خدا عالمه از کی. از بیست سالگی گمونم. شاید هم زودتر یه دل نه صد دل عاشق ادکلن آرامیس شدم و تا به امروز همچنان آرامیس ی مانده ام. البته گاه و بیگاه بچه هام از این ادکلن های شیشه فانتزی شیک و گرانقیمت برام کادو میارن. اما شما که غریبه نیستین با وجودیکه ادکلن ها کلاس بالا هستند اصلا به مزاجم نمی سازند. بنظرم همه شون بوی اسپری پشه کُش میدن! یکی دو بار هم که امتحانی یعنی مجبوری زدم هی دلم زیر و رو می شد و بلانسبت می خواستم بالا بیارم. چکنم! الحکم للا. 

اما چند روز پیش بود از بد شانسی توی حمام شیشه آرامیس ددنگ از دستم افتاد و شد شونصد تیکه! بر خلاف همیشه رزرو هم نداشتم. حالا اگه مردی بیا توی این برف و سرما و تاخت و تازه دوباره کرونا چینی از این مرکز فروش به اون یکی بگرد دنبال ادکلن. مگه پیدا می شد. انگار که توی شهر به این بزرگی تخم آرامیس را ملخ خورده بود!

آخر سر در بخش عطر و ادکلن فروشگاه لوکس و چند طبقه «NK» که آدم را یاد «Selfridges» خیابان آکسفورد لندن می اندازد، چند شیشه آرامیس دیدم که بین صدها شیشه عطر و ادکلن رنگ و وارنگ دیگه در واقع گم بودند. از خوشحالی شدم ارشمیدس که ذوق زده از حمام بیرون زد و فریاد کشید «یافتم، یافتم»

وقتی دختر تر و تمیز فروشنده که چشم‌هایی به رنگ دریا داشت و خداوند اندامش را با حوصله تراشیده و موزون فرم داده بود داشت جعبه آرامیس را توی پاکت ظریف و قرمز رنگی که رویش God jul (کریسمس مبارک) نقش بسته بود می گذاشت بین شوخی و جدی ازش پرسیدم «تو فکر می کنی تا من زنده ام هنوز آرامیس تولید می کنن» دختره اول جا خورد اما بعد صلیب کوچک آویخته به گردن بلوری را به دو انگشت گرفت و یه ذره وراندازم کرد. یعنی نگاهی به سر تا پام انداخت و چیزی گفت که ترجمه فارسی اش تقریبا این بود
«هووو... آره بابا، بت قول میدم»
توی راه خانه همانطور که پشت فرمان ولوو بودم و برف می بارید همش فکر می کردم منظورش چی بود که اول اونجور ورانداز و بعد هووو آره ...؟ بی اختیار از دهنش پرید یا با غرض «ساز چپی*» میزد. یعنی به نظرش من خیلی پیر می آمدم!؟

* بین بختیاری ها در موارد عزا نوازندگان محلی (تشمال) مارش مانندی می زنند که ساز چپی نام دارد.

محمد حسین زاده