این چه احساسی‌ !
ثریا پاستور
 
 
احساسی‌ پر می‌‌ زند
درون سینه ام
که می‌‌ برد مرا
تا نگاه گرم خواهش ها
و در بدری تمنا‌ ها
تا به آرامش برکه ها
تا آغوش خلسه ها
تا پرتگاه لذت ها
و سقوط پوچی‌ ها
تا چراغانی دل
و غبار زدایی اندوه
تا زلالی خون خفته
در جویبار‌های بی‌ کرانه ی تن‌
و تیرباران کبودی های
خفته در روح
 
احساسی‌ پرمی‌‌زند
درون سینه ام
که می‌‌ برد مرا
تا قلب بنفشه‌ های بهاری
تا قلب خورشید
و من ، با دست هایم
خوشه ‌ها خواهم چید از آتش
و دسته دسته گرمی‌ و نور
انباشته خواهم کرد
در آتشکده ی وجود
و بهنگام سرما و زمستان
بسته بسته گرمای تب آلوده
هدیه خواهم کرد
به مردمان دور افتاده
از خورشید
در سرزمین‌ های یخی
این چه احساسی‌ است
که پرمی‌‌ زند
درون سینه ام
 
ثریا پاستور
 
تابلو از : آقای مختار کچچیان