ایمان آقایاری
«توماس هابز» اندیشمند انگلیسی قرن هفدهم برای توصیف «دولت» از تمثیل «لِویاتان» استفاده میکند. «لویاتان» نام هیولایی دریایی است که در تورات به آن اشاره شده و موجودی است شر و خوفناک. اما لویاتانِ هابز چندان چیز بدی هم نیست. به زعمِ این متفکر، انسانها در «وضعیت طبیعی» با ترس دائمی از مرگِ فجیع سر میکنند. در نتیجه برای گریز از هرج و مرج و زندگی بی ثبات در سایهی نا امنی، افراد وارد توافقی نانوشته با حاکم میشوند که اگرچه این توافق میزانی از آزادیهایشان را سلب میکند اما امنیت و ثبات و رفاه به بار میآورد. سخن از چند و چون نظریهی هابز نیست. همین حد کفایت میکند تا بدانیم در مقابلِ «وضع طبیعیِ» هابزی، «لویاتان» نامی آرامش بخش خواهد بود.
در سایهی دولت، افراد مدام نگران جان و مالشان نیستند، فرصت تحصیل علم و کسب درآمد دارند، امکان محاسبه مییابند و شرایط نیز تا حد زیادی پیشبینی پذیر میشود. اینها مزایای حداقلی دولتاند. اگرچه از زمان هابز تا به امروز نظریات متنوع، متفاوت و گاه متضادی در باب دولت وضع شدهاند، اما همین نگاه نه چندان خوش بینانه به دولت نیز تصویری قابل تحمل از این هیولا به دست میدهد.
چند سال پیش پای هیولای دیگری نیز به این داستان باز شد؛ «اژدهای هفت سر». علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی در یک سخنرانی از اژدهای هفت سر فساد گفت که اگر یک سرش را بزنی با شش سر دیگر ادامه میدهد و اخیرا نیز همین تمثیل را تکرار کرد. ویژگیهای موجودِ ذکر شده کاملا درست است، فقط رهبر رژیم حاکم بر ایران مثل همیشه نشانی غلط میدهد. این نه توصیفِ مناسبات حاکم بر رفتار بعضی از افراد درون نظام، بلکه توصیفی نیکو از کلیت نظام جمهوری اسلامی است. این اژدها همان هیولایی است که در ایران «لویاتان» را مغلوب و از صحنه خارج کرد.
تورم، سایهی شوم و دائمی جنگ و تحریم، چند دسته کردن مردم و تلاش برای ایجاد تنش میانشان، بحران زایی های پی در پی، همه و همه راندن جامعه به سمت هرج و مرجی بی پایان یا همان «وضع طبیعی» است. در چنین وضعی ترس، روان مردمان را فلج میکند. امکان محاسبه، پس انداز، برنامهریزی، خلاقیت، ترسیم چشم انداز فردی و جمعی و اساسا هر عمل انسانی متمدنانهای سلب میگردد. زندگی روزمره تبدیل به چیزی شبیه به میدان مبارزهی گلادیاتورها میشود که در آن باید تنها برای بقا جنگید؛ و این یعنی بازگشت به ابتداییترین غرایز.
کارنامهی بیش از چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی، نشان میدهد که به کار بردن لفظ «حکومت» یا «دولت» برای آن تنها ناشی از جبرِ زبان و مصطلح شدن این واژه است؛ و الا این «اژدهای هفت سر» در اولین اقدام «لویاتان» را کشت، حتی پیش از آنکه حقوق افراد و ارزشهای انسانی و دیگر مواهب زندگی را نابود کند.
پی نوشت: نگارنده خود حامی دولت کوچک میباشد و نیت از نگارش این متن تنها نشان دادن تمایز ژرف جمهوری اسلامی با نفس «دولت مدرن» است. بهتر است جمهوری اسلامی را اجتماعی از غارتگرانِ زورگو بنامیم.
پناه بر لاوکرفت و آل مکرمهی مفخرهی معظمهی ادگار آلن پو، پس چه کسانی به مُرده شور بردهی جمهوری اسلامی رای آری دادند؟ کاش اشاره میفرمودید که کلاهِ گشادی که بر سرِ ایرانیان از همان ابتدا رفت ـــ سخت تقصیرِ خودشان بوده و حالا نیز اگر این تحریمها محدودیتها وجود نداشتند ـــ همچنان سید علی کور شده را آقا خطاب کرده و قربان صدقهاش ـــ میرفتند.
در متن های متعددی به نقد انقلاب ۵۷ و انگارههای سازنده اش پرداختهام که اینجا مجال بازتابشان نیست. در مورد گزارهی پایانی نیز تحریم و فلاکت را عامل محرک میدانم اما گذار مردم از جمهوری اسلامی فراتر از امور عارضی اینچنینی است. راجع به رای آری به جمهوری اسلامی و مباحثی از این دست لازم است بگویم که هیچ ارتباط ماهوی ای به متن منتشر شده ندارد. اگر امروز هم همهی مردم ایران بگویند جمهوری اسلامی متبرک و مطهر است باز هم ماهیت دولت مدرن در نظرگاه اندیشهی سیاسی برایش نخواهد ساخت.
بسیار مقاله مفیدی بود. تشکر از شما
فکر با صدای بلند: در توضیح تضاد دولت مدرن با ج.ا، دیسکورسهای نظری آگامبن و کارل اشمیت بسیار کاربردی به نظر میرسد. از تعریف و بسط state of exception در هردو میشود به درک ناهمنشینی دموکراسی در تمامگرایی خامنهای رسید. البته نوآنسهای خودش را دارد.