ایمان آقایاری

در بخشی از فیلم "The Lives of Others" یا همان «زندگی دیگران»، نویسنده‌‌ی سالخورده‌ای که سال‌هاست کارهایش را ممنوع اعلام کرده‌اند خودکشی می‌کند. در پی این اتفاق، دوستان هنرمندش بیانیه‌ای منتشر می‌کنند راجع به عدم انتشار آمار خودکشی توسط حکومت آلمان شرقی. در این بیانیه، خودکشی را «مرگ از سر نا امیدی» می‌خوانند.

وقتی خبر خودکشی «کیومرث پوراحمد» را خواندم ناگاه به یاد این فیلم افتادم و اینکه چه قرابت عمیقی میان واقعیات امروز ما با عناصر بازنمایی شده در این روایت وجود دارد؛ پنهانکاری، خفقان، شهروندانِ عاصیِ گریخته از وطن، نا امیدی، خودکشی هنرمند و... . به این فکر می‌کنم که کِی این دیوارِ هزار مرتبه بلندتر از دیوار برلین فرو خواهد ریخت، تا تمام این مصیبت‌ها را یکجا دفن کند.

جمهوری اسلامی جان‌های بی‌شماری را گرفت. فقر و فلاکت برای ایرانیان به ارمغان آورد. عده‌ی غیر قابل شمارشی را زندانی کرد و خیلی‌ها را زیر شدیدترین شکنجه‌ها برد. این‌ها جبران ناشدنی هستند و با هیچ عملی نمی‌توان بازپسشان گرفت و یا تلافیشان کرد. اما لااقل می‌توان چشم انتظار روزی ماند که کوس رسوایی این جانیان در سراسر دنیا به صدا درآید و اخبار محاکمه‌ی‌شان از هر کوی و برزن به گوش برسد. می‌توان موارد نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت را لیست کرد و دادخواهی نمود. ولی دردهایی هست که هیچ محکمه‌ای برایشان پیش بینی نشده، رنج‌هایی هست که در قالب آمار و ارقام در نمی‌آیند و هیچ جور نمی‌شود مستند سازیشان کرد. این زخم‌ها از همان هاست «که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد.»

میلیون‌ها ایرانی حامل این زخم‌های نادیدنی‌اند. گیریم که بعضی خودشان نیز ندانند. جراحات این حکومت بر روح و روان انسان‌ها زخمی کاری‌تر از آن به جای گذاشته که بتوان در متنی کوتاه شرحش داد. نیز نمی‌توان انتظار روزی را کشید که بابتش غرامتی یا چیزی تسلا بخش دریافت کرد. یا مثل بی‌شمار کسانی که دیگر یارای ادامه دادن نداشته‌اند و ندارند انتحار می‌کنی و یا باید ادامه دهی به امید اینکه روزی این کابوس خاتمه یابد تا شاید نسل‌های بعد مجبور به تحمل چنین فجایعی نباشند.

این خبر نیز در کنار انبوه اخبار ناگوار می‌آید و ردش را می‌گذارد و می‌رود. «آوار پریشانی است، رو سوی چه بگریزیم؟» با همه‌ی این احوال باز هم می‌اندیشم باید ماند و این جسمِ خسته را کشید و فراموش نکرد که جدال با این حکومت، جدال زندگی است با مرگ. حیف است که پیشاپیش خود را تسلیمش کنیم.