فیلم و رویای نوشتن

ایلکای

 

از دیروز دارم یک سری فیلم تجربی می‌بینم. البته ترجیح می‌دهم که اکسپریمنتال را ترجمه کنم فیلم تجربه‌گرایانه. فیلم‌ها را بر اساس لیستی در لترباکسد می‌بینم، لیستی که بر طبق فصل‌های کتابی به‌نام اکس-سینما مرتب شده است. کتابی که با استفاده از مفهوم اگزِرگ، یک سری از فیلم‌های تجربه‌گرایانه را توضیح می‌دهد.

حالا من کتاب را نمی‌خوانم، بلکه در جلساتی شرکت می‌کنم که دوست‌های جواد برگزار می‌کنند؛ من خوشه‌چینی می‌کنم از حرف‌های‌شان، فقط فیلم‌ها را می‌بینم. خودم را مجبور کرده‌ام هرطور شده درباره‌ی فیلم‌ها بنویسم. خیلی آسان می‌توان از کنار فیلم‌های تجربی گذشت، ولی وقتی بنا باشد بنویسی، لازم است که تحقیق مختصری هم بکنی درباره‌ی آن فیلم، و حداقل فایده‌اش این است که دیگر بعدا یادت نمی‌رود این فیلم درباره‌ی چه بود.

امروز رفته بودم فیلم جک اسمیت را ببینم تا مقاله‌ی سانتاگ درباره‌اش را بخوانم. این هم خودش پروژه‌ی دیگری است؛ پروژه‌ی مطالعات سینمایی که در دیسکورد برگزار می‌شود. خلاصه در مقاله‌ی سانتاگ درباره‌ی مخلوقات آن‌چنانی، به فیلم آتش‌بازیِ کنت انگر هم که دقیقا همین امروز دیده بودمش، اشاره شده بود و به همین خاطر نفسم گرفت از این رخداد.

بعد دیدم نکاتی که دیروز در ریویویم بر یک فیلم تجربی نوشته بودم، چه‌قدر شباهت دارد با نکات سانتاگ درباره‌ی این فیلم تجربیِ اسمیت. همین باعث شد تا ارج و قرب سانتاگ در نظرم کم شود؛ چون اگر خود من یه این نکات می‌توانم اشاره بکنم، دیگر تو را می‌خواهم چه‌کار؟ یا بگذارید بهتر بگویم، اگر توی سانتاگ چیزهایی که من می‌فهمم را می‌فهمی و به خاطرش معروف شده‌ای، پس یا معروفیّت تو حقت نبوده یا نامعروفیِ من!

الان می‌روم که گذران زندگیِ گدار را ببینم. باز هم برای همان پروژه‌ی مطالعات سینمایی و مقاله‌ی دیگری از سانتاگ. یعنی باید قبلا می‌دیدمش ولی عقب افتاد و حالا وقت کرده‌ام. رفتم دی‌وی‌دی فیلم را آوردم. زمان دبیرستان، آن هم اوایلش، که اینترنت پرسرعت و تورنت خوب نداشتم برای دانلود، برای دیدن فیلم باید دی‌وی‌دی می‌خریدم. این فیلم را یک بار همان موقع دیدم. حالا برای بار دوم است که این دی‌وی‌دی استفاده می‌شود.  لپ‌تاپِ دی‌وی‌دی‌-خور-ام را روشن کرده‌ام و فیلم را آماده.

امروز ها عجیب خودم را و آرزوهایم را زندگی میکنم یا گوشه ای از آن سبکی که دلم میخاست، میروم پیاده روی، گاهی تنها، گاهی با سگم نانا، وقتی برمیگردم، آه وقتی برمیگردم، گربه ها منتظرمند، ناز و نوازششان میکنم. لحظه‌ی بعد از بازگشت به خانه و دوش گرفتن، کتاب سانتاگ را باز کنی، ویمئو را باز کنی، و فیلم‌های تجربه‌گرایانه ببینی و تفسیر کنی.

درباره فیلم بخوانی و ببینی و بنویسی، امروز ها بیشتر از هر زمانی رویای نوشتن راجع به فیلم را در حال تحقق بخشیدنم.