ایمان آقایاری
خبرِ تلخ اما واقعی این روزها این است که «انقلاب ۱۴۰۱» یا «جنبش زن، زندگی، آزادی» به محاق رفته. اخبار مربوط به اعتراضات مردمی جای خود را به اخبار مبادلهی گروگانهای در بند جمهوری اسلامی با تروریستهای حکومتیِ زندانی در اروپا، تلاشهای حکومت برای عادی سازیِ اگرچه ظاهری روابط با کشورهای منطقه، مشارکت در تجاوز به اوکراین و تنش با طالبان داده است. تشتت میان نیروهای اپوزیسیون، بر آن همگراییِ دور از ذهن اما لازمِ اولیه فائق آمده. بی عملی نهادهای بینالمللی و دولتهای غربی موجب بسط ید نظام شده و خلاصه اینکه عجالتا تصویر یک انقلاب در افق ایران نمایان نیست.
بخشی از این تصویر تلخ، مخلوقِ بینش ضعیف و منش غیر دموکراتیک ماست؛ اما بخش عمدهی آن محصول واقعیات پیچیدهای است که تاریخ، جغرافیا و مسائل جهان امروز بر گردهی مردم ایران گذاشتهاند. به هر روی از این توصیفات چنین بر میآید که ایدهها و انتظارات جامعهی ایران که در پای آن جانفشانیها کردند و خون دلها خوردند پایمال شده و تا دور دستها چیز نوید بخشی رویت پذیر نیست.
با این حال از منظری که پیشتر توسط برخی تحلیلگران گشوده شده و نگارنده نیز بر همان قیاس مطالبی منتشر کرده ماجرا به این سطح محدود نمیشود. در وهلهی اول باید در نظر داشت که از همان قبیل محدودیتها که دامن مخالفین را گرفته برای جمهوری اسلامی نیز وجود دارد. مثلا در عرصهی خارجی حضور حکومت جمهوری اسلامی در منازعات یمن، سوریه و اوکراین یا پروندهی هستهای نظام، اموری است که در ابتدا با هدف گسترش اقتدار نظام آغاز شد و امروز لاجرم به برگهایی برای حفظ وضعیت موجود بدل شدهاند. هدف، ارزیابی سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی نیست و این مسائل صرفا از دریچهی مسائل داخلی نگریسته میشود. سیاست خارجی دنبالهی سیاست داخلی یک نظام است و بر این اساس ادعا میشود که جمهوری اسلامی دارای بینش عمیق و نقشهی راه دقیقی نیست، چه در امور داخلی و چه خارجی. لذا در لحظه و یا بنا بر مشیتی که «برادر بزرگتر» برایش مقدر میسازد عمل میکند. بنابراین در منجلاب دخالتها و ماجراجوییهایش گرفتار است. با نگاهی سطحی میتوان گفت که به هر حال داخل را سرکوب و خارج را راضی به معامله میکند و این چنین بر بقای خویش میافزاید. اما هیچ کدام از این اقدامات نه بر مبنای معقولی برای حکومتِ با ثبات و بادوام استوار است و نه خود میتواند به چنین مبنایی تبدیل شود؛ بلکه فقط غارت بیشتر منابع و فقیرتر کردن مردم را به همراه دارد. البته این بسیار اندوهبار است اما در جایگاه توصیف چارهای جز بیانش نیست.
در مرحلهی بعد اما نگاهی به داخل و بازتاب آن در خارج بیاندازیم. همه آگاهیم که جمهوری اسلامی یک حکومت نرمال نیست. توصیفات موجز بالا نیز از همین معنا حکایت داشت. صاحبان قدرت و گردانندگان نظام کاملا بر این امر واقف هستند و از این رو همواره ضمن بیان ایدئولوژی و تظاهر به آن، تلاشی نیز در راستای عادی جلوه دادن خود و نظامشان دارند. طی سالیان مسائلی بوده که به این عادی سازی کمک کرده است. برای بر آوردن این مقصود اشارهای گذرا به سابقهی تاریخی بحث ناگزیر مینماید. از تلاشهای خارجی و رسانهای صرف نظر میکنیم و صرفا بر پارهای امور داخلی متمرکز میشویم. در «دههی شصت» _ که نمودگارِ تمام عیارِ پدیدهای به نام جمهوری اسلامی است _ علاوه بر انقلابِ تازه به بار نشسته، جنگ و سرکوبهای گسترده، فرهنگ عمومی جامعه در ناحیهی مقابل حکومت قرار نداشت و به همین خاطر ظاهر جامعهی ایران انعکاسِ چیزی بود که حکومت اراده و ادعا میکرد. اما از دههی هفتاد و آشکار شدن تدریجی تضاد میان زندگی روزمره و خواست مردم با حکومت، ابزارهایی برای کنترل این بحران در داخل مرزهای نظام به خدمت گرفته شدند. به باور نگارنده انتخاب و به کارگیری این ابزارها هوشمندانه و با راهبری کامل از پشت پردهی قدرت نبوده؛ بلکه برآیند مجموعهای از عوامل بوده که در نهایت توسط حکومت قابل کنترل و استخدام شدهاند. یکی از این موارد «انتخابات» است. در نتیجهی کشاکش درونی نیروها و تلاش افراد و جریانهای در حال حذف برای بقا، از درون حکومت ندای «حق انتخاب» و اشاره به بخشهایی از قانون اساسی که گوشه چشمی به حقوق مردم دارد به گوش رسید. از سمت گروههای مختلف مردم نیز میل به تغییراتی ولو اندک برای زیست بهتر، محرکی برای جذب به همان ظرفیتها بود. در این میان کسانی تحت عنوان «روشنفکر» به نظرورزی حول این محورها پرداختند و گروههایی نیز همچون اهالی مطبوعات، هنرمندان، استادان دانشگاه و دانشجویان نقش واسط میان آنان، تئوریهایشان و مردم را بر عهده گرفته بودند. تنشها جدی بود و در مواردی تهدیدهایی علیه تمامیت نظام ایجاد میشد. اما بنا به عللی نه تنها موجب فروپاشی نظام نشدند بلکه به مرور قابلیت جذب کامل در دایرهی نظام را یافتند. اما در طرف مقابل مردم از این امور دلزده شدند و از ادامهی این مسیر انصراف دادند.
