مسابقه انشای ایرون
«نوشتهای از شمیران زاده»
دو سال از پایانِ آخرین قسمتِ مجموعهی تلویزیونی بازی تاجوتخت میگذارد، اعتراف میکنم که هیچگاه کتابَش را نخوانده بودم، اصلا این فانتزی نگاری در سطحِ من نیست، برای همین قانع به تماشای این مجموعه شدم، برایم سخت بود که پایانِ خانوادهای لَنیستر را ببینم، من از طرفدارانِ این خاندان بودم، تعجبی ندارد، بسیاری از افرادی که به عنوانِ سیاهی لشکر برای خانوادهی لنیسترها نقش آفرین کردند ـــ وابسته به گروههای موتور سواری بوده که با آنها سالهای سال هم پالَکی بوده و هستم.
بازی تاجوتخت؛ در قارههای خیالی وستروس و اسوس، در نزدیکی پایان یک تابستان ۱۰ ساله اتفاق افتاده و چندین خط داستانی را دنبال میکند، اولین داستان به جنگ بین خانوادههای اشرافی ـــ برای به دست آوردنِ تخت آهنین پادشاهی هفت اقلیم مربوط میشود.
دومین خط داستانی، نزدیک بودن زمستانی طولانی و یورش موجوداتی افسانهای از شمال را شرح داده و سومین خط داستانی مجموعه؛ تلاشِ فرزندان شاه مخلوع، برای بازپسگیری تاجوتخت است، این مجموعه از طریق شخصیتهایی که اخلاقیات مبهمی دارند، حول مسائلی چون طبقات اجتماعی، مذهب، وفاداری، فساد، جنگ داخلی و مجازات میگردد.
نکتهای اصلی این مجموعه این است که نویسنده (جورج آر. آر. مارتین ـــ نویسنده و نمایشنامهنویسِ آمریکایی) مجبور بوده از واقعیاتِ تاریخی (مکتوب و مستندِ دورههای مختلف تاریخِ اروپا) الهام گرفته و بهره گیرد، به عنوانِ مثال:
جنگ رُزها (نام جنگهایی بود که در نیمهی دوم سدهی پانزدهم ـــ در فاصلهی سالهای ۱۴۵۵ تا ۱۴۸۵ میلادی بین دو خاندان قدرتمند لنکستر با نشان گل سرخ و خاندان یورک با نشان رز سفید و طرفداران آنها در انگلستان درگرفت، علت این درگیریها تلاش هر یک از دو خاندان برای رساندن یکی از اعضای خود به پادشاهی انگلستان بود، در طی این نبردها هر یک از دو طرف گاه پیروز میدان بودند اما سرانجام هنری تئودور از خاندان لانکاستر در ۱۴۸۵ میلادی موفق به شکست دادن ریچارد سوم از خاندان یورک شد و با عنوان هنری هفتم تاجگذاری کرد، او سپس با الیزابت یورک ازدواج نمود و موجب اتحاد دو خاندان و پایان یافتن جنگ شد) در این مجموعه ـــ منعکسکنندهی نبرد خاندانِ لنیستر و استارک بود.
سرزمین وستروس ـــ با قلعهها و شوالیههایَش نمادی از دوران اولیه قرون وسطی ـــ در اروپای غربی را به نمایش میگذارد.
برای مثال شخصیت سرسی (ملکه هفت اقلیم وستروس، همسر شاه رابرت براتیون) برگرفته از ایزابلا ملکه فرانسه (۱۲۹۵–۱۳۵۸ میلادی، معروف به مادهگرگ فرانسه، ملکه همسر انگلستان و همسر ادوارد دوم، پادشاه این کشور بود، ایزابل در زمان خود به زیبایی، مهارتهای دیپلماتیک و هوشِ وافر شهره بود) است.
