دختران اهواز برای بخت‌گشایی یا آش رشته پخته یا آجیل مشکل‌گشا خریده ـــ خیرات می‌کنند، دختر اهوازی برای پیدا کردنِ شوهر ـــ آش رشته پخته و برای در و همسایه می‌فرستد، وقتی شوهر پیدا کرد؛ هر سال در همان روز ـــ مراسمِ آش‌رشته‌پزان را تجدید می‌کند، برخی می‌گویند حتی ورثه‌ی او هم باید در همان روز ـــ این آش رشته را بپزند.

بعضی از دختران خانه‌مانده‌ی اهوازی ـــ باید دوازده هفته پشت سر هم، زنان نازا باید هجده هفته و زنانی که با شوهر خود اختلافات مختلفی دارند؛ باید بیست‌ویک هفته پشت سر هم، آجیل مشکل‌گشا خریده تا گره‌ی بختِ آن‌ها گشوده شود.

هم‌چنین دختران اهواز حَنای خمیر شده را در سه ظرف مسی ریخته ـــ در هر یک چند شمع گذاشته و به سه محلِ متبرک می‌برند، این سه محل عبارتنداز از زیارتگاه علی بن مه‌زیار، سقاخانه‌ی منحصربه‌فرد شهر و عباسیه، به این ترتیب بختِ آن‌ها گشوده می‌شود.

جوانانی که آرزو دارند زنِ ثروتمند گرفته یا دختر معینی طرف توجه آن‌ها است؛ اسم زن یا دختر را روی کاغذی نوشته ـــ با آبِ حمام شسته و مقداری حنا در آن آب خمیر می‌کنند، سپس دوازده شمع در ظروف حنا ـــ در سه محلِ فوق‌الذکر (زیارتگاه علی بن مه‌زیار، سقاخانه‌ی منحصربه‌فرد شهر و عباسیه) روشن می‌کنند.

جوانان عاشق‌پیشه باید موی معشوق را یافته ـــ در کهنه‌ای پیچیده و شب یک‌شنبه یا چهارشنبه؛ در محوطه‌ی یکی از این سه محل ـــ دفن کنند، به این ترتیب آن‌ها به معشوقه می‌رسند.

و اما زنانِ نازا برای بخت‌گشایی و صاحب فرزند شدن؛ باید یک قفل را با پشمِ شتر به شکم خود بسته ـــ پس از شِش ماه قفل را باز کرده و آن را به در بزنند، پس از آن که صاحب فرزند شدند ـــ هم‌وزنِ آن قفل ـــ پولِ نقره به فقرا بدهند.

در آمل محلی هست که مردم آن را مقبره‌ی حضرتِ خضر گفته و معتقدند که حضرت خضر هر شب چهارشنبه ـــ در آن‌جا نماز می‌گزارد، دخترانِ آملی که در خانه مانده‌ و آرزوی شوهر دارند ـــ باید چهل هفته شبِ چهارشنبه؛ به مقبره‌ی حضرت خضر رفته ـــ شمع روشن کرده شبِ چهلم ـــ باید دخیل ببندند، اگر دخیل خودبه‌خود باز شد ـــ دختر در همان سال به مرادِ دل خواهد رسید، وگرنه باید مراسم را تجدید کرده و چهل شبِ چهارشنبه‌ی دیگر ـــ شمع روشن کند، زنان شوهردار هم برای بچه‌دار شدن به همین وسیله بخت‌گشایی متوسل می‌گردند.

یک رسم دیگر بخت‌گشایی در آمل؛ پریدن از روی نهرِ دباغ‌خانه است که از قسمت شمال غربی شهرِ آمل می‌گذرد، دختران خانه‌مانده به اتفاق زنِ دیگری می‌روند سه بار از روی این نهر پریده و بلافاصله جام چهل‌طاسی (طاسی است که بر یک‌دسته کلیدهای آهنین ادعیه نقش کنند و بر آن طاس نیز ادعیه بنگارند و برای حصول مرادات ادعیه را خوانده، آب در طاس انداخته بر سر خود ریزند، بعضی دیگر گویند نوعی است خاص که بر شکلی و وضعی معین سازند) را که اطراف آن حکاکی شده پر از آب کرده و به سرشان می‌ریزند، به این ترتیب در عرضِ چهل روز ـــ بخت درِ خانه‌ی آن‌ها را می‌کوبد،

یکی دیگر از روش‌های بخت‌گشایی دختران خانه‌مانده‌ی آملی نیز این است که به امامزاده عبدالله بروند و قفل به در بزنند.

