آنکه اسمش رمز شد و آنانکه معنای رمز را درنیافتند
ایمان آقایاری
خانوادهی ژینا (مهسا) اعلام کردهاند که به مناسبت «سالیادِ» او مراسمی برگزار خواهند کرد. پیش از اعلانِ آنها نیز همگان آن روز را در خاطرِ خود، به عنوان نشانی از رنج و شور، سوگ و حماسه، فقدان و تصاحبِ توأمان، مکرر مرور کرده بودند. بیگمان همه در تمنای آن روزیم، روزی که مهسا را از خود و خانوادهاش گرفتند تا به وسعت ایران و حتی جهان تکثیر شود. روزی مشابه آنروز که «ندا» ... و مشابه روزهایی که صدها نام دیگر به چنان نامهایی بدل شدند که گویی تنها یک نفر در تاریخ چنین نامگذاری شده است. روزهایی که علیرغم نامشان نه به گذشته که به آینده ارجاع میدهند. اما نکته اینجاست که چگونه و با چه ذهنیتی این روز را انتظار میکشیم؟
با قتل حکومتیِ ژینا (مهسا)، انفجاری عظیم رخ داد. مردمی جان به لب رسیده در قالبِ پیکرِ دختری زیبا تجسم یافتند و به هیات اسطورهای باشکوه قیام کردند. قیامشان همه چیز بود؛ تفکیک و تجزیه ناپذیر. اعلام انزجارشان نسبت به انقیاد، نابهسامانیها، فقر، فساد، تحمیل عقیده و ریا، بیان دردهایی مشترک بود و مرجعِ بغض و نفرتشان واحد.
پر واضح است که رژیم، سقوطِ معنایی کرده و بهسانِ دیگر رژیمهای همسنخ، بهرغمِ شعارهایِ ایدیولوژیک، تنها به ابزارِ سرکوب و کنترل اتکا دارد. بخشهای موثری از جامعه سالهاست تکلیفشان را با ایدئولوژی جمهوری اسلامی یکسره کردهاند. «نه»های آشکار و ضمنیِ بیان شده طی این سالیان بر هیچ ناظری پوشیده نیست. به قول آلبر کامو «معنی این «نه» برای مثال این است که این وضع بیش از اندازه طول کشیده است.» و همه گذار از این وضعیت را هر روز در مخیلهی خود میپرورانند.
اما اکنون و در آستانهی «سالیادِ» آن مظهرِ مظلومیت و مورد تبعیض واقع شدگی و سالگردِ آن اتحادِ مثال زدنی، وضعیت چگونه است؟ بی تعارف باید گفت که احزاب، گروهها و تشکلهای سیاسیِ ضد جمهوری اسلامی هرگز آنطور که باید و شاید از پسِ متشکل کردنِ بخشهایی از جامعه برای رویاروییِ موثر با رژیم برنیامدهاند. همواره جرقهای جامعه را به عرصهی طغیان کشانده و گروههای سیاسی نیز در پیِ واقعه پا به میدان نهادهاند. میزانِ قابل اعتنایی از این نقیصه به تقصیر و قصورِ خودِ این دستهها بازنمیگردد؛ اما چارهجویی نکردن و فقدانِ تدبیر برای رفعِ کمبودها از جانب آنها، نیز از واقعیاتِ کتمانناپذیر است.
به دنبالِ خیزشِ همگانیِ اخیر، امیدهایی در مسیرِ عملکردِ معقولِ نیروهای سیاسی شکل گرفت. در چنین شرایطی انتظار میرود که نیرویِ سیاسی، امتدادِ جنبش در مقطعِ انسداد باشد. بایسته است که افراد و جریانهای سیاسی مکملِ جامعه باشند؛ با تکیه بر تجربیات و معرفت به نظریات، کنشگرانِ حاضر در صحنه را یاری کنند و گاهِ خطر، پناه و گریزی برایِ آنان بجویند و بیابند.
بر خلافِ انتظار، آنچه نمودِ پررنگتری یافت نقشِ معکوسِ افراد و جریاناتِ مشهور بود. تا لحظهای که نمایشِ انقلابِ مردم بر صحنه بود، شاهدِ عناصر و رویدادهای مترقی و امیدبخش بودیم. ولی از زمانی که به واسطهی سرکوبِ حکومت، جنبش به محاق رفت و نوبت به نقشآفرینیِ نیروهایِ سیاسیِ مرسوم رسید، تنشهای مخرب و جنبشسوز مجال ظهور یافتند.
راهِ ارزیابی و جمعبندیِ عملکردِ نیروها و جریانات سیاسی در حرکتِ رویداده گشوده است و مهم؛ اما این مهم، مسالهی این یادداشت نیست. اشاره به این مقوله تنها به مناسبتِ نزدیکی به سالگردِ «جنایت و مکافات» _ جنایتی که رخ داده و مکافاتی که در پی است _ میباشد. باز هم دستها و دهانها برای مصادرهی جنبش اعتراضی مردم فعال شدهاند. اما فراخواندنِ مردم به اعتراض و تلاش برای جستنِ اثرِ خود بر جنبش و یا تحمیلِ این تاثیر بر آینده، ابتر است. یگانه راهِ توفیق، پیوستن به حرکتِ خودانگیخته و خودسامانی است که دیر یا زود از دلِ این جراحات برخواهد خواست. برای این پیوستن، ظرفیتِ همکاری و همیاریِ جنبشی نیاز است؛ نیازی که با خودرأی بودن، تفرقهانگیزی، خود مطلقپنداری و انحصارطلبی موافق نیست.
ناگفته پیداست که نمیتوان صرفا از این زاویه و معطوف به نقاطِ تیره، تصویرِ آینده را یکسره مکدر دید. با وجودِ وضعِ آشفتهی «اپوزیسیون ایرانی» و فروکش کردن امواجِ خیابانی اعتراضات، باید گفت که همچنان سیاست در ایران در تصرفِ یک چهره است؛ چهرهای که صورتهای بیشماری در چشمان و نامهای بی پایانی بر زباناش رواناند. چهرهای با دو اسم، که به هر کدام بخوانیاش یک معنا بیشتر ندارد: امیدِ جان به لب رسیدگان و پروای ستمگران. ژینا یا مهسا؛ جاویدان شده در تاریخ بیست و پنجم شهریور ماه.
نظرات