مجموعه ای از ترکیبِ واقعیتهای دیگر همچون؛ دیوار هادریان ( دیواری باستانی از جنس سنگ و کلوخ که به دستور هادریان، امپراتور روم ـــ در سدهی دوم میلادی به سال ۱۲۲ پس از میلاد در شمال انگلستان امروزی ساخته تا مرزهای شمالی امپراتوری روم را در برابر حملاتِ قبایل سِلتی محافظت نماید)، سقوط روم (از سالهای ۵۱۰ قبل از میلاد مسیح تا ۵۳۰ بعد از میلاد مسیح، برههای از تاریخ رومیان است به شرح زوال و انحطاط امپراتوری روم غربی چنانکه در حفظ فرمانروایی و اجرای حکمرانیشان شکست خورده و سرانجام قلمرو پهناورشان فروپاشیده و تجزیه گشت) و افسانه آتلانتیس (جزیرهای افسانهای که در تمثیلی برای اشاره به وجود ملتها در دو اثر افلاطون، تیمائوس و کریتیاس به آن اشاره شده است، در این دو نوشته؛ نیروی دریایی آتلانتیس، آتن باستان را که افلاطون در رساله جمهوری آن را نمونهای از یک حکومت ایدهآل معرفی میکند)، آتش یونانی (وایلدفایر، سلاحی است آتش زا که در حدود قرن هفتم ـــ توسعه یافت؛ و پس از یونانیان بیزانسی نام گرفت)، حماسه ایسلندی عصر وایکینگها (آیرونبورنها، دورهی مورد علاقهی من؛ عصر وایکینگها اصطلاحی است برای اشاره به دورهای در تاریخ اروپا، به ویژه تاریخ شمال اروپا و اسکاندیناوی که از سدههای ۸ تا ۱۱ میلادی ادامه داشت) و ایلِ مغول ( دوتراکیها؛ مردمی جنگجو و چادرنشین، آنها بهتر از هر شوالیهی وستروسی ـــ سواری می کنند، در واقع جرج آر. آر. مارتین گفته که دوتراکیها از روی ترکیبی از تعدادی از فرهنگ های دشت و صحرا ساخته شده است. عمدتا مغولها و هونها به علاوه ی آلان ها، سایوکس ها، شایان ها، و دیگر قبایل سرخپوستی با مقداری چاشنی فانتزی محض، شباهتها با تُرکها و اعراب هم مطابقت دارد، در این حد که تُرکها هم اصالتاً مَردمانی اسب سوار در دشتها بودهاند) است که با نشانههایی از جنگ صد ساله (جنگی بین پادشاهی فرانسه و پادشاهی انگلستان، هدف پادشاهانِ انگلستان از این جنگها تسلط بر تاج و تخت فرانسه بود، این جنگها سال ۱۳۳۷ میلادی آغاز و سال ۱۴۵۳ میلادی به پایان رسید) و رنسانس ایتالیایی (۱۴۰۰–۱۵۰۰ میلادی) نیز الهام گرفته است، تام هلند ـــ نویسنده انگلیسی می گوید: محبوبیت داستان مدیون مهارت مارتین در ترکیب این عناصر ناهمگون در یک اصل یکپارچه است که آنها را در جایگاه یک تاریخ جایگزین برای بیننده قرار میدهد.
اما شباهتِ بسیار برجسته این مجموعه به جریانِ سالِ پنج امپراطور ـــ برای من از همه جالب تر و تکان دهنده تر است (به خصوص که به مانندِ آنچه که در تاریخ رویی داده ـــ این مجموعه به طور متوسط در هر قسمت ـــ ۱۴ مرگ را به نمایش میگذارد، دقیقا مثلِ حکایتِ سالِ پنج امپراطور).
سال پنج امپراتور ـــ اشاره به سال ۱۹۳ میلادی داشته که در آن سال ـــ پنج نفر مدعی تاج و تختِ امپراتوری روم (یک دوره پس از جمهوری روم در عصر روم باستان که از لحاظ موجودیت سیاسی، امپراتوران روم در پهنه حکومتی وسیعی در اطراف دریای مدیترانه واقع در اروپا، شمال آفریقا و غرب آسیا حکومت میکردند، امپراتوری روم یکی از حکومتهای شکل گرفته در سرزمینِ روم بود، این امپراتوری یکی از بزرگترین امپراتوریهای در زمان خود بوده و به همراه شاهنشاهی اشکانی و شاهنشاهی ساسانی، یکی از دو ابرقدرت بزرگ جهان باستان عصر خود و یکی از قدرتمندترین امپراتوریهای جهان محسوب میشد) شدند، این پنج نفر عبارت بودند از پرتیناکس، دیدیوس جولیانوس، پسنیوس نیگر، کلودیوس آلبینوس و سپتیموس سوروس.
