ایمان آقایاری

فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران گفته: «نیروی دریایی به این دلیل نیروی راهبردی است که می‌تواند تا ۱۲ مایلی سواحل آمریکا برود.» معروف است که توپی را در مقابل ناصرالدین شاه آزمودند، گلوله درونِ توپ منفجر شد و بر روی زمین گودالی ایجاد کرد. در این حین ملازمان دستپاچه شدند و گفتند که قربان، این توپ با اینجا چنین کرده ببینید با خاک دشمن چه می‌کند. اظهارات سران و فرماندهان نظام تداعی‌گرِ چنین طنزهای تلخی است؛ آن هم نه صرفا از این رو که در سفاهت دستِ کمی از آن نمونه‌های تاریخی ندارند بلکه به خاطر طمعِ بی حد و حصرشان در چپاول منابع، حتی زمانی که رسوایی اعمال یا امکاناتشان بر همگان آشکار است. ولی اهمیت پرداختن به این مسأله برای نگارنده بیش از آنکه به تبیین وضع موجود مربوط باشد ناظر به آینده‌ای است که در ذهن می‌سازیم.

از قضا ژاپنی‌ها در واقعیت و نه در عالم اوهام، جنگ را به خاک آمریکا کشاندند، آن هم نه امروز و دیروز که هشتاد سال پیش. البته در نتیجه‌ی آن جنگ به محنتی وصف ناپذیر دچار شدند و پس از آن مسیر درست پیشرفت را پیش گرفتند. آلمان هیتلری بزرگترین ماشین جنگی دوران را به راه انداخته بود و اتحاد جماهیر شوروی در کثرت زرادخانه‌ها چیزی کم از ایالات متحده نداشت. سرانجامِ هر دو نظام قابل تامل است. مولفه‌های عظمتِ ژاپن و آلمانِ امروز در کنار مدنیت و دموکراسی، پیشرفت تکنولوژیک از جمله در زمینه‌ی نظامی اما مهار آن توسط عقلانیت هستند. روسیه هم به عنوان میراث‌دارِ شوروی با آن یال و کوپال، زمین گیر جنگ در کشوری است که پیشتر کسی نام آن را با اقتدار نظامی نمی‌آمیخت؛ اما امروز کسی «اوکراین» را جز با معنای نبرد و مقاومت به یاد نمی‌آورد.

این واقعیت که جنگ افزارها و قوای نظامی تکافوی عظمت یک ملت و حتی یک رژیم سیاسی را نمی‌کند اصلی انکار ناپذیر است. به قول «سوفوکل» در نمایشنامه‌ی اودیپوس: «بی‌گمان آن زمان که زندگی در قلب مردمان نمی‌تپد و جمله نیازمندند، سفاین و باروها به کاری نمی‌آید.» چه رسد به اینکه پیشرفت‌های نظامی هم جز لاف و گزاف نباشد. نهادی که سوابقی چون تراژدی سرنگون کردن هواپیمای مسافربری و ابداعاتی مثل درب قابلمه به عنوان «کرونا یاب» را در سیاهه‌ی خود دارد صرفا جهت انبساط خاطر ملت می‌تواند چنین افاضاتی صادر کند؛ در حالیکه این جملات دیگر حتی کارکردِ «جوک» را هم ندارند.

در مقابل اما بر ما مردم ایران است که با دریدنِ پرده‌ی اوهام و نشستن در دل واقعیات، آینده‌ی کشور را ترسیم کنیم. «جان جی» از نویسندگان سلسله مقالات «فدرالیست*» در بخشی از این مقالات، آینده‌ای را فرض می‌کند که در آن ناوگان دریایی آمریکا جایگاه اول جهان را به خود اختصاص داده است. تمنای او بی پاسخ نماند و آن روز فرا رسید. بیان این آرزو در حکم نقشه‌ی راه بود و نه خیال اندیشی؛ چرا که هم عطف به واقعیاتِ جغرافیایی و تاریخی، قابلیت تحقق تدریجی داشت و هم اینکه چنین مسأله‌ای به عنوان بخشی از یک طرح کامل نگریسته می‌شد که با دیگر ابعاد و اصولِ موجود در آن بافت، همخوانی می‌یافت.

آمریکایی‌ها در گذارشان از دوران مستعمراتی به تأسیسِ دموکراسیِ آمریکایی، با بریتانیا جنگیدند؛ اما از میراثِ دشمن بسیار بهره‌مند شدند. بسیاری از اصول، سنت‌ها، نهادها و بینش‌ها را از کسانی آموختند که علیه سلطنتشان قیام کردند. ما دقیقا نیاز به چیزی مخالف این داریم. ما نیاز داریم از تمام توهمات، ادعاهای گزاف، مخالف خوانی‌های بیهوده و ماجراجویی‌های بی‌ثمری که رژیمِ حاکم با آن گرفتارمان کرده است دست بشوییم. ما نیاز داریم که به روشِ «ادب از که آموختی؟ از بی ادبان» عمل کنیم. یعنی از هر آنچه که برسازنده‌ی دستگاه روانی و رفتاری جمهوری اسلامی است تبری بجوییم و بدانیم که راه رستگاری ما جز این نیست.

این حکومت در نقطه‌ای دقیقا مقابل منافع و مصالح ملت ایران بنا شده است؛ اما آبشخور مشترکی از خودکامگی، خرافات، اوهام، خصلت‌های ناپسند، نابخردی، جنون قدرت، خودبزرگ‌بینی و امثالهم نیز وجود دارد. این ویژگی‌ها در میان همه‌ی جوامع یافت می‌شود، اما مراتبی متفاوت دارد و از حیثِ مجالِ ظهور یافتن در قالبِ یک حکومت به عنوانِ راستین یا دروغینِ اراده‌ی عمومی، امری عادی نیست. لذا ما بنا بر تجربه‌ای که پشت سر گذاشته و هم در آن حضور داریم لازم است حساسیت بیشتری به این مسائل نشان دهیم. تلاش برای اکتسابِ جای درست با توجه به شایستگی‌ها و تلاش‌های عمومی و نخبگانی‌، شناختِ قواعد بازی و رعایت معقول آن قواعد و ارزیابی درست از توانایی‌های خود و عمل در دایره‌ی استطاعت نیز نمودگار فضیلت یک ملت است. شاخ و شانه کشیدن، ادعای بزرگی کردن، قواعد را به بازی گرفتن و عناصری از این دست تار و پودِ جامه‌ای است که باید با تغییر حکومت از تن درآوریم چرا که تنها در آن صورت شایسته‌ی تن پوشِ توسعه می‌شویم.

* نام مقالاتی است که الکساندر هامیلتون، جیمز مدیسون و جان جی خطاب به مردم نیویورک برای ترغیب آنان به امضای قانون اساسی پیشنهادی برای ایالات متحده نوشتند. این مقالات در سال‌های ۱۷۸۷ و ۱۷۸۸ میلادی به رشته‌ی تحریر در‌آمدند.