در بروجرد؛ انواع و اقسام وسایل برای بخت‌گشایی وجود داشته که هر کدام از آن‌ها موثر نیفتاد ـــ دختران به سراغ وسیله‌ی دیگری رفته تا بالاخره شوهرِ دل‌پسند را به تور اندازند.

یکی از این وسایل و مراسم بخت‌گشایی دختران بروجرد ـــ عبور از روی جسد حیوانِ مُرده است، اگر این کار نتیجه نداد، دختر خانه‌مانده باید صبر کرده تا یک نفر آدم بمیرد و او پنهانی دور از چشم دیگران ـــ از روی جنازه رد شود، اگر این تیر هم به هدف نخورد؛ او باید یک روز برود پایش را در یک تابوت گذاشته و از روی آن بگذرد، در صورتی که باز هم گره‌ی بخت ناگشوده ماند ـــ نوبت دوختن پیراهنِ مراد می‌رسد، او در روز بیست‌وهفتم رمضان این پیراهن را در مسجد جمعه دوخته و هفت دختر باکره در دوختن پیراهن ـــ به او کمک می‌کنند، اگر باز هم این تدبیر موثر نیفتاد؛ می‌رود مسجد جمعه و از زیر منبر رد می‌شود، زیر این منبر چاهی قرار داشته که می‌گویند افعی دارد و خیلی اتفاق می‌افتد که دختری که از روی چاه می‌پرد ـــ از ترس افعی‌ها بی‌هوش می‌شود!

مرحله‌ی بعدی کاچی نیم‌خورده‌ی دختری است که عروس شده و اگر این کار هم تاثیر نکرد؛ صبر کرده تا دختری عروس شده و وقتی عروس را به خانه‌ی داماد می‌برند ـــ دختر خانه‌مانده‌ی بخت‌بسته، پشت سر عروس رفته و این بیت شعر را زیر لب می‌خواند: سمم به سمت، تو برو تا من بیام به دومت، یعنی پای من جای پای تو باشد، تو برو تا من هم به زودی دنبال تو بیایم، اگر این تدبیر نیز اثر ندارد؛ مادر دختر همان کاری را کرده که باید اول بار می‌کرد، یعنی سراغ دلاله رفته و به او وعده می‌دهد که اگر دخترش را شوهر دهد؛ دهن‌شیرینی خوبی به او بدهد، دلاله به هر جا که رفته ـــ این شعر را در توصیف دختر برای جوانان می‌خواند: اول چو رسی نگه به چشمانش کن، دوم به لب و سوم به دندانش کن، چهار بنگر که خال هاشم دارد، جانت به در آور و به قربانش کن.

در همدان تکلیف دختران خانه‌مانده ـــ معلوم است؛ یا به خط مستقیم ـــ به سراغِ شیرسنگی رفته یا به سراغِ قطره‌های آب امی که چکه‌چکه از گلوی یک درخت چکیده و به عقیده‌ی زن‌های قدیمی همدانی ـــ بهتر از ده بنگاه شوهریابی و صد دلاله اثر دارد، اگر زیر سنگ هم باشد ـــ یک شوهر ترگل و ورگل نان‌آور ـــ به تورِ دختر خانم می‌اندازد.

شیر سنگی مجسمه‌‌ای است کنار شهر همدان ـــ که یادگار زمان اشکانیان است، دو هزار سال قدمت دارد، این شیر فقط تنه‌اش مانده که صورت یک سنگ دراز را دارد، طول آن دو متر و نیم و عرض آن یک متر و نیم و ارتفاع آن یک متر و چهل سانتی‌متر است، بعضی از همدانی‌ها آن را مجسمه‌ی شوهردرست‌کن نامیده‌اند، دخترهای خانه‌مانده‌ی همدانی ـــ دو سه نفری به خدمت جناب شیر می‌روند، یک دختر سوار مجسمه شده و با خلوص نیت می‌گوید: شیر جان اگر امسال به خانه‌ی شوهر رفتم ـــ در اولین فرصت؛ فلان قدر روغن و شیره برای تو می‌آورم.

