آشنائی من با ویلهلم ریشارد واگنر؛ آهنگ‌ساز، رهبر ارکستر، نظریه‌پرداز موسیقی و مقاله‌نویس آلمانی از یک شبِ سرد ـــ اواسطِ دهه‌ی چهلِ خورشیدی در شمیران آغاز شد، تازه از یک بیماری سخت رهایی یافته و شب‌ها خوابِ کمتری از قبل داشتم، یک شبِ بورانی از شنیدنِ یک صدای عجیب از خواب برخاستم، فردی آواز می‌‌خواند اما نه به فارسی‌ و به سبکِ ایرانی، از پله‌ها پایین رفته و دیدم مردی در سرسرا مشغولِ جستجو در میانِ انبوهِ صفحه‌های گرامافون قدیمی‌ پدر بزرگم است، از پشت؛ آن مرد بلند قد و پالتویی خاکستری بر تن داشت، او یکی‌ یکی‌ و با دقتِ عجیبی‌ صفحه‌ها را وارسی کرده و به خارجی‌ نوشته‌های آن را می‌‌خواند، انگاری به دنبالِ خواننده‌ای دیگر و یا سبکِ خاصِ موسیقی‌ متفاوتی می‌‌گشت، همانجا در پلکان نشستم، رفتارش عجیب بود و بعد از چند لحظه صفحه را عوض کرده و به روی مبل نشست، وقتی‌ که سیگارش را روشن کرد ـــ توانستم صورتش را ببینم، خودش نیز شبیه خارجی‌‌ها بود، قیافه‌ای زجر کشیده و خسته‌ای داشت.
 
غرقِ تماشای آن مردِ عجیب بودم که خان بابا جانم از پشت مرا غافلگیر کرده و به من گفت: پسر جان چرا اینجا نشستی؟ غریبی نکن، برو تو،... رفتم در تالار و به آرامی جلوی آن مرد ایستادم، پدرم من را معرفی‌ کرد و سپس به من گفت: ایشان شازده‌ی بزرگ ؛ حضرت ... است، عموی بزرگِ تو، دستِ ایشان را ببوس، حالا به یادم آمد، ایشان همانی بود که تصاویرش را همیشه به من نشان می‌‌دادند، قیافه‌ی ایشان اصلا به ایرانی‌ها نمی‌‌آمد، با لبخند به من سلام کرده و من را به روی زانوی خود نشاند، آن برخوردِ قشنگ و آن ترانه که اثری از واگنر بود را هیچ گاه فراموش نخواهم کرد.
 
آن ترانه‌ی زیبا «در صبح می درخشند» نام داشته که برای اپرای «استاد خنیاگر در نورنبرگ» توسطِ واگنر ساخته شده بود، این اپرا یکی از طولانی ترین اپراهایی است که تا حالا ساخته شده و معمولاً حدود چهار ساعت و نیم طول می کشد، داستان در اواسط قرن شانزدهم در نورنبرگ اتفاق می افتد، در آن زمان، نورنبرگ (در ایالت بایرن آلمان) یک شهر آزاد امپراتوری و یکی از مراکز رنسانس در شمال اروپا بود، داستان حول محور صنف سلطنتی مایستر زینگر (خوانندگان استاد)، انجمنی متشکل از شاعران و موسیقیدانان آماتور، عمدتاً از طبقه متوسط و اغلب صنعتگران در حرفه خود می چرخد، یکی از شخصیت های اصلی، هانس زاکس، شاعر و کفاش، بر اساس یک شخصیت تاریخی معتبر ساخته شده است: هانس زاکس خواننده، شاعر، نمایش‌نامه‌نویس و کفاش اهل آلمان بود، وی متولد ۵ نوامبر ۱۴۹۴ در شهر نورنبرگ آلمان است و در ۱۹ ژانویه ۱۵۷۶ میلادی درگذشت، او بیش از ۶٫۰۰۰ قطعه و اثر ـــ دیوان اشعار نوشته‌ است.
 