اولا استفاده از ابزارهایی همچون «انتخابات» سوار بر یک خبط مفهومی و منطقی بودند. این امر برای عموم به مرور و بنا بر تجربه آشکار شد اما افرادی همواره بر این معنا تاکید داشتهاند که نظامی با این مختصات غیر عادی است و اساسا لفظ اصلاح در مورد آن صادق نیست.
ثانیا با گذشت سالیان، «صالح و طالحِ» نیروهای سیاسی جمهوری اسلامی «متاع خویش نمودند»¹ و عموم مردم از مراد و ماهیتشان آگاه و سپس از آنان رویگردان شدند.
ثالثا نظام ایدهی تغییرات حداقلی در محدودهی تنگِ قوانینش را نیز برنتافت و رای دهندگان را با بن بست مواجه کرد.
و اما نکتهی آخر که به نظر نگارنده مهمترین نکته است و در چند متن مستقلاً به آن پرداخته، عامل فرهنگی و تغییرات اجتماعیای است که نام «انقلاب» برازندهی آن است. به واسطهی مجموعهای از علل و از طرفی در تقابل با جمهوری اسلامی روحیهی غیر مذهبی و شاید در سطحی گسترده ضد شریعتگرایی به شاخص مهمی برای توصیف افکار عمومی در ایران تبدیل شده است. «فردیت» حضور پر رنگی در ذهن و ضمیر و رفتارهای روزمرهی ایرانیان بالاخص میان افراد نسلهای جدید پیدا کرده است. نفرت عمومی از «جمهوری اسلامی» و هر آنچه که آن را بازنمایی میکند در جزئیات زندگی و مناسبات روزمرهی مردم راه یافته. این در حالی است که نظام جمهوری اسلامی به عنوان نظامی غیر نرمال دقیقا بر همین مرزهایی استقرار دارد که جامعه از آنها عبور کرده و به همین دلیل دیگر هیچ نمایندهای از هیچ طیفی جرات نمیکند خود را کاندیدای خواست مردم بداند. یعنی در عمل به طور طنزآمیزی چنین کاندیدایی رهبر اپوزیسیون برای انقلاب خواهد بود نه کاندیدای ریاست جمهوری اسلامی.
با توجه به فرا رفتن کف مطالبات معترضین از سقف جمهوری اسلامی و گسترش اعتراضات به لایههای مختلف اجتماعی، تحمیل تلفات بسیار به این لایهها و خلق ادبیات سیاسی جدید، میتوان متصور شد که گسلی غیر قابل عبور و رو به گسترش میان مردم و حکومت پدید آمده، تغییرات بنیادین بر پیشانی جمهوری اسلامی رویت پذیر نیست و از طرفی شرم همکاری با نظام بسیار بالا رفته. در میان مدت و بلند مدت همهی این عوامل مانع از عادی سازی شرایط چه در داخل و چه در بازتاب آن برای خارج خواهد شد و این حکومت را با ذات واقعیاش رها خواهد کرد. بنابراین دلایل علیرغم اخبار ناگواری که از هر سو به گوش میرسد آنچه در نهایت تاثیر خود را خواهد گذاشت واقعیتی است که از محاسبات نادقیق، سلاحهای سرکوب و زمان خریدنهای رژیم، قدرتمندتر است.
«توان به حلق فرو بردن استخوان درشت / ولی شکم بِدَرَد چون بگیرد اندر ناف²»
۱- صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا که قبول افتد و که در نظر آید حافظ
۲- گلستان سعدی، در سیرت پادشاهان
بسیار عالی. با نظزات شما کاملا موافقم. آن انقلابی که منتظرش هستیم در عمق وجود مردم اتفاق افتاده و دارد جمهوری اسلامی را در خود حل ميکند.