کاشتن بذر علم و عشق و هنر 

نگارمن

 

به گمانم شاد بودن، الزاما دلیل بر رضایت قاطع از شرایط نیست، بلکه غالبا مخلوق نگاهی واقع‌بین و عادلانه است. زیاده‌خواهی و آنچه از توان ما خارج باشد، اندوهی دائمی‌ست. همان‌گونه که تلاش برای کاشت گندم در نمک‌زار، بیهوده و تباهی جان و روان است.

غم حسرت، موریانه‌ی خوشی انسان‌هاست. برای هر موفقیتی ابتدا نیاز به بستری حاصل‌خیز داریم، بستری که الگوهای مناسب با آن را باید از کودکی و در خانواده یاد گرفته باشیم. پیشرفت، اتفاقی نیست و هیچ موفقیتی در سردرگمی و تاریکی ذهن به دست نمی‌آید. خودشناسی ابتدای ورود به مسیری‌ست که می‌توان با آرامش تا انتهایش در کنار دیگران و با لذت سفر کرد.

به خلاقیت‌های زندگی دیگران که با پروازی آگاهانه آغاز شده، احترام بگذاریم و حمله‌ای بیمارگونه نکنیم. در پس این ظواهر تحسین‌آمیز، تربیت و تلاش و زحمتی بسیار نهفته است. هر آنچه دیگری را به اوج رسانیده، قطعا دست‌مایه‌ی رنجی‌‌ست که سال‌های سال متحمل شده است. هیچ دو انسانی شرایط برابر ندارند، خوشی از آن کسی‌ست که درک صحیح از شرایط شخصی خود دارد و با شناخت پتانسیل‌های بالقوه، درصدی از آن‌ها را بالفعل می‌کند.

زندگی اجتماعی ما ایران‌نشین‌ها سراسر تبعیض و بن‌بست‌های کور است. از دیگرانی که در همین شرایط سخت با تمام وجود می‌جنگند اگر حمایت نمی‌کنیم، تخریب‌شان نکنیم. هستند بسیار کسانی که بذر علم و عشق و هنر را در باغچه‌ی خشکیده‌ی همین وطن کاشته‌اند.

تمام دنیا متعلق به ما نیست ولی می‌توان به گونه‌ای زندگی کرد که آنچه داریم تمام دنیای ما باشد، دنیایی که با دست‌ودل‌بازی آن را شریک شویم. زیبایی و تداوم زندگی‌ای پر از رنگ، در تنوع‌ و تفاوت‌هاست، که غیر از آن باشد چوب‌کبریت‌هایی خواهیم بود به یک‌شکل و اندازه، محصور در جعبه‌ای تنگ و تاریک که به انتظار گر گرفتن نشسته‌ایم.