ایلکای

 

سوزش چشم‌ها یا درد باتوم‌ها یا گلوله‌های ساچمه‌ای شما چیزی نیست که بخواهد این جنبش را متوقف کند. جنبشی که کاملا طبیعی مسیر خودش رو طی کرده و به اینجایی که اکنون هست رسیده. جنبشی که بارها تلاش کرده تا در سال‌های مختلفی مانند ۷۸، ۸۸، ۹۶، ۹۸ با گفتمان و مذاکره وارد شود و هربار خصمانه سرکوبش کردید و راه را برای شنیدن مسدودتر کردید. هربار بعد از هر ضربه، پیکر خودتان را بی‌جان‌تر کردید و روح خودتان را بیشتر به شیطان فروختید و در ازای آن جنبش عمیق‌تر و خشمگین‌تر شد. راهی برای بازگشت نیست. راهی برای نگاه به گذشته وجود ندارد. این یک دوره‌ی گذار است. گذار از وحوش و بربریت به فردگرایی. یک رنسانس اسلامی، از دل قرون وسطای مذهبی به دل جهانی به دور از مذهب سیاسی. نه که مذهب از بین برود، بلکه مسئله‌ای فردی می‌شود.

با چشمانی بادکرده از آسیب‌هایتان می‌نویسم. با دست و دلی که به هیچ کار جز سرنگونی شما نمی‌روند. با زبانی که جز مرگ بر شما ذکری برای گفتن ندارد. با چشمانی که تنها می‌تواند مصمم و با تنفر به شما چشم بدوزد تا آب شوید.

این بار برای اولین بار، جدای از همه‌ی آسیب‌هایی که به ما زدید، تا انتهای راه را می‌رویم. این یک مسیر یک‌طرفه‌ است. همانطور که در سال‌های پیشینش هم بوده است. بوی پایان به مشام کلونی‌هایتان هم رسیده و همه عملا در حال اعلان برائت از شما هستند.

پس هرچه می‌خواهید بکنید.

بگیرید.

بکشید.

بدرید.

هرچقدر می‌خواهید چنگ بزنید و من را، دوستم را، عزیزانم را، بردران و خواهرانمان را بگیرید و عذاب بدهید.

پایان شما حتمی است.

حتمی و نزدیک.

پینوشت: با اتفاقاتی که یکشنبه شب توی دانشگاه شریف افتاد. از فردا اگر کسی دانشگاه بره، سر کلاس شرکت کنه یا استادی اگر دست به تدریس ببره، خود قاتله. خود همدست جمهوری اسلامیه.

این یه بیانیه نیست.

یه واقعیته.

#مهسا_امینی