ایلکای

 

۱. آزادی به‌کار انداختنی است. فعال‌کردنی است. این‌که معطل اجازه برای آزاد «شدن» توسط دیگری بمانیم، خود، کوچک کردنِ مساحتِ آزادی‌ست. از معنا انداختن «آزادی» با اجازه خواستن برای شروع کردنِ آزادی اتفاق می‌افتد.

۲. جهت آزادی از بیرون به درون نیست. جهت آزادی، جریانی نامرئی است که از توان اراده‌کردن تو، علی‌رغم بافته‌بودنت در تاروپود شرایط اطراف، رو به بیرون جاری می‌شود و به واسطه‌ی فعالیت‌های بدنت [جسمی در میان اجسام جهان] تحقق پیدا می‌کند؛ به جهان سرایت می‌کند. آزادی سرریزِ اراده‌ی توست، روی جهان.

۳. در یک کلام: آزادی انجام‌دادنی‌است، گرفتنی نیست. شیوه‌ای برای کنش است، طرزی از فعالیت؛ و نه مجوزی که توسط دیگری صادر می‌شود، درباره‌ی تو. آن‌چه صادر می‌شود، در قالب یک «حکم» محدوده‌ای‌ست که نازل می‌شود و دامنه‌ی حضور تو در جهان را دربرمی‌گیرد، تا بالقوگی‌های تو -کارهایی را که ازت برمی‌آید- را که پیشاپیش حدس زده بوده، تصفیه کند؛ به نفعِ آزادی خودش.

۴. امروز دخترانی که جلوی گاردهای مسلح با خنده‌های روشنِ تابنده بی‌اجبارِ حجاب راه می‌روند، دختر و پسرانی که تو دانشگاه دست هم را می‌گیرند و سرود می‌خوانند، ملی‌پوش سنگ‌نوردی که بی‌روسریِ زوری از سنگ‌ها بالا می‌رود، تویی که وعده‌ی رسیدن شراب‌های خانگی‌ات را به دوستانت داده‌ای، او که دیگر از فیلم ساختن و نوشتنش نمی‌ترسد و قلمش خاصیت چاقوی جراحی پیدا کرده از شدت شجاعت، تجلی‌های دست‌یابی به همین اصل‌اند. یعنی همه‌ی ما حالا «آزادی» را در جهتِ ذاتی‌اش باور کرده‌ایم، هم‌چون چیزی انجام دادنی و به طرف جهان به کارش انداخته‌ایم، تا سرحدِ توان.

چرا صبر کنیم تا پیروزی را جشن بگیریم وقتی می‌شود قبل از رسیدنِ جشن بزرگ، خودِ مبارزه را هم خرده‌خرده جشن گرفت؟