهای نگهبان بر میگزینند به حجت الا سلام بیشتر شباهت دارند تا یک مدیر نهاد بوروکراتیک اداری، مثل آقای رئیس جمهور و یا سردار پلیس تهران. ولی فقیه شخصا نیروهای انتظامی و امنیتی ، اطلاعاتی، جاسوسی و بسیجی را در کنترل خود دارد. نماینده های ش در تمام این سازمان ها حضور دارند.  کلیه منابع طبیعی و ثروت ملی، همچنین درآمد هنگفت حاصل از فروش نفت و گاز در انحصار و مالکیت ولی فقیه و کارگزاران او قرار دارد. بدلخواه خود هزینه کنند بی آنکه مجبور به حساب دهی باشند. امام های جمعه که شهرها  و شهرستانها، بخشها و قصبه ها و روستاهای کشور را تحت نظارت  و کنترل خود قرار دارند، همه برگزیده ولایت فقیه هستند و تحت نظارت دستگاه بیت رهبری اند.  نمایندگان ولایت فقیه نه تنها در نیروهای انتظامی و امنیتی و اداری حضور دارند بلکه نیروهای تولید صنعتی و فرهنگی نیز به فرمان آنان بگردش در میآیند. آنها نه تنها مالک بر کارخانه ها هستند بلکه نهاد های فرهنگی و علمی را تحت اختیار خود دارند، از دانشگاهها گرفته تا دبستان ها  و دبیرستان ها، از نشر کتاب و روزنامه گرفته تا فیلم و تاتر و موسیقی. رادیو و تلویزیون البته که ملک خصوصی دینداران حرفه ایست. که بکار گیرند در پرورش بندگی، یعنی پذیرش حقارت و خواری، و اخلاق جهاد و شهادت پروری، یعنی مهارت در خشم و خشونت و خونریزی، غرق در تعصب و خود بینی.

حجره نشینان حوزه ها، آیت الله ها، حجت الا سلام ها، امام جمعه ها و طلبه ها و یا فریبکار ان حرفه ای، فرمانروایان امروز در جامعه ایران هستند. فقاهت دیگر آن نهادها ی پیشین سنتی، مرکز آموزش و پرورش علم و علوم الهی نیست.  این نهاد ها به رهبری ولایت به مقر فرمانروایی، تبدیل شده ااست. اگر پیش از این حوزه های فقاهتی بر ذهن و آگاهی و هویت و فرهنگ ایرانی سلطه انداخته بودند، امروز نگهبان شریعت هستند و نظم و انضباط اجتماعی . آنها هم قانون اند و هم ابزار قهر و قدرت و خشم  و خشونت را در دست دارند. فرایضی را که در گذشته به میل و اختیار خود انجام میدادی، امروز یک امر اجباری ست. آیت الله ها و حجت الا سلام ها هستند که دادگاه های عدالت را در اختیار تام  خود دارند، بنام الله است که خطا کاران را محاکمه کنند و شلاق زنند و بدار مجازات می آویزند. فریبکاران حرفه ای دیگر به سهم امام و صدقه و اعانه و در یافت وجوهات نیازمند نیستند. چرا که خود توزیع کننده رزق و روزی اند. درست است که نهاد های ساخته دست غرب مثل قانون اساسی و قوای سه گانه و نهاد های وزارتخانه ها مسئولیت اداره کشور را بعهده دارند. اما همه آنها از انجام وظایف خود باز ایستند اگر به وظایف خدا پرستی خود بی توجهی کنند و از اجرای شریعت الهی لحظه ای غفلت ور زند. نظام ولایت فقیه، نظام دفاع از حق و حقوق الهی است. بنابر این فرمانروایان ساکن کاخها، صاحبان قهر و قدرت ریشه در حوزه و حجره و مسجد دارند و از همان مکان است که فرمانروایی میکنند. یعنی که دین و قدرت وقتی با هم در آمیزند و یکی شوند، نمیتوان آنها را از هم جدا ساخت و با آنان جدا گانه وارد کار زار شد. وقتی حوزه ها و مساجد به مقر فرماندهی تبدیل شده اند، آیا هنوز باید در پی ویرانی کاخها بود؟ آیا هنوز باید به سکوت تن دهیم و از اندیشه ویرانی حوزه ها و مساجد، سبب اصلی استعمار داخلی و تداوم جمود و واپسگرایی، اجتناب ورزیم؟ آیا میتوانی رهایی یابی و عروس آزادی را در آغوش گیری بدون آنکه بساط دین و حوزه های علمیه را در هم فرو کوبی؟ بدون آنکه حرفه ای زائد و انگل را یکبار و برای همیشه از صفحه ی تاریخ محو نمایی؟ آیا هستی ایرانی وابسته است به هستی شریعت الهی؟ پاسخ شما چیست ای خواننده ی ایرانی؟

فیروز نجومی    

                                                                                   FirozNodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com