در حیرتم که کنش جنایتکارانه فردی بنام هادی مطر که سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی را مورد صربات چاقو قرار داد، چگونه میتوان مورد فهمم قرار داد؟  چرا، یک جوان برازنده، اینگونه دستان خود را آلوده بخون انسان دیگری میکند؟ آیا پاسخ سوال(ها) خود را  باید در کجا و کدام عرصه زندگی بجوئیم؟ در انگیزه های درونی جنایتکار، در روان نا آرام او ، یا در بیرون، در جهان واقعی، در باورهای دینی که بارث برده است و یا در نفوذ آنچه که در ازای اسلام، ایدئولوژی خونده میشود؟ 

بنا بر اخبار منتشر شده، هادی مطر، فرزند مادری مهاجر از سوریه ست که در کالیفرنیا زاده شده، 24 ساله است و اخیرا در ایالت نیوجرسی اقامت گزیده بوده است. بنا بر گزارشهای خبری، هادی جوانی آرام و سر براه، عاقل و معقول بوده است. اما، گویا، پیش از گذراندن یکماه در زادگاه پدری در لبنان. چون گفته میشود، در بازگشت، هادی، دیگر همان فرد آرام و سر بزیر نبوده است. چه بر او رفته است، با چه کسانی تماس داشته و تحت نفوذ چه کس و یا گروه و سازمانی قرار گرفته است اطلاعات چندان دقیقی، در دست نیست. آنچه در پی میآید،  نه بر اساس اطلاعات نا مستند و نا دقیق بلکه بر بنیان اطلاعاتی بنگلرش در آمده در شمار دانسته های عمومی، اطلاعاتی که در دقت و سندیت آنها، نیز، اکثر نویسندگان و تحلیلگران ماجرای ترور سلمان رشدی، توافق دارند.

سلمان رشدی فردگمنامی نیست. چه بسیارند آنان که با نام و آثار درخشان او  بخوبی آشنایی دارند. پس میتوان گفت همگان آگاهند که سلمان رشدی، نامی ست مسلمان و مسلمان زاده ست. که او نویسنده ای بزرگ و توانا ست  و از او کتابهای مشهوری تا کنون بچاپ رسیده است، از جمله کتاب آیات شیطانی، کتابی که موجب گردید، آیت الله خمینی، سلمان رشدی را مرتد اعلام کند و فتوای مرگ او را صادر نماید. البته که آیت الله ها و مراجع بسیاری قبلا فتوای مرگ سلمان رشدی را صادر کرده بوده اند. در تظاهراتی هم که در بعضی نقاط جهان اسلامی برپا گردید چندین نفر هم کشته بجای گذاردند. با این وجود، فتوای آخوند خمینی بسی بسیار موثر و پر سر وصدا تر و تحریک کننده تر بازتاب یافت.

فهم کنش آخوند خمینی و تاثیر آن بویژه بر آمامپرستان، چندان دشوار نیست. چرا که آخوند خمینی تنها آیت الهی بود که بر مسند قدرت قرار گرفته بود، یعنی که او تنها مقام بلند پایه اسلامی بود که بر مسند فرمانروائی جلوس یافته بود. آخوند خمینی  فتوای مرگ سلمان رشدی را از مسند قدرت صادر نمود، نه بر فراز منبر روضه خوانی و موعظه، از مسندی که در توانایی ارائه ی پاداش بزرگ و چشمگیر به مجری و یا مجریان فتوا ی آخوند خمینی، نباید کوچکترین تردیدی بخود راه دهیم. البته  نه فقط در آن سرا در کنار حورهای بهشتی، بلکه در این جهان با ابزار دلار و ارائه امتیازات گوناگون مادی.

بنا بر تاریخ فتوای آخوند خمینی واهمیت آن در یک جامعه اسلامی-فقاهتی  از هر زاویه که بنگری نمیتوان از نقش حکومت اسلامی در این ماجرا غافل بمانی و نتوانی انرا مشاهده نکنی، البته بدون اینکه بتوان سند و مدرکی ارائه داد. چرا که بفرجام رساندن قتل یک نویسنده بزرگ و با نام، آنهم نویسنده ایکه در سالها پیش بفتوای اخوند خمینی، رهبر مقدس نظام، بمرگ محکوم شده بوده است، کار ساده ای نیست، به چه جاسوسیها، چه خبر چینی ها، چه اطلاعاتی، چه دلارهای یا مفتی و چه تدارکاتی که مورد نیاز نیست. هرکسی که نمیتواند ناگهانی برخیزد و در لحظه ای  تصمیم بگیرد که نه یکنفر ،بختکی، بلکه نویسنده ای که بیش از سی سال است که هدف اراده معطوف به کین خواهی و انتقام ستانی قرار گرفته است، حمله ور شود و با فرود اوردن ضربات چاقو بر پپکر سلمان رشدی، او را برای همیشه خاموش سازد.

33 سال است که از صدور فتوای مرگ  گذشته است. صادر کننده فتوا دیر زمانی ست که این جهان را ترک کرده است. 33 سال مدت کوتاهی نیست، بسیاری از پدیدها تغییر و دگرگونه میشوند و چه بسیار رفتار و گفتار و پندارمان که متحول نشوند. اما، گویا در قاموس اسلام زمان بگونه ای متفاوت و یا از راه دیگری مورد فهم قرار میگیرد، بویژه از نقطه نظر اسلامی که بر مسند قدرت جلوس یافته است. 33 سال را میتوان به 333 سال تبدیل نمود، اگر آخوند خامنه ای و یا جانشین او، هر آخوندی که باشد، بتوانند همچنان بر سریر قدرت بر نشسته باشند. همین بس به تکرار مراسم سکواری، در عاشورا و تاسوعا بنگری.

جامعه دوازده امامی ما، پس از 1400 سال، امامپرستان، چنان خود را میزنند و میکونبد و خود را بخون میکشانند، گویی همین چندین ساعت گذشته بوده است که امام حسین، امام سوم، بدست لشگر خلیفه یزید، کشته گردیده و در خون خود چنان غلتیده است، که بوی تازه آن بمشام میرسد. در چینین شرایطی، چگونه میتوان انتظار داشت، حکومت اسلامی، حکومت آیت الله ها مقدس، بتواند مرگ  نویسنده ایکه مقدسات دین اسلام را مورد اهانت قرار دارده است فراموش کند. انتقام خون امام حسین بدست لشگر خلیفه یزید، را آخوندها در پیکر جامعه، بویژه در ماه های محرم و سفر و نیز در عاشورا و تاسوها، تذریق نموده و در اذهان جمعی عادی و حتی افتخارآمیز حلوه میدهند. 

آیا حمله هادی مطر به سلمان رشدی بقصد کشتار او را میتوان چیزی دیگری جز انتقام ستانی، جز کین خواهی توصیف نمود؟ کنشی برخاسته از باور باسلام؟ وگرنه چرا سلمان رشدی؟ اگر او قصد کشتار داشت؟ بنا بروایات امامپرستان، سلمان رشدی مرتکب گناهی شده است غیر قابل بخشایش. که چنین مرتدی را هر امامپرستی وظیفه مند است که بسزای رفتارش رسانده و جان او را بستاند، که انتقام از یک مرتد، یک وظیفه دینی ست تا بقول اخوند خمینی، صادر کننده فتوای مرگ سلمان رشدی، تا دیگری هرگز جرات نکند که مقدسات دین جهان اسلام  را مورد اهانت قرار دهد.  البته که انتقام ستانی و کین خواهی، نه تنها مفاهیمی نیستند بیگانه در باورهای امامپرستان، انتقام یک وظیفه ایست الهیی. هر کسی میتواند به کین خواهی بر خیزد از آنکه مقدسات دین را مورد ریشخند و تمسخر قرار دهد و دیت له انتقام ستانی زند.

این بدان معناست که کین خواهی مفوهومی وارداتی به قاموس اسلام نیست. که کین خواهی و انتقام ستانی، نهادین است در دین اسلام از آغاز دوران رسالت، زمانیکه پیامبر اسلام فتوای مرگ دو شاعر هجو گو را صادر نمود، تا سالیان اخیر که آخوند خمینی فتوای مرگ سلمان رشدی را صادر کرد. باید اعتراف کرد این خشونت نهادین در اسلام  را اگر چه میتوان در آیات قرآن بفروانی یافت، صدها سال است که بخاموشی سپرده شده است. اما، دیر زمانی ست که تمام شواهد حاکی از احیای اراده معطوف بکین خواهی و انتقام ستانی ست، همچنانکه نابود سازی سلمان رشدی نشان میدهد. 

جالبتر، آنکه بمحض انتشار خبر مجروح شدن سلمان رشدی بدست فردی با تباری لبنانی، مطبوعات حکومت اسلامی بجشن و پایکوبی پرداختند، بدون هیچ شرم و حیائی. سلمان رشدی را مسئول ترور خویش خواندند،نه فتوایی که حکومت آخوند ها نه تنها غیر قابل تغییر میدانند بلکه خود از راههای زیر آبی، در طرح احرای آن پیوسته کوشیده اند.  که چه پیروزی بالاتر از این که سلمان رشدی، در قلب دشمن بزرگ نظام مقدس اسلامی، امریکا، بسزای اعمال خود رسد. مبادا، هرگز از فریب ضارب بقول پاداشهای مادی در این جهان و هم زندگی ابدی در کنار حوریان بهشیتی در آن سرا سخنی بزبان آری. او یک امامپرست اسلامی حقیقی است.

البته که از نقطه نطر حکومت اسلامی، برهبری آخوند خامنه ای، هادی مطر، هم اکنون در بهشت برین جای خود را یافته است و حوری های باکره همه منتظر ورود او هستند. اگرچه، اینبار باید کمی با صبر و حوصله باشند. کیست که بتواند حدس بزند که از دهان هادی چه چیزهایی خروج مییابند. هادی در چنگال جمهوری اسلامی که گرفتار نشده است که هنوز دهان نگشوده، سرش بر بالای دار برود. اما، چقدر از آنچه از دهان هادی به بیرون درز میکند، موضوع دیگری ست.

مطبوعات نظام، بر آن باوراند که مسئول ماجرای ترور رشدی خود او ست. یعنی که اگر افکار پلید به مغزش نمیرسید، که مقدسات یک دین را به تمسخربگیرد، نه فتوای مرگ او صادر میشد و نه بعداز 33 سال زیر ضربات چاقوی یک امامپرست برومند دوآتشه، جان خود را بخطر میانداخت. در واقع مطبوعات نظام چه ستایشها و صد افرین ها نثار ضارب نکردند و چه بوسه ها که بر دست او نزدند.  بعضی از این آخوندهای کت و شلواری هم که بیشتر در نقش دیپلمات ظاهر میشوند،  اصرار دارند که آخوند خمینی و طبعا جانشین او، آخوند خامنه ای  را مدافع باورهای بیش از یک میلیارد و نیم مردم جهان معرفی کنند و با زبانی الکن از فتوای مرگ سلمان رشدی دفاع کنند- که البته وقتی بفرجام برسد. یعنی که وقتی سلمان رشدی از نفس کشیدن باز ایستد. چه تعجب اگر مرگ نویسنده ی بزرگی همچون سلمان رشدی، دل جاهلان و نادانان دینمدار امامپرست  را شاد و خوشنود سازد.

فیروز نجومی

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com