وقتی دختر شوهر کرد ـــ یواشکی بدون آنکه اقوام شوهر متوجه شوند ـــ مقداری شیره‌ی انگور و روغن خالص را مخلوط کرده ـــ نزد شیر سنگی رفته و آن را به سر و روی او می‌کِشد، از این جهت است که همیشه دک و پوز این شیر ـــ چرب و چیلی است، بعدا اگر همین دختر بچه‌دار شد ـــ بچه‌اش را برده و چند بار دور شیرسنگی می‌گردانَد!

در سه کیلومتری شهر همدان ـــ امام‌زاده‌ای وجود دارد به نام امام‌زاده قاسم و نزدیک این امام‌زاده ـــ درخت توت بزرگی قرار داشته که قطرِ تنه‌ی آن از یک و نیم بیشتر است، در بالای این درخت ـــ یک گودی بزرگ قرار داشته که شبیه یک کاسه بوده و آبی که در آن گودی ریخته ـــ چکه‌چکه از تنه‌ی درخت می‌ریزد و می‌گویند؛ متولی این امام‌زاده هر روز کاسه‌ی آبی برده و در این گوی می‌ریزد، دختران دمِ بخت پای این درخت رفته و با یک قاشق چوبی از آبی که از درخت می‌ریزد ـــ می‌نوشند، آن‌ها نذر کرده که یک گوسفند قربانی کنند، این نذر را بعد از شوهر کردن ـــ اَدا می‌کنند.

هفت لانجین، هفت گودال طبیعی است مثل کاسه؛ که در روی یک تخته‌سنگ بزرگ ـــ کنار رودخانه‌ی دامنه‌ی الوند به وجود آمده است، همدانی‌ها کاسه‌ی بزرگ را لانجین می‌گویند و به همین جهت است هفت گودال را هفت‌ لانجین ـــ می‌گویند، دختران خانه‌مانده‌ی همدان و حومه ـــ یک عدد نان و یک کاسه ماست برداشته  و روی این تخته سنگ رفته ـــ از اولین لانجین شروع به کار کرده و در هر گودال مدتی نشسته ـــ چند لقمه نان و ماست می‌خورند، آن‌گاه از ته دل نذر کرده اگر شوهر پیدا کنند؛ حلوای مفصلی تهیه کرده ـــ ببرند همانجا روی تخته‌سنگ ـــ در یکی از گودال‌ها گذاشته و به رهگذران بخورانند، اگر دختری به نذر خود عمل نکند ـــ در عرضِ هفت سال ـــ شوهرش او را طلاق خواهد داد.

در بین یزدی‌ها ـــ رسم است دختری که سنش از ۲۴ سال گذشته و بخت به سراغش نیامد ـــ موظف است به سراغ مسجد جامع رفته و در آن‌جا گره از کار خود بگشاید، مسجد جامع یزد مسجدی است بسیار قدیمی با کاشی‌کاری‌های نفیس و گران‌بها، تشریفات بخت‌گشایی هم از این قرار است:

دختر دم بخت یا خانه‌مانده؛ روز جمعه مقداری گردو و بادام برداشته و به مسجد جمعه رفته و از خادم مسجد تقاضا کرده درِ مناره‌های مسجد را باز کند، مناره‌های این مسجد بسیار بلند بوده و بیش از دویست پله‌‌ی مارپیچی می‌خورد ـــ به طوری که انسان موقع بالا رفتن و پایین آمدن ـــ سرَش گیج می‌رود، دخترِ یزدی از این پلکان مارپیچی بالا رفته تا به آخرین پله رسیده که جای کمی برای نشستن دارد، وی در آن‌جا پس از اندکی استراحت ـــ دو رکعت نماز حاجت خوانده و از خدا خواسته ـــ حاجتَش روا گردد، آن وقت از پله‌ها پایین آمده و گردو و بادامی را که با خود بالا برده ـــ به تدریج در پله‌ها گذاشته و با پای خودش شکانده و در ضمن ـــ دعای مخصوصی خوانده؛ به این ترتیب در پله‌ی آخر گردوها و بادام‌ها ـــ تمام می‌شود، می‌گویند: بسیاری از دختران یزدی که به این روش بخت‌گشایی متوسل شده‌اند ـــ موفق گردیده‌اند.

