کمتر کسی اینروزها تردیدی در این پرسش بخود راه دهد که براستی چگونه باینجا، باین نقطه، در این مکانی که قرار گرفته ایم، رسیده ایم؟ آیا کسی میداند کجاست آن نقطه، آن مکان؟ بدست روزگا باینجا افتاده ایم و یا از بدی بخت بوده است که باین سرنوشت دچار شده ایم؟

تا آنجائیکه نیروی بینایی رخصت دهد میتوان گفت، اینجا، آنجایی ست که حکومت مقدس اسلام، برهبری ولایت فقیه و آیت الله ها و حجت الاسلامها، مظهر زهد و تقوا، چهره کریه زشت و زننده اسلام ناب محمدیی را بدون واسطه، لخت و عریان بجهانیان مینمایاند، چهره ایکه بازتابنده، افزوده بر قهر و خشونت، ریا ست و فریبکاری بلاهت است و خرفتی.

آخوند ابراهیم رئیسی، یکی از میرغضبهای دربار آخوند امام خمینی، چهره واقعی حکومتی است، ذاتا، اسلامی، حکومتی که سلطه برجهان را حق خود میداند. میر غضبی، شغلی بوده است که آخوند رئیسی،  کماکان در دوران جانشین امام خمینی، آخوند خامنه ای، بدان ادامه داده است. البته که در مقامهای بسی بسیار مهمترکه سر انجام، ظاهرا، با رای مردم، به ریاست برگزیده میشود، مقامی اگرچه، ظاهرا برخلسته از رای مردم، اما، در واقع، در خدمت به منوویات و اراده ولایت فقیه، باید باداره امور بپردازد.

 آخوند رئیسی، بر خلاف ریاست جمهوری های دیگر از جمله هاشممی رفسنجانی و محمد خاتمی، هردو آخوند و برخاسته از حوزه های علمیه و در پی آنها یک حجت الاسلام کت و شلواری که شباهت بیشتری بجاروکشان داشت تا مقام ریاست، آقای محمود احمدی نژاد، تا ظهور کلید حل مشکلات و رنگ بنفش در دست آخوند حسن روحانی، همه، در دوران حکمرانی خود هرگاه، حتی زمانیکه بر حسب مصلحت بر طبل استقلال از ولایت کوبیده اند، چه در اداراه امور درونی و یا بیرونی، پیوسته خشم ولایت را برانگیخته و سبب شده است که رابطه ای تنش آمیز و گاه خصمانه با ولایت داشته باشند. همه رئیس جمهورها از آغاز هم آگاه بودند که نمیتوانند بر رای مردم تکیه کنند. در غیر اینصورت یا بریاست هرگز نمیرسیدند و یا اگر هم میرسیدند، باید در جایگاه شاه سلطان حسین، شاهی که گفته میشود تاج را بر سر محمود افغان نهاد، انجام وظیفه نمایند.

تنش بین تف لیسان ولایت و تیم ریاست جمهوری، از آغاز پیوسته خود را در سازماندهی روابط بین المللی، بیشتر از هر بخش دیگر از نظام، بمنصه ظهور رسانده است. اما اکنون، خبری از ان تنش و تشنج بین ولایت و ریاست نیست، بعید بنظر میرسد که بعدها نیز شاهد رشد و رویش آنها باشیم. مثل گذشته هماهنگی و همدلی در آغاز و نزدیک به پایان، خصومت و بر خورد و تقابل. چون در دولت کنونی، دیگر نه حجت الاسلامهایی هستند، همانند آخوند روحانی  که در لباس نامرئی، کت و شلور ظاهر شوند و زبان دیپلماتیک بکار ببرند و برغم عبا و عمامه، مردان عقل و خرد بنظر آیند، مردانی قادر بدرک براهین منطقی و تعامل مسالمت آمیز. بهمین دلیل نیز وزرای خارجه پیوسته از میان حجت الاسلامهای کت و شلواری با پیرهنهای یقه کوتاه، برگزیده میشدند.

در میان وزرای امورخارجه، محمد جواد ظریف، خیلی دوست داشت در شکل بخشیدن به روابط جمهوری اسلامی با جهان غرب، نقشی فعال و مثبتی بازی کند، نقشی که هرگز مورد اعتماد مذاکرده کنندکان برجام قرار نگرفت. چه، ظریف مهارتی خاص داشت در وارونه ساختن حقایق بنفع نظام اسلامی برهبری ولایت فقیه. در روابط بین المللی، بویژه در روابط با غرب و مذاکرات غننی سازی هسته ای، بهتر از وزیری پیش از خود، توانست به غربیان چهره ای را از حکومت اسلام به جهان ارائه دهد که تابع عقل و خرد است و از اخلاق و تمدنی بس متعالی برخوردار است. این در حالی بود که غربیها از دشمنی حکومت ولایت فقیه با هر گونه آزادی، از جمله ابتدایی ترین خقوق بشری و از موشک سازیها و بلندپروازیهای سپاه پاسداران بخوبی اطلاع داشتند و همانند امروز ادامه هرگونه مذاکره ای را به تغییر سیاستهای نظام در درون و بیرون کشور وصل میکردند و میکنند.

مذاکره کنندگان غربی یه محمد جواد ظریف، برغم رفتار افتاده و مودبانه، چندان باور نداشتند و چندین بار نیز مذاکرات به بن بست رسید. چرا که امتیازاتی که ظریف به مذاکره کنندگان غرب ارائه میداد نه تنها مورد موافقت ولایت فقیه و تف لییسان ولایت در کیهان و سپاه پاساداران قرار نمیگرفت بلکه به لعن و نفرین طریف میپرداختند. اما، این سبب نشد که ظریف حقایق را وارونه ننموده و دلایل شکست را به ایران هراسی نسبت دهد و نه هراس از اسلام که چهره خود را بجهانیان نشان داده است. که ارزش چندانی برای زندکی انسانی و حق و حقوق بشری ندارد، ارزشی که نبودش در بیرحمیها و انتقام ستانی ها، در کنش های خشونت بار حزب الله و طالبان و داعشی ها و بسیاری دیگر از جنبش های اسلامی بازتاب می یابد.

ظریف شکست در مذاکرات با قدرتهای جهانی را به "ایران هراسی" غربیها نسبت میداد، گفتمانی که حرص و تعصب تف لیسان پاسدارن ولایت را،همچناکه اشاره شد، بر میانگیخت. ظریف بمخالفان خود گزارش میداد که غربیها دارای فهم نادرستی از ایران و ایرانی هستند. فکر میکنند ایرانیان چانه زنی زیاد میکنند و بازاری اند، بهمین دلیل است مذاکرات بجایی نمیرسد و با این وجود او بر طبل پیروزی میزد که : ما دراین مذاکرات توانستیم روش مذاکره منطقی را جایگزین چانه زنی بازاری کنیم. در حالیکه، شکوه ولایت و تف لیسان وی، سخنان ظریف ناشی از ضعف در برابر غرب بود که به "عزت اسلام" صدمه وارد مینمود. که غرب نه از ایران، که از اسلام بود که هراس در دل داشت. رهبران پاسداران بیشتر بدان جهت دلگیر بودند که خود را سردار اسلام میدانستند و نه ایران. در دفاع از اسلام است که راه درگیری با غرب را در پیش گرفته اند( به مقاله اقای ظریف، ایران هراسی نه، اسلام هراسی، نگاه کنید).

