حکومت های تزاری و شوروی در روسیه علاوه بر خسارات مادی ؛ ضررهای جبران ناپذیر معنوی بر کشور ما ایران وارد ساخته اند. استقرار حکومت شوراها در روسیه در اکتبر سال 1917 باعث گردید خیل روشنفکران آرمانگرای ایرانی به امید یافتن بهشت موعود به شوروی مهاجرت کنند ؛ غافل از اینکه در جهنم کمونیسم گرفتار و جانشان را از دست خواهند داد. یکی از قربانیان استالین لادبن برادر نیما یوشیج بود که با شعر " تو را من چشم در راهم" خاطره اش جاودانه شد.

"تو را من چشم در راهم"، از اشعار زیبای نیما یوشیج، شاعر بلندآوازه ایرانی است که در انتظار دیدار دوباره برادر خود "لادبُن"  سروده است. برادری که در شبی بارانی در ساحل رود ارس با او خداحافظی کرده و راهی سرزمین شوراها می شود، غافل از آنکه این آخرین دیدار آنها خواهد بود. نیما تا پایان عمر چشم به راه برادر ماند و سالها گذشت تا مشخص شد "لادبُن" قربانی سرکوبهای  گسترده و خونین استالین در غربت شده است.

شراگیم یوشج، تنها فرزند نیما در گفتگویی درباره عموی خود اینچنین گفته است: لادبُن تنها برادر نیما و دو سال از نیما کوچکتر و نامش رضا بود، اما نیما او را لادبُن صدا می‌کرد. عالیه خانم همسر نیما یوشیج به فرزندش شراگیم تعریف می‌کرد یک شب وقتی که شام را خوردیم لادبن گفت باید بروم، سه نفری به طرف رودخانه ارس، مرز مشترک ایران و روس رفتیم. شب بود و تاریک و سیاه، به کناررودخانه رسیدیم، دو برادر یکدیگر را درآغوش کشیدند، گویی برای آخرین بار با هم وداع کردند، لادبُن کفش‌هایش را درآورد و از آب رودخانه گذشت، ما در سیاهی شب سایه او را در بین شمشادها می‌دیدیم که کفش‌هایش را پوشید و در دل سیاه جنگل نا پدید شد. شب طولانی بود و غم سنگینی از آسمان بر دلمان فرو می‌ریخت، سیاهی بر درختان جنگل غلبه داشت و شب را هراسناک می‌کرد، من و نیما با غمی سنگین به خانه بازگشتیم، راه طولانی‌تر می‌شد، در بین راه صدای امواج دریا از راه دور شنیده می‌شد، اندک نسیم سردی می‌وزید. مرغ ماهیخوار آواز می خواند و نوید رسیدن باران می‌داد، تابستان سال ۱۳۱۰ بود.

دکتر آبتین گلکار، مترجم و پژوهشگر سرشناس زبان و ادبیات روسی دراین باره  میگوید: "کتابی با عنوان "فتادگان در گردباد" با عنوان فرعی "کارنامه و سرنوشت ایرانیان قربانی در سرکوب‌های استالینی در شوروی" به قلم "تورج اتابکی" و "لانا راوندی فدایی" به زبان روسی نوشته شده است و ترجمه‌های فارسی و انگلیسی آن نیز در آینده‌ نزدیک منتشر خواهد شد. ترجمه‌ فارسی را بنده انجام داده‌ام و قرار است در نشر چشمه منتشر شود. کتاب با استفاده از اسناد به‌دست‌آمده از بایگانی‌های محرمانه‌ اتحاد جماهیر شوروی سابق که دسترسی به آنها در دهه‌های اخیر ممکن شده، نوشته شده است و یکی از چهره‌هایی که در کتاب از وی یاد شده، "لادبُن"، برادر نیما یوشیج است."

لادبن به معنی بوته گل لادن است و انتخاب چنین اسمی از سوی نیما یوشیج برای برادرش نشان دهنده اوج علاقه اش به برادر ناکامش است.

کتاب «ازاسلام انقلابی تا گولاگ»، آخرين کار پژوهشی خسرو شاکری از انتشارات پادزهر در ۱۱۸ صفحه منتشرشد. خسرو شاکری که تاکنون تحقيقات و پژوهش های فراوانی در بارهء جنبش کارگری و کمونيستی ايران انجام داده، در اين کتاب به معرفی ۴ شاعر سياسی و کمونيست ايرانی در سدهء بيستم می پردازد.از ميان اين چهار تن،« تنها لاهوتی به مرگ طبيعی مرد و آن سه تن ديگر که بيشتر در کار سياسی فعال بودند، در تصفيه های استالينی از ميان برداشته شدند.». خسرو شاکری، از معرفی ابوالقاسم لاهوتی بدليل اينکه تا حدودی شناخته شده است، در اين کتاب اجتناب می کند. زيرا اميدوار است در آينده زندگينامه مفصل او را با رفع تحريفات رسمی و غير رسمی در کتاب « تاريخ حزب کمونيست ايران» منتشر کند. و از ميان اسناد و منابع پراکندهء ايرانی و خارجی به معرفی ابوالقاسم سجادی( ذره)، عبدالحسين حسابی و لادبن اسفندياری (برادر کوچک نيما يوشيج) می پردازد.

برادر کوچک نيما يوشيج است که در حدود سال های ۱۸۹۹- ۱۸۹۸ متولد شد. تحصيلاتش را بهمراه برادر بزرگش در تهران در مدرسه سن لوئی( St.Louis) به پايان رساند. بعدها به نهضت جنگل پيوست و از همکاران احسان الله خان شد. پس از مهاجرت به شوروی در دانشکده کمونيستی زحمتکشان شرق دوره ديد. بين نيما و لادبن مکاتبات فراوانی وجود داشته که دراين کتاب آمده اند. لادبن در تهران با دکتر تقی ارانی ملاقات کرد. قبل از اين ديدار، تقی ارانی کتاب« علل عمومی بحران اقتصاد دنيا» تأليف لادبن را توسط حسابی بدست آورده بود. احتمالا لادبن نيز در سال ۱۹۳۱، مشمول تصفيه های استالينی شده است. از لادين رباعياتی فراوان در اين کتاب چاپ شده است.

ای کارگران اسير اعيان نشويد!

فرمانبر شيخ و تاجر و خان نشويد!

از رنج شما برند آنان روزی

روزی ده اين مفتخوران، هان نشويد!

در مسلک اجتماع بيکاری نيست

آقائی و سروری و سالاری نيست

از کردهء خويش آنچه را داری هست

وز زحمت غير هرچه را داری نيست

اين مجتهدين که سرور دين هستند

هر يک به هزار ملعنت پا بستند

در بردن هستی فقيران دلشاد

وز خوردن خون بينوايان مستند

بايد که زنان چو مرد آزاد شوند

ز آزادی خويش خرم و شاد شوند

فارغ ز خيال نام و ننگ و غفلت

آزاد ز قيد جهل و بيداد شوند

گر مردی ز ما زنی دارد دوست

کاری است نکو و عيبش ننکوست

اما ز چه روی چون زنی مردی خواست

در چشم جهان پليد و بد سيرت اوست؟

 شعر " تو را من چشم در راه ام" از نیما یوشیج در باره انتظار دیدار برادر

تو را من چشم در راهم

شباهنگام

که می گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

تو را من چشم در راهم

شباهنگام

در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم

تو را من چشم در راهم.