مسابقه انشای ایرون
 

تو مال كجایی؟

شقایق رضایی
دالاس، تگزاس

 

مرد گفت چهار تا بچه بزرگ كردم نه بگو هفت تا. دو تاش بچهء خودم بود. زنم یك دختر از ازدواج اولش داشت، دو تا هم بعداً با هم. یكی بعدش دختر خواهر زنم بود. آنقدر كه اون یكی سخت بود سه تا بچه خودمان نبود. ولی ما نمی تونستیم بی تقاوت باشیم. ما همه از یك گل هستیم، خدا نمی بخشه بی تفاوتی رو. الان كلی مشكلات داره، مستقله، رو پای خودشه ولی كله شقه. سراغ ما هم نمی آد. از همه بریده، تلخه، نگرانش هستم ولی به آزادیش باید احترام گذاشت. من نتونستم جای پدرش رو پر كنم. 

گفت خواهر زنم با یك مرد "آیرینین" مراوده پیدا كرد. موقع گروگانگیری بود. چهار تا بچه درست كردند. بچه اول را پدر و مادر زنم بزرگ كردند، بچهء دوم را برادر زنم بچه سوم اولش پدربزرگ - مادربزرگ و بعدتر ما مداخله كردیم. از پسش برنمی اومدند. بچهء آخر رو هم یك خواهر زن دیگه برداشت.

مرد مشكل اقامت داشت. پرسیدم مگه ازدواج نكرده بودند؟ گفت حالا كه می پرسی، فكر كنم نه. احتمالاً ازدواج نكرده بودند كه هی قرار بود دیپورتش كنند. خواهر زنم نمی خواست زن یك مردی بشه كه دوست داره زنش مثل زن های اون منطقه تو سری خور باشند. شوهرش می خواست كه همه چیزشون رو كنترل كنه. البته خواهر زنم خودش هم مشكل داشت، هنوز هم مشكل داره، دوقطبیه، می دونی؟ با چند تا چیز دیگه.

اون مرده هم هیچی، فوتبال بازی می كرد. یك روز دنبال توپ فوتبال كه افتاده بود توی رودخونه "ترینیتی"، رفت…

توپ رو كه درنیاورد هیچ، خودش هم غرق شد.

از من پرسید: پرستار تو مال كجایی؟

من: همینجا! Here

(اولین بار به كسی نگفتم اهل كجا هستم كه ناراحت نشه از حرفهاش…)