نزدیک به نیم قرن از حکومت دین در کشور ما میگذرد و متولیان دین اسلام، آخوند، فقیه و طلبه برخاسته از حوزه های علمیه، همچنان برتمامی عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، قضائی، دستگاههای بروکراسی دولتی و نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی، نیز بر هنر و ادبیات و رسانه های اینترنتی، سلطه بی چون و چرای خود را استحکام و تداوم بخشیده اند. اما، پس از 45 سال، از حکومت آخوندی، بوی مرگ نظام بمشام میرسد. اگر چه، کمتر کسی هست که بتواند زمان مرگ و یا چگونگی و کیفیت آنرا از پیش تعین کند. با این وجود، کمتر کسی هست که انتظار پایان نظام را در آینده ای نزدیک نداشته باشد.
درپی این تحول و دگرگونی چه خواهد آمد، بیش از هرچیز بسته به اینکه چگونه و تحت چه شرایطی از این نظام عبور میکنیم، با شرکت همگانی، در آرامش و متحد، با هدفی مشترک؟ از ستیز و بد و بیراه بیکدیگر باز ایستاده و به آینده ای تابناک اندیشیده ایم، آینده ایکه نسلهای بعدی بتوانند فراتر روند در ساختن جامعه ای نوین بر بیناد زن زندگی آزادی، گرایشی و یا بهتر است بگوئیم، اندیشه ای پرورش یافته در دل دوران تاریکی و سیاهی، دورانی که در حکومت مقدس اخوندی، انسان، بویژه زنان را، همچون بنده و رعیتی میدیدند که بمانند گوسفندان سر بزیر افکنند و بع بع کنان براه خود ادامه میدهند. حال آنکه نظام ولایت، نیز، نیروهایی را در درون خود پرورش داده، خصم آشتی ناپذیر یکدیگر که سرانجام بنفی و نیستی آن از صحنه تاریخ میانجامد، پروسه ای مبنی بر اصل دیالکتیکی که تغییر و تحول برخاسته از رشد نیروهای متخاصم در درون و مبارزه آنها که صرورتا به پیروزی نیروهای نو بر کهنه میانجامد. واقعیتی که در گذار از دوران شاهی، بجای اینکه به پیش برویم بدوران گذشته باز گشتیم، اما، با سرنوشتی متفاوت، پیروزی کهنه و خرافه نگری خصم آشتی ناپذیر رشد و رفاه و لذت بشری.
تا اینجا، پس از 45 سال حکومت آخوندی، بنظر میرسد که نظام ولایت فقیه، برغم پستی و بلندیهای بسیار، آخوند خامنه ای، همچنان، نه بحکومت، بلکه بخدائی خود ادامه میدهد، خدائی که تا کنون پس از گذشت 2500 سال تاریخ شاهان؛ مثل اش هنوز زائیده نشده است. باطراف جهان بنگر، کدام نقطه جهان را میتوانی نشان دهی که فردی، به هر نامی، 35 سال بدون وقفه بر یک جامعه حکومت کند، اخوندی که خود نخستین کسی بود که بعدم شایستگی خود برای اشغال جایگاه ولایت فقیه اعتراف کرد. از آن پس، اما، با تکیه با دانشی که از حوزه و در دامن مجتهدین دیگر کسب کرده بود، زمینه مطلق سازی حکومت آخوند را فراهم آوره و چنان بدان دلبسته است گویی که هرگز از منبر قدرت آماده نیست که با پای خود فرود آید. شاید هم که حق با اوست. چون، تا کنون کوچکترین نشانی از کهولت در او مشاهده نکنی. این است که کسی نمیتواند از پیش بگوید در چه زمانی آخوند خامنه ای از منبر قدرت فرود آید.
مرگ آخوند ابراهیم رئیسی و برگزاری انتخابات بمنظور برگزیدن رئیس جمهور جدید، بگونه ای برگذار گردید، گویی که اتفاق و یا حادثه ناگواری بوقوع نپیوسته است. هیچ چیز از سر جای خود تکان نخورد. لحظه ای وقفه در گردش و مدیریت جامعه؟ هرگز. ثبات و آرامش در جامعه همچون همیشه بر قرار و نیز، سکوت و سکون. همچنانکه ولی فقیه در سخنانش در مراسم مرگ آخوند رئیسی، به تداوم، ثبات و آرامش و امنیت اشاره کرد که جای هیچ نگرانی نیست و همه چیز بروال عادی خود ادامه دهد و داد.
بسیاری از تحلیلگران وضع موجود، انتخابات رئیس جمهوری را بطور خیلی جدی، بعنوان یک ساختار سیاسی مورد بحث قرار میدهند، چنانکه گویی بین انتخاباتی که در یک حکومت دینی برگزار میشود، چندان تفاوتی ندارد با انتخابات سیاسی دیگری که در سراسر جهان برگزار میشوند. زیرا که، انتخابات در سراسر جهان از انگیزه ای بر میخیزد اساسا سیاسی، کسب قدرت بمنظور برقراری نظم و امنیت و اداره جامعه و تداوام آن تا مرزی که قانون تعین میکند. حال آنکه، انتخابات، در حکومت دین نه تنها یک کنش سیاسی ست و در پی کسب قدرت و تداوم آن بلکه کنشی ست دینی بر خاسته از باور و ایمان به حکومتی برساخته بر اساس میل و اراده الله. باید توجه داشت که انتخابات در حامعه ایکه دین درموجودی بنام آخوند، که بر جامعه حاکم است، تبلور مییابد، تنها میتواند در خدمت تداوم حکومت الله قرار گیرد.
در 45 سال گذشته ما شاهد چندین دوره انتخابات در سطح رئیس جمهور و مجلس اسلامی بوده ایم. آیا میتوان تغییر و تحولات یکدوره را با دیگر دوره ها مقایسه نمود؟ شاید بتوان یکدوره را مشخصا مثال زد، دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی. آنهم نه بخاطر آنکه توانست خواست و میل و اراده ولایت فقیه را نادیده انگارد، و ریاست(سیاست) را مستقل از ولایت(دین) نماید بلکه بعکس، ریاست را هر چه بیشتر وابسته به ولایت فقیه و بازتابنده اراده او نمود و زمینه استبداد مطلق دین و قدرت را بوجود آورد. در نتیجه، همچنانکه، سقوط هلیکوپتر رئیس جمهور تغییری را سبب نگردید، انتخاب رئیس جمهور جدید هم بعید بنظر میرسد که چیزی را بنفع جامعه، بنفع مردم مصیبت زده، بنفع آبادانی کشور و رفاه و آسایش عمومی تغییر دهد. اگر در این زمینه در این 45 سال گذشته ساختار دین و قدرت، اندکی بدانها توجه کرده بود، روشن است که امروز جامعه در فقر و مصیبت ونکبت در حال غرق شدن نبود.
انتخابات ریاست جمهوری، در حالی صورت میگیرد که هم اکنون میتوان تخمین زد که اکثریت جامعه در یافته اند که مصادره نهادهای دموکراسی، مثل ریاست جمهوری، مجلس، شورای نگهبان و یا شورای مصلحت و بسیاری از شوراهای دیگر، پوششی هسند بر آنچه که بر اساس شریعت دین اسلام باجرا درآمده و در میآید، قانونی در شإن انسان، در 1400 سال پبش از این، نه براساس قانونی برخاسته از عقل و اندیشه انسان امروز، انسان آزاد و خود آئین. روشن است. در نظامی که رهبر آن اراده اش فرا قانونی ست، مجلس قانونگذاری و ریاست جمهوری، هر برنامه و یا لایحه مهمی بتصویب میرساند، باید مورد تایید شورای نگهبان قرار گیرد، شورایی که اعضای آنرا ولایت فقیه بر میگزیند. این بدان معناست، نهادهائیکه حکومت آخوندی از نظامهای دمکراتیک مصادره کرده است، در نهایت بازتابنده اراده ولایت فقیه اند نه اراده مردم، اراده ایکه بازتابند اراده الله، خداوند یکتا و یگانه است، خداوندی که جز تسلیم و اطاعت و فرمانبری چیز دیگری نخواهد.
آنچه آمد، شاید بتوان مختصرا چنین بیان کرد که ساختار نظام ولایت فقیه، در واقع، بازتابنده وحدت دین و قدرت است، پدیده ای که دراروپا در قرون وسطی ظهور یافت، دورانی که کلیساها حاکم بر جامعه بودند و بازتابنده نا آگاهی بشر به ماهیت خود و جامعه ای که در آن زندگی میکرد. درست است که نظام بلحاظ زیر بنائی و دستیابی به تکنولوژی مدرن، از کامپیوتری گرفته تا الکترونیکی و دیجیتالی به پیش رفته است. اما، خوب بود نگاهی هم به روی بنا هم بیافکنیم. آیا میتوان بازتاب روابط زیربنائی را در روبنای فرهنگی، در شیوه اندیشه و تولید هنرو ادبیات ئ تظام سیاسی مشاهد نمود؟ اگر بوی مرگ نظام بمشام میرسد بدلیل ظهور بدیل نظام زن زندگی آزادی، آرمانی نفی کننده، خرافه گرائی و ارزشها و باورهایی، بر امده از توهمات و موهوم پرستی، برآمده از تعصب و تبعیض و خدا پنداشتن خویشتن.
اگر بوی مرگ نظام بمشام میرسد بدلیل عمیق شدن شکاف بین ارزشها و باورهای دینی ست، با روابط زیر بنایی. یعنی که باورها و ارزشهائی که تمامی اهرمهای مالی و فرهنگی را برای توسعه و انتشار فرهنگی بکار میگیرد، در تضاد با شیوه زندگی در دوران معاصر. اما، با تمام ید و بیضایش، نظام در مبارزه با "رپرها،" با موزیک و هنر و نفوذ انها در رسانه های اینترنتی با ضعف روبرو شده است در تداوم و باورها و ارزشهای دروغین مقدس. در پیشروی، تردید مدار، در این مسیر، لحظه ای هم فرا میرسد که واقعیت عاشورا و بسیاری از افسانه های دینیبر ساخته دینمداران شیفته بازگشت بدوران رسالت، بطور افزاینده ای مورد شک و تردید قرار میگیرد. در چنین شرایطی ست که نباید چندان نگران بود که چه چیزی جانشین باور به تسلیم و اطاعت و فرمانبری و یا تقلید و تبعیت میگردد. چرا که زیرا ساختهای باور باحکام و شریعت اسلامی بطور روز افزونی بی اعتبار گشته اند . بعبارت دیگر نیروهای اپوزیسیون باید همیشه آگاه باشند که وارد مبارزه با اژدهایی میشوند دارای دو سر: دین و قدرت. تنها با کوبیدن هر دو سر است که میتوان اعلام پیروزی کرد.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
نظرات