برای روز بین‌المللی یادبود قتل عام یهودیان

 

هلن

مجید نفیسی

 

گاهی هلن را می‌بینم
که با دامنِ بلندش
از راه می‌رسد.
راهبَری آهنین را هُل می‌دهد*
که بر زمین شیار می‌کِشد.

همیشه می‌پرسد:
"آقا!
امروز چند شنبه است؟
امروز چند شنبه است؟"
می‌گویم: "ژودی"
و گاهی "دانر اِشتاگ"*
زیرا می‌دانم هلن
از آلمان گریخته
و در پاریس شوهر کرده.

او چون قطارِ سنگینِ قربانیان
از کنارم می‌گذرد
و من در فراسوی زمان
صدایشان را می‌شنوم.

        شانزدهم فوریه هزار‌و‌نهصد‌و‌نود‌و‌هفت

*- "راهبر" به‌جای "واکِر".
*- "پنجشنبه" به فرانسوی و آلمانی.  

For the International Holocaust Remembrance Day

 

Helen

        By Majid Naficy


Some times I see Helen
Passing by
Wearing a long skirt.
She pushes a metal walker
Scraping against the ground.

She always asks:
"Sir!
What day is today?
What day is today?"
I say: "Jeudi"
And sometimes: "Donnerstag"
Because I know
Helen had fled Germany
And married in Paris.

She passes by me
Like a heavy train of victims
And I hear their voices
Out of the reach of time.

        February 16, 1997