او حتی به اصلاحات مذهبی سابق مارتین لوتر (کشیش متجدد و مترجم انجیل به زبان آلمانی و یک اصلاح‌طلب مذهبی، او یکی از تاثیرگذارترین شخصیت‌ها در تاریخ آیین مسیحیت و از پیشوایان نهضت اصلاحات پروتستانی به‌ شمار می‌رود) نزدیک و نزدیکتر شده بود و از آرمانش استقبال کرده و از آن دفاع می کرد.
 
واگنر با ساختِ اپرای (به همراهِ ترانه‌هایش) استاد خنیاگر در نورنبرگ ـــ موسیقی بيانگر سده‌ی نوزدهم میلادی را به اوج رسانده ـــ كلام و موسيقی را به بهترين وجه درهم آميخته است، اگر تا پيش از واگنر ملودی (در موسیقی به معنای اجرای چند نُت است که شنونده آن را به صورت یک مجموعه‌ی واحد احساس می‌کند، به عبارت دیگر، آهنگ عبارت است از احساس آغاز و انجام داشتنِ این سلسله از نت‌ها، به دیگر سخن، ملودی احساسی است که از ترکیب زیروبمی نت‌ها و ضرب‌آهنگ به وجود می‌آید)، پايه‌ی اصلی موسيقي كلاسيک به شمار می‌آمد، با او و پس از وی؛ هارمونی (در لغت به معنای سازش و تناسب است و در اصطلاح موسیقی در فارسی هماهنگی را به جای آن به کار میبرند و عبارت از صداهای مختلفی است که در یک آن همگی به گوش رسد و با هم تناسب و ارتباط داشته باشد) نيز از پايه‌های اصلی بيانِ آهنگين به حساب می‌آ‌يد.
 
واگنر در موسیقی دوره‌ی رمانتیک ـــ دستاورد های بسیار داشت، او در آثارِ خود از کروماتیزم (تکنیکی در آهنگسازی است که در آن پیچ‌های دیاتونیک اصلی و آکوردها با دیگر نت‌های گام کروماتیک در هم آمیخته می‌شوند)، هارمونی و ارکستراسیون (یکی از شاخه‌های مهم آهنگسازی بوده و به مراحل عملی نوشتن یک قطعه‌ی موسیقی برای ارکستر های مختلف گفته می‌شود، به عبارت دیگر می‌توان ارکستراسیون را دانش انتخاب و ترکیب سازها و نیز برقراری تعادل میان گروه‌های سازی در راستای تصنیف و یا تنظیم یک قطعه موسیقیِ ارکستری دانست) غنی استفاده کرد، متن آواز های اپراهایش (لیبرتو، متن آوازها و گفتارهایی است که در یک نمایش اپرا بکار می‌رود) را خودش می نوشت و همینطور لایتموتیف (قطعه‌ای کوتاه و تکرارشونده است که در برخی از کارهای موسیقی برای اشاره به شخصیتی یا مکانی یا اندیشه‌ای به‌کار می‌رود، بدین‌ ترتیب لایت‌موتیف نشانه‌ای می‌شود که با هر بار حضور، اجراشونده را به‌یاد آن شخصیت یا مکان یا اندیشه می‌اندازد) را در موسیقی ابداع کرد، به این معنا که برای کاراکتر های مختلف یک داستان، یک تِم به خصوص در نظر گرفته میشد، و این ابداعِ واگنر بر موسیقی فیلم در سده‌ی بیستم بسیار تاثیر گذاشت، بسیاری از آهنگسازان پسِ او ـــ مانند آنتون بروکنر، هوگو ولف، سزار فرانک و … تحتِ تاثیر او بودند.
 
