جعل مفید

ایلکای

 

زنده بودن زبان از جهتی وابسته به آن است که چقدر با گویشوران و کاربران و زمینه‌ی اجتماعی خودش نسبت فعال دارد. اگر امروز در آمریکا چیز تازه‌ای بسازند، اسمی هم رویش می‌گذارند. شما هم می‌توانید در ایران از آن نام استفاده کنید. می‌توانید حتی چیزهایی که در فارسی اسم دارد را به اسم آمریکایی‌شان بخوانید. به طنازی بگویید حس طنز یا حتی بگویید «سنس آف هیومر».

ولی چیزهایی وجود دارد که متعلق به واقعیت زندگی در ایران است و آمریکایی برای آنها لغت نمی‌سازد. اینجا اگر زبان فارسی هم نتواند لغت بسازد، همه‌ی ایرانیان مانند گنگ خوابدیده خواهند شد، زیرا واژه‌ای ندارند که با آن موقعیتی یا چیزی یا کسی را بنامند یا به آن فکر کنند یا احساس خود را بیان کنند.

چندی پیش دیدم که کسی لفظ «غمبستگی» را به قیاس همبستگی ساخته بود. غمبستگی یعنی اینکه تنها چیزی که دارد همه‌ی ایرانیان را در این لحظه به هم پیوند می‌دهد، غمی است که از نکبت و فلاکت گریبانگیر آب و خاکشان دارند.

روشنفکر برج عاج‌ نشینی که هگل و لکان خواندنش را اسباب تفاخر می‌کند، بعید است بتواند از نظام‌های فکری آنان چیزی بیرون بکشد که مناسب توصیف این موقعیت باشد، موقعیتی که غمبستگی به سادگی توصیفش می‌کند. آنی که منبع تغذیه‌ی فکریش سریال  آمریکایی و شبکه‌های اجتماعی است نیز آنجا چیزی برای وصف این موقعیت نخواهد یافت، چون عامل بستگی مردم آمریکا غم نیست.

جالب است که عقل سلیم عوام‌الناس در اینجا بهتر کار می‌کند و بالاخره برای توصیف پدیده‌هایی که با آنها روبروست نامی انتخاب می‌کند، هر چند این نام چندان برازنده نباشد یا لزوماً از قواعد زبان فارسی در فصاحت پیروی نکند. فی‌المثل، گروهی بودند که می‌خواستند و قرار بود "میانجی" تنش‌های بین مردم و حکومت باشند و بین دعوای آنکه می‌خواهد با دگنک روسری سر زنان بکند و زنانی که می‌خواهند آزادی پوشش داشته باشند قرار گیرد.

این گروه سیاسی که خودش را اصلاح‌طلب می‌نامید، وقتی از ادای به عهد و تحقق وعده‌هایش بازماند، تا مدت‌های مدید (و حتی هنوز!) می‌کوشد با کلی‌گویی و زدن به میخ و نعل خود را از تک و تا نیندازد. اما عامه‌ی مردم وقتی دریافتند که آنها به جای میانجی‌گری دارند سعی می‌کنند با سفسطه از موضع‌گیری در جایی که باید بپرهیزند، در واقع از جایی که آنان را دیگر نه میانجی بلکه دودوزه‌ دید، نام "وسط‌باز" را بر آنان گذاشت.

وسط‌باز در ادبیات سیاسی امروز ایران فحش است و برای تحقیر کسانی که به کار می‌رود که از رذالت یا حماقت در جایی که خیر و شرّ عیان است، از گرفتن موضع روشن می‌پرهیزند. تصور عمومی آنان را نوعی آفت فضای سیاسی می‌داند و تلاشش برای حذف آنان است که تا حد زیادی هم موفق شده.

اما در کنار این رجال سیاسی و اعوان و انصار آنها که در رسانه و نشر و هنر مشغولند و حمایت مشخص سیاسی پشت آنهاست، (به همین دلیل سر از جشنواره کن هم درمیآورند) گروهی از مردم هم هستند که نمی‌خواهند خود را درگیر این تنش‌ها کنند. اینها ممکن است لزوماً وابسته‌ی حزب سیاسی خاصی نباشند، گرچه احتمالاً جایی منافع اقتصادی (ولو مع‌الواسطه) دارند. جامعه‌ی ایران با وجود اینکه از آنها نفرت دارد و تمسخرشان می‌کند، هنوز برایشان نامی ندارد. وقتی می‌بیند در اوج فجایع انسانی، سیاسی، اقتصادی یا غیره، کسانی هنوز مدیتیشن و سفر و مراقبت‌های پوستی را پیشنهاد می‌کنند، از رفتار این گروه عاصی می‌شود، ولی نمی‌داند آنها را چه بنامد.

پیشنهاد من این است که آنان را «کرانجی» بنامیم. کرانجی متضاد میانجی است. (کران≠ میان) کرانجی کسی است که خودش را قاطی دعوا نمی‌کند، می‌خواهد کنار بکشد که مبادا دامن او را هم بگیرد. در وضعیت جنگی که هر کس یا دوست است یا دشمن، یا با من است یا بر من، کسی که می‌خواهد بی‌طرف بماند، نامش کرانجی است. این واژه را من جعل نکرده‌ام. در شاهنامه‌ی فردوسی به کار رفته و به ادعای آقای شفیعی کدکنی در رباعیات عطار هم شاهد دارد. (مختارنامه، تعلیقات، ۴۳۴)

عبدالحسین نوشین این شاهد را از شاهنامه یافته و در واژه‌نامک خود نقل کرده است:

میان سخن‌ها میانجی بُوید

نخواهند چیزی، کرانجی بُوید

بار دیگر شاهدی بر اینکه مشکل بیش از آنکه در خود زبان فارسی باشد (خودش یعنی کجا؟) در کاربرد ماست که از ظرفیت‌های آن استفاده نمی‌کنیم.

#جعل_اصطلاح

#کرانجی