برای مادرم مهین

 

مام وطن و مادرم

 

کندی مرا از خود مام وطن

اما من

کنده نمی شوم

از مادرم.

 

و این درد، درد، درد کنده نا

شدگی است که می گیرد

در جان ریشه گان

هر وقت ماندگان

فریاد می زنند: تو

از ما نیستی. نیستی

نیستی، هم ریشه ی ما

و تف می کنند

پشت سرم.

 

تف کردی مرا بیرون مام وطن

اما من

بیرون نمی شوم

از اندرون مادرم.

 

و این درد، درد، درد از دل نا

رفتگی است که می پیچد

در دل لک زده ام

هر وقت آن ها

که بر سر شاخه ها

هنوز برقرارند

فریاد می زنند: تو

ای سیب لک زده

رفته ای، رفته ای، رفته ای از دل ما

و برنمی گردی در یاد روزگار.

 

از یاد برده ای مرا مام وطن

اما من

هیچ نرفته ام

از زبان یا یاد مادرم.

 

و این درد، درد، درد فراموش نا

شدگی است که می زند

چون صاعقه  در ذهنم

و می پاشد

رگباری از خون

در پارگی احساس

وقتی آن ها

که چون ابرهای تو

هنوز سفیدند و متراکم

نشده اند

فریاد می زنند: تو

افتاده ای دیگر

از چشم آسمان

پس کور شو، کور شو، کور شو ای ستاره ی سوخته.

 

سوزاندی مرا مام وطن

اما من

کور نمی شوم

در اجاق مادرم.

 

و این درد، درد، درد کورنا

شدگی است که می اندازد

رعشه در رشته ی اعصابم

و گلوی هستی ام می فشرد

هر وقت متعصبان

آن پا سفت کردگان

فریاد می زنند: تو

سستی، ریسمانی سستی

و نبوده ای از ما،

خارج نشینی حالا

و با لگد سخره

صندلی را از زیر پایم

پرت می کنند

تا من باز

آویزان شوم.

 

آویزانم کرده ای مام وطن

اما من

بر دار نمی شوم

از دار مادرم.

 

و این درد، درد، درد نا

دار شدگی است که می بندد

چونان این خاک نو

دهان نفس های ریش ریش

روان ریشه گان مرا

هر وقت آن ها که مستقر

در خاک قدیم

فریاد می زنند: تو

دفن شده ای با ریشه هایت

در غربت و مرده ای در ما.

 

دفن کرده ای مرا مام وطن

در غربت اما من

دفن نمی شوم

در زهدان مادرم.

 

و این درد، درد، درد زنده

گی است

پیوند خوردگی است

که با زق زقش

فریاد می زند، تو:

 

راندی مرا از خود مام وطن

اما من

با سنگ تو رانده نمی شوم

از مادرم.

/

نیلوفر شیدمهر

این شعر را با صدای خودم در برنامه هفته پیش هنر و زندگی به مناسبت روز مادر (دقیقه 34 تا 39:41)در لینک زیر  گوش کنید.

 https://clyp.it/xrbn3b5c?fbclid=IwAR071JLalyWJhILwVMHBbC33RJACVuIrcG8JBP8VTaNDB-1KF6ffghCQzp0