در روز موعود برای رفتن به سن پترزبورگ عازم فرودگاه شدیم تا با هواپیما به آنجا پرواز کنیم. قبل از ورود به هواپیما، کیسه نایلونی به هر مسافر می دادند که می شد محتوای آن را دید. این کیسه حاوی یک تخم مرغ پخته، یک عدد خیارشور، یک گوجه فرنگی کوچک و یک تکّه نان بود. با این کیسه ها وارد هواپیما شدیم. در جای خود نشستیم ‌پس از مدّتی حدود ده دقیقه بدون هیچ اطّلاعی و خبری از طرف مهماندار یا خلبان - مبتنی بر شهر مقصد، مدّت پرواز، مقدار ارتفاع و وضع هوای منطقه ی مورد پرواز - هواپیما به پرواز درآمد. هنوز حدود هفت هشت دقیقه ای بیشتر از حرکت هواپیما نمی گذشت و من هرچه از پنجره ی هواپیما به زمین نگاه می کردم ، تغییر منظره ای نمی دیدم. این مشاهده را با همسرم در میان گذاشتم که متوجّه شدیم که هواپیما بزمین نشسته است. پس ازفرود آمدن ، در یافتیم که هواپیما بعلّت نقص فنّی در همان فرودگاه مسکو بزمین  نشسته است و ما می بایست مدّتی در فرودگاه مسکو منتظر بمانیم تا هواپیما دوباره آماده ی پرواز گردد. دقیقاً بیاد نمی آورم که چه مدّت انتظارکشیدیم تا هواپیما بار دیگر عازم پرواز شد. سرانجام باز بدون هیچ اطّلاعی از طرف خلبان یا مهماندار، متوجّه شدیم که بر زمین نشسته ایم و خوش بختانه، این بار در سن پترزبورگ ونه در مسکو.

پس از خروج از فرودگاه سن پترزبورگ ، سوار تاکسی شده و خود را به هتل محلّ اقامتمان رساندیم. دراین جا هم مانند مسکو به سبب همراه داشتن بچّه (رِبِناک) اوّلین و بهترین اتاق را در اختیار ما گذاشتند.

روز بعد به دیدن موزه ی اِرمیتاژ  رفتیم و به راهنمای موزه گفتم که منظور اصلی من از دیدن این موزه ، دیدار از قالی پازیریک است. قالی پازیریک Pazyryk قدیمی ترین قالی جهان است که در سال های ۱۳۲۶ تا ۱۳۲۸ خورشیدی توسّط سرگئی رُدِنکو ، باستان شناس روسی ، در درّه ی پازیریک کشف شد. این درّه در ابتدای رشته کوه های آلتای در محدوده ی کشور روسیّه واقع است . قالی پازیریک  به همراه آثار دیگری از گور یخ زده ی یکی از فرمانروایان سکایی بدست آمده است. در این جا شاید یادآوری این نکته که سکاها از اقوام آریایی بوده و گفته می شود که رستم ، جهان پهلوان شاهنامه ، هم ازین قوم بوده، بی جا نباشد. این قالی را نه فقط با دید سر بلکه با دید دل و جان نگریستم ودر خاطر سپردم و هنوز هم از مرور شکل و رنگ آن در حافظه ام ، احساس شادی و افتخار به من دست می دهد.

پس از اتمام موزه گردی ، راهنمای تور ما را به تماشای شهر برد. شهر سن پترزبورگ به نظر من در حکم موزه ای است که زیباترین معماری های دنیا را در آن به تماشا کذارده اند. از قصرهای مطلّای آن گرفته تا باغ های هوش ربا و بهشتی آن ، آبشارهای وسط آب نما ها ، میدان ها و خیابان های زیبا و تمیز شهر. واقعاً که شهر سن پترزبورگ قطعه جواهری است زیبا تعبیه شده در نگین انگشتری روسیّه .

یکی از نقاط دیدنی که هنوز خاطره ی آن بطور مشخّصی در ذهن من باقی مانده، دیدار از میدان قصرPalace Square آن شهر بود که راهنمای تور ما می گفت که این همان میدانی است که تئودور داستایفسکی شخصیّت های داستان های خود را در این میدان می نشانْد و مستقرّ می کرد.

نکته ی جالب دیگر برای من که از تهران به آنجا رفته بودم ، بلندی روزها بود. در یکی از روزهای اقامت در سن پترزبورگ، ساعت دوازده شب از پنجره به بیرون نگاه می کردم در حالی که هوا هنوز روشن بود.

دیگر از نکات جالب ، تسلّط راهنمایان تور به زبان انگلیسی بود که آن را بسیار صحیح ، روان و سلیس صحبت می کردند. یادم می آید از یکی از آن ها شنیدم که می گفت هرچه زبان سخت تر و مهجور تر باشد ، دولت پول بیشتری به یادگیرنده ی آن زبان می پردازد.

از دیگر نکات این که برای نوشتن این سفرنامه به دنبال عکس می گشتم که ناگهان به خاطر آوردم یکی از دستوراتی که قبل از سفر و در فرودگاه به ما داده بودند این بود که عکس گرفتن در روسیّه قدغن است ودر اتاق های هتل هم مراقب بودیم که حرف های بودار نزنیم چون گفته می شد که در اتاق های هتل ضبط صوت کار گذاشته اند.

سفر دوروزه ی ما به سن پترزبورگ درهمین جا به پایان می رسد ولی من شدیداً مشتاقم که دو باره به سن پترزبورگ و مسکو برگردم تا مقایسه ای داشته باشم بین آنچه که در دوران کمونیستی روسیّه دیدم با آنچه که پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در آن جا اتّفاق افتاده است. فعلاً تا تمام شدن کامل کووید باید صبر کرد.

مهوش شاهق
بیست و نهم اکتبر ۲۰۲۱