 سر انجام تا پس از گذشت 12 سال، توافقنامه برجام که هماکنون از احیای آن سخن میرودر وقتی بوقوع پیوست که ولی فقیه، تاج و تخت را در خطر میدید، به سازش با دشمن تن داد و دریوزگی و خرفتی و نادانی خود و همچنین، تسلیم به خواستهای دشمن را تخت پوشش داستان "نرمش قهرمانانه" مورد توجیه عقلی و فقهی قرار داد، ذلتی که بدون تردید، بدان باید بار دیگر تن دهد. بی دلیل نیست که آخوئد رئیسی را بروسیه فرستاده است. چنانکه گویی امریکا از ترس "اتحاد" این دو "قدرت،" ماستها را کیسه کرده و تمام تحریمات را لغو خواهد کرد.

 اما، آنچه آقای رئیس جمهور، آخوند رئیسی را از حسن روحانی، رئیس جمهور پیشین و وزیر امورخاچه اش، ظریف جدا میسازد آنست که آخوند رئیسی و وزیر امورخاجه اش، حسین امیر عبداللهیان، هیچ یک خود را مجبور نمی بیند که در محافل بین المللی، نقش شخصیتی را بازی کتند که نیستند، همچون روحانی و ظریف. نه اینکه نمیخواهند بلکه خیلی هم میخواهند که نماد اقتدار باشند و از عزت و احترام برخوردار. اما، نه دانش و مهارت لازم را دارا هستند و نه میتوانند، دیپلماسی یک کشور با ثروتی هنگفت برآمده از منابع طبیعی را رهبری و در سوی تامین منافعی هدایت نمایند که بدان کمترین اشراف هم ندارند. اگر هم به منافع ملی اشراف داشته باشند، خاطر آسوده که منافع اسلام ارجح بر تمامی منافع ملت است.

بنابراین، تا ظهور آخوند ابراهیم رئیسی، نظام اسلامی برهبری آخوند خامنه ای از درون پیوسته دچار تشج و تنش بوده اند، واقعیتی که بسیاری از تحلیلگران بدان اشاره داشته اند. یعنی که با بر نشاندن آخوند رئیسی بر مقام ریاست، فردی که نشان داده است در تعهد باصل و اصول اسلامی که مظهر آن، هیچ کس و هیچ نیست، مگر ولایت، و ثابت نموده است که نیز، آماده است در تبعیت و تعهد بولایت دست خود را بخون بیش از 4000 زندانیان سیاسی آلوده نموده است، چهره اصیل اسلام است، بدون هیچ واسطه ای، لخت و عریان ن، دشمن آشتی ناپذیر انسان و آزادی، دینی که بنا بر تحلیلگران لیبرال غربی در دست فقها برای حفظ قدرت از آن سوء استفاده میکنند، گویی قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی در دین اسلام، نهادین نبوده ونیست.  

حضرت ولایت، با گسیل داشتن رئیس جمهور، آخوند رئیسی، چهره حقیقی، چهره اصیل و ناب محمدی اسلام را در معرض تماشای جهانیان مینهد. چه اگر نیک بنگری، حکومت آخوندی، اشغالگر کشور ایران، پدر خوانده تمام جنبشهای اسلامی بوده و هنوزه هست از طالبان و داعشی ها گرفته تا حوثی ها و القاعده ها و حزب الله و حشد و شعبیها. اما، هم اکنون،  بار دیگر ولایت، تاج و تخت را در خطر میبیند و بر طبل "تعامل با دشمن" میکوبد، و ممکن است به یک نرمش قهرمانانه دیگر هم دست بزند.

 اگر هم ما شاهد پیشرفت مذاکرات هسته ای در وین هستیم بآن دلیل است که قدرتها خارجی میدانند، آخوند رئیسی و تیم روابط خارجی، کارگزار مستقیم ولایت اند، عاری از لیاقت و کفایت اند. نه تنها نشانی از مهارت در مذاکرات از خود نشان نداده اند بلکه ساده لوحی خود را بمعرض دیدگان همگان قرار میدهند. همین بس بسفر آخوند رئیسی بروسیه و ملاقات او با پوتین، رئیس جمهور، بنگری، تا عرق شرم بر جبینت بنشیند. دیدار دو رئیس جمهور بگونه ای صحنه آرایی شده است، چنانکه گویی در یک سر میزی بسی عظیم و گسترده، "رعیت" ویا بزبانی دیگر، فرمانبر است که برنشسته و در انتهای دیگر میز ارباب است و فرمانروا که خیلی موقتی حضور یافته است. چهره رعیت، جلوه زبونی و نا توانی، فرمانبر است و چیز دیگری نییست مگر تعظیم و تکریم، هرچند هم که سعی میکند عمود و آستوار بنظرآید و پر زاقتدار. در غیر اینصورت پوتین ذره ای او را جدی میگرفت و بر او احترام مینهاد. در گذشته، رفتار پوتین را میتوانستند به ایران هراسی تعبیر نماید. اما، امروز رفتار پوتین و تمامی کشورهای غربی و حتی کنشگری زیریکانه و یا موذیانه چین را باید برخاسته از هراس از اسلام دانست.

هماکنون، غربیها تردیدی ندارند با اسلام اصیل و حاکم و با نمایندگان واقعی حکومت اسلامی است که وارد مذاکره میشوند و کم و بیش خاطر جمعند که با کسانی مذاکره میکنند که در تعهدشان بولایت تردیدی نیست. در عین حال، نیز، بنظر میرسد که یکبار دیگر شاهد نرمش قهرمانانه شماره دوم ولی فقیه هستیم. چرا که هرچند هم آهسته و کم صدا، با این وجود، زمزمه های تعامل بادشمن از زبان ولایت فقیه بگوش میرسد. با این وجود نمیتوان به بهبود روابط بین حکومت اسلامی و جهان غرب خوشبین باشیم.

اما، اینبار دیگر نمیتوان شکست مذاکرات را ناشی از سوء تفاهم غربیها و از ایران هراسی دانست. آخوند رئیسی، ارائه دهنده اسلام است، اسلامی ناب  محمدی، نظامی که سلطه بر جهان را حق خود میداند. چرا که خود را مظهر خدایی می پندارد، تنها، یکتا و یگانه. آنها که پیش از ظهور الله آمده اند، همگان از فرستادگان الله بوده اند. نه اینکه الله خدایی بوده باشد مثل خداهای دیگر ناشناخته و ناشناس. الله خدایی است گوینده، زبان دارد و حرف میزند و پیام و پیغام فرستاده است. آخرین حرفهای خود را در کتاب خود قران بر فرستاه خود محمد، جوانی برخاسته از قلب صحرای عربسان ابلاغ نموده است. بواسطه باور به وحدت است که تمامی جبشهای اسلامی حکومت بر جهان را حق الهی خود میدانند. خود را مامور الله میدانند و در راه الله بهر جنایت و خیانتی که دست بزنند، از قتل فرد و جداساختن سرهای انسان از تن گرفته تا تخریب و کشتار جمعی، تحت عنوان جهاد و شهادت مورد ستایش قرار میگیرند و دریفت پاداش الهی، زندگی ابدی در بهشت، در کنار فرشتگان همیشه باکره.

معلوم است که با نظامی که سلطه بر جهان را حق خود می پندارد، نمیتوان چندان به بهبود روابط بین حکومت اسلامی و غرب خوش بین بود. چون نظام در این پندار خام بسر میبرد که میتواند با اتحاد با چین و روسیه بامریکا ستیزی ادامه داده و همچون متحدین کافر و بی دین خود به سرکوب مخالفین و دشمنی با آزادی هرگز از در صلح و آشتی در نیاید. افروده بر این، رجزخوانیهای رهبران سپاه پاسدارن مبنی بر حفظ عزت اسلامی، نه تنها شرایط را برای برقراری روابطی مسالمت آمیز بین حکومت اسلامی، و قدرتهای غربی، فرام نخواهد آورد بلکه بر هراس آنها، حتی بر هراس چین و شوری از اسلام می افزاید، هراسی که روزنه در حال رشد و روئیدن است.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

 https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail

.com