پرتیناکس تنها ۸۶ روز امپراتور روم بود، سرانجام در ۲۸ مارس ۱۹۳ میلادی ـــ به دست گروهی از پِرتورینها (محافظانِ گارد سلطنتی، وظیفهشان پاسداری از افسران بلندپایه و کنسولهای روم بود) به طور پنهانی تحریک شده ـــ توسط سپتیمیوس سوروس و همسرش جولیا دومنا (عرب زاده از سوریه، زندگی بسیار جالبی داشته که در مطلبی مجزا بدان خواهم پرداخت) در کاخ خود به قتل رسید.
دیدیوس جولیانوس سربازی رومی و فرماندارِ پیشین گُل (متشکل از ناحیهای ایالتی که هم اکنون در فرانسه، لوکزامبورگ و غربِ آلمان است) بود، او در تاریخ ۲۸ مارس ۱۹۳، پس از آنکه امپراتور وقت روم پرتیناکس پس از سه ماه حکومت به دست پرتورین ها به قتل رسید ـــ با رشوه دادن به آنها قدرت را در دست گرفته و امپراتور جدید روم شد، با این حال عمر حکومت او نیز چندان طولانی نبود، سنای روم خیلی زود رأی به انتخاب رقیب او لوسیوس سپتیموس سوروس به عنوان امپراتور جدید داد، دیدیوس ژولیانوس از قدرت خلع و چندی بعد در ۱ ژوئن ۱۹۳ به خواستِ فوری جولیا دومنا ـــ همسر سوروس به فرمانِ سپتیموس سوروس در قصر خود به طرز بیرحمانهای به قتل رسید.
پسنیوس نیگر ـــ یکی از غاصبانِ امپراتوری روم از سال ۱۹۳ تا ۱۹۴ قدرت را در دست داشت، او پس از به قتل رسیدن پرتیناکس و در واکنش به قدرتگرفتن دیدیوس ژولیانوس ـــ مدعی تاج و تخت شد، اما از رقیب خود سپتیموس سوروس که او نیز مدعی امپراتوری بود شکست خورده و هنگام فرار به پارت ( یکی از مناطق تاریخی ایران باستان و از ساتراپنشینهای هخامنشی) ـــ کشته شد.
کلودیوس آلبینوس در پاییز سال ۱۹۶ خود را امپراتور نامیده و بخش عظیمی از نیروهای خود در بریتانیا را با خود به گُل آورد، نیروهای آلبینوس و سپتیموس سوروس در ۱۹ فوریهی ۱۹۷ میلادی با یکدیگر روبرو شده که به نبرد لوگدونوم انجامید، پس از نبردی سخت بین دو طرف که بنا به نوشتههای کاسیوس دیو ـــ تاریخنگار یونانیتبار روم، نیروهایی مشتمل بر ۱۵۰٬۰۰۰ سرباز داشتند ـــ آلبینوس شکست خورد، دقیقا مشخص نیست کُشتهی او را سَر بریده و یا به هنگامِ اِسارت ـــ سرش را جدا کردند.
سپتیمیوس سوروس از ژنرالهای رومی نیز بود که از ۱۴ آوریل ۱۹۳ تا سال ۲۱۱ میلادی ـــ به عنوان امپراتور فرمانروایی کرد، او تا آخر عمر بسیار تحت تاثیر و وابسته به مشاوره های خردمندانه همسر محبوبش ـــ جولیا دومنا بوده و حتی در ابتدا سلطنت خود؛ بشدت تحت تاثیر گایوس فولویوس پلاوتیانوس ـــ عمه زاده خود که کنترل مدیریت کل امپراتوری را در دست گرفته بود، قرار داشته تا این که او را در سال ۲۰۵ بخاطر تاثیر رو به رشