مادربزرگم چند بار کربلا رفته اما دریا ندیده بود.خاطرات تکراریشو طوری تعریف میکرد که هر بار جدید مینمود. این اواخر ارتباط گفته هاشو از دست میداد. وسط داستان بزبز قندی از مرگ آخوندک ها میگفت که اول رنگشون سفید میشه بعد یکهو عین یک تکه برگ پوشال می افتند و بعدش 7 سال قحطی میشه.
عاشق پادشاه بود. تصویرش روی گوشوارهاش حک شده بود ؛ با کلاه الماس نشان. احمد شاه خیلی زیبا بود و تپل؛ با چشمانی سیاه ؛ داشت میرفت سفر فرنگ. کاروانش از عالی قاپوی تبریز عبور میکرد. مادر بزرگ غمی تو چهره سلطان دیده بود. میگفت شاه فرنگ میخواهد دخترشو که زشت و جادوگره به شاه ما بدهد. کبوترهای مسجد صاحب الامر از غصه دق خواهند کرد. آبگیر شاهگلی در زمستان خواهد ترکید. رمالی با خط خوش سحر عشق خواهد نوشت که کارگر نخواهد افتاد.
اون سال از اواسط تابستون ؛ پائیز شروع شد.مادر بزرگم اواخر عمر همش از دریا های دور صحبت میکرد و نهنگ هائی که هر کدوم به زحمت جهانی را بر پشت دارند. یک شب که داشت عظمت موجودات دریاهای دورو با چشمانی از حدقه در اومده تعریف میکرد. رنگش سفید شد و مثل آخوندک ها از درخت افتاد.پدر بزرگ که 25 سال لال بود سری تکان داد و گفت : همه حرفهاش خالی بندی اند. چشمانش کهربائی شده اند و ذهن اش دریائی . وقتی ماه کامل شد؛ مادر بزرگو دفن کردیم.کریم آقا میگفت : خوبیت نداره مرده روی زمین بماند. زهرا خانم با چراغ پریموس حلوا پخت. کودکان غربتی خوردند و خندیدند.
مرسی سیروس خان. این خرمالو ها رو دیروز از درخت چیدم. باید چند روزی توی پاکت قهوه ای بمونن تا خوب برسن. در سال نو سالم و موفق باشید.
مرسی اقای مرادی عزیز شخصبت مادر بزرگ را میشناسم ، منتظر خواندن بخش بعدی هستم ، سلامت باشی
چه قشنگ! خیلی منتظرمون نذارین آقای مرادی
ممنون فرامرز و میم نون عزیز
سال جدید 2022 پیشاپیش مبارک و شاد
من حدود 24 تصویر روی جلد مجله تهران مصور را دارم از دیماه 57 تا تابستان 58. روجلد و پشت جلد ها دو داستان متفاوت از برداشت ایرانی ها از روند انقلاب را بیان میکند در حالیکه روی جلد داستان تعمیق اختناق را تشریح میکند پشت جلد همچنان پیتزا و سون آپ تبلیغ میشه. یعنی ایرانیانی بودند و هنوز هستند که نظرات متفاوتی به جریانات 43 سال اخیر دارند.. به هر حال سرتونو درد نیارم....
اولش تصمیم گرفتم این 24 روی جلدو به شکل گالری عکس با شرح مختصری در مورد هر کدومشون بنویسم. انقلاب انگار مزه گس خرمالو را دارد........ بعدا نظرم عوض شد. تصمیم گرفتم برای هر تصویر داستانی مستقل بنویسم. عکس ها را نگاه میکنم و هر چی به ذهنم میرسه روی کاغذ میارم.
مدرسه که میرفتم آقای قنبرپور معلم کلاس دوم غش میکرد وقتی حالش خوب میشد تا ساعتها انگار هذیان میگفت.......... من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر........... من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
ضمنا فرامرز جان ؛ من خرمالو دوست دارم اما خرمالوهای ایرانی شکلشون کاملا متقارن و بزرگ هستند.
ممنون نگارمن عزیز
بالاخره راهی پیدا کردم کوتاه بنویسم !!!!!!
سال 2022 از همین حالا مبارک.