این که چرا عموی من به این اثرِ زیبا علاقه‌ای خاص داشته ـــ اطلاعی ندارم، ایشان فقط همین سبک موسیقی مجلسی غربی را گوش می‌‌داد و این جریان به روی من تا به الان تاثیرِ مستقیم داشته است، وی یک مهندس عالیرتبه‌ی شیمی‌ بود که تخصصِ ساختِ سوخت‌های جدید برای انواع و اقسامِ ماشین آلاتِ صنعتی داشت، عموی من در شهرِ براونشوایگ (جنوب شرقی ایالت نیدرزاکسن آلمان) در لابراتوارِ یک کارخانه‌ای کار می‌‌کرد که سوختِ هواپیما (از ترکیب بیش از ۲۰۰۰ ماده شیمیایی گوناگون تشکیل می شده و فرایند تولیدی پیچیده داشت) ساخته و آن را به ارتش می‌‌داد، پلیسِ امنیتی رایشِ سوّم ـــ کِلاوئس هارتمان (نامِ عموی من مثلِ بسیاری از دانشمندان و محققینِ آن دوره در فهرستِ اعضای حزبِ نازی دیده نمی‌‌شود) را به روی عموی من گذاشته بوده تا هویتِ اصلی‌ ایشان مخفی‌ بماند، این مأمورین برای مخفی‌ نگاه داشتنِ هویت؛ نام و نشانِ دانشمندان، محققین و دیگر کارشناسان مجبور بودن از اسامی افرادی استفاده کنند که قبلا وجودِ خارجی‌ در ثبت احوالِ کشور آلمان نداشته و سپس یک شماره ۸ رقمی‌ نیز در کنارِ این اسامی انتخاب می شد تا در مراسلاتِ پستی، پیام‌های مخفی‌ و تلگراف از آن شماره استفاده شود، این شماره‌ها در لوحِ آلومینیومی حَکّ شده و آرشیو می شده و تنها افرادی که کُد‌های اصلی‌ را در اختیار داشتند ـــ می‌‌توانستند این لوح‌ها را خوانده و با نامِ اصلی‌ صاحبِ پیام (یا نامه، تلگراف و..) ارتباط دهند.
 
بعد از سالهای سال تلاش و تحقیق (تمامی آنها را به فارسی‌ نیز انتشار دادم) ـــ این کد‌ها را به دست آورده و به قسمتی‌ از زندگی‌ عمویم پی بردم، حدس می‌‌زنم که علاقه‌ی ایشان به این ترانه از اپرای واگنر به زمانی‌ بر می‌‌گردد که  وی در سالِ ۱۹۴۲ میلادی در کنسرتی به نامِ قدرت از راه شادی که توسطِ  سازمان رفاهی آلمان در شهرِ براونشوایگ؛ برای مهندسین و کارگرانِ کارخانه‌ها برگزار شده بود ـــ شرکت کرده و از آن خاطره‌ی خوبی‌ داشته است، چندی پیش دوستی‌ از آرشیو سینمایی و مستند آلمان با من تماس گرفته و قسمتی‌ از فیلمِ این کنسرت را برای من فرستاد، ارکستر فیلارمونیک کارگران حزب ناسیونال ـ سوسیالیست آلمان آن را به رهبری ویلهِلم فورت‌ وِنگلِر (از بزرگ‌ترین و پرافتخارترین رهبران ارکستر در سده‌ی بیستمِ میلادی، اهمیت فورت ونگلر برای اجراهای ارکسترهای بزرگ آلمان چنان بود که با وجود انتقادهای او به نازی‌ها و امتناع او از عضویت در حزب حاکم آن‌ها، او را از کارش برکنار نکردند و حتی به معاونت ریاست ارکسترهای دولتی گماردند) نواخته است.
 
همانطور که وِنگلِر موسیقی را بر سیاست برتری می‌داد؛ عموی من علم و اندیشه را بر سیاست ترجیح داده و خوشحالم که امروزه روز نامش محفوظ و پاک مانده و به دور از سیاسی کارهای کثیفِ آن دوره است، همان صفحه‌ای که عموی من در شمیران به آن گوش می‌‌داد ـــ سالهاست که در خانه‌ی من یادآورِ دورانِ خوبی‌ است که با ایشان گذراندم، آرزو دارم زمانی‌ فرا رسد که ایشان را نسلِ جوانِ ایران شناخته و از نکاتِ آموزنده‌ی زندگی‌ ایشان درس بگیرند، ایرانی‌ها هنوز از بسیاری از واقعیت‌های تاریخِ معاصرِ ایران بی‌ خبر بوده و این نیاز حس می‌‌شود که آرشیوی قوی و مستندی در اختیارِ هم میهنانِ جوینده‌ی عزیزِ ما قرار گیرد (در زمینه‌ی عموی بنده و بقیه‌ی خانواده؛ دانشگاه وین اسناد و مدارکِ ما را در اختیار دارد)، یادِ واگنر در شمیران به خیر.