در شیراز نیز نقاطِ متعددی برای بخت‌گشایی دخترانِ بخت‌بسته ـــ وجود دارد، یکی از این محل‌های بخت‌گشایی خانه‌ای بوده در اوایلِ کوچه‌ی شَمشیرگرها ـــ که می‌گویند هشتصد سال پیش ساخته شده و نظرکرده است، یک درختِ بزرگ نیز در وسط این خانه بوده که عمرَش از هشتصد سال کمتر نیست، می‌گویند؛ صاحبِ اصلی این خانه ـــ مرد بزرگواری به نام سید ابوتراب بوده که یک شب هوس یک قاب پلو کرده و فورا برایَش حاضر می‌شود، او هرچه جست‌وجو کرده ـــ آورنده‌ی آن را نمی‌یابد، از آن زمان؛ این خانه به صورت محلِ متبرکی درمی‌آید.

زن‌های شیرازی برای آن‌ که دختر خانه‌مانده‌شان شوهر پیدا کرده ـــ به آن خانه رفته و زیر آن درخت ـــ حلوا می‌پزند، حلوا باید از آبِ چاه همان خانه باشد، مقدار اضافی آب را پای درخت بریزند، این حلوا را نَذر کرده و دخترِ آن‌ها در عرض چند روز ـــ شوهرِ خوبی پیدا می‌کند.

یک محل دیگر در شیراز برای بخت‌گشایی وجود دارد، این محل مسجد فتح بوده که هزار و دویست سال قبل ساخته شده است، در صحنِ این مسجد درخت سَرو بزرگی بود که سال‌ها پیش از بین رفت، زن‌های قدیمی شیراز عقیده داشته که حلوا پختن زیر این درختِ سرو ـــ دو اثر دارد: هم بخت دخترها را باز کرده و هم زنان نازا را ـــ بچه‌دار می‌سازد.

در سال‌های اخیر به جای درخت سرو، درخت‌های نارِنج کاشته‌اند، زن‌ها در زیر درختان مسجد فتح حلوا پخته تا بخت دخترشان باز شود.

محل دیگر برای بخت‌گشایی در شیراز ـــ زیر منبر خاتم‌کاری مسجد جامعه‌ی عتیق است، زن‌ها تا چند سال قبل برای باز شدن بخت دخترشان زیر این منبر حلوا پخته اما چون آتش روشن کردن در زیر منبر خطرناک بود ـــ دیگر اجازه داده نشد که زن‌ها در آن‌جا حلوا بپزند، در این مسجد تخته‌ سنگی وجود داشته که زن‌ها معتقدند هر زنی برود ـــ یک بار شیرش را روی آن بدوشد؛ از هرگونه چشم‌زَخم در اَمان خواهد بود.

در اطرافِ اصفهان ـــ سنگ سوراخی مُراد دهنده و شوهردرست‌کنِ دختران خانه‌مانده است، در قریه‌ی مورگان اصفهان ـــ در بالای کوه یک تخته‌سنگ خطرناک قرار داشته و وسط این تخته‌سنگ مغاره‌ای است دایره‌ شکل به اندازه‌ی عبور یک انسان، در پناه این سنگ جای مسطح محدودی است به مساحت نیم متر که در آن‌جا فانوس‌های قدیمی گذاشته‌اند، مردم عقیده داشته ـــ هرکس روز جمعه این فانوس‌ها را با روغن چراغ روشن کرده و سه دفعه از دهانه‌ی غار عبور کند ـــ هر حاجتی داشته ـــ روا می‌شود، دخترهایی که انتظار شوهر دارند ـــ به همین سنگ سوراخی متوسل شده و موقع عبور از دهانه‌ی سوراخ ـــ اسم جوانی را که مورد علاقه‌شان است؛ به زبان آورده و می‌گویند: یا سنگ سوراخی! مِهر من را زودِ زود به دل فلان آدم ـــ بینداز، اگر شوهر معینی را در نظر نداشته باشند ـــ می‌گویند: یا سنگ سوراخی زودِ زود شوهری را که به درد من بخورَد ـــ به سراغم بفرست.

زنان و دخترانی که به این سنگ سوراخی اعتقاد دارند ـــ می‌گویند: اگر کسی به آن‌جا رفته و نسبت به اعجاز آن تردید کند؛ از همان‌ جا به تهِ دره پرتاب می‌شود.

برگرفته و خلاصه شده از چند قسمت از اطلاعات هفتگی، زمستانِ ۱۳۴۱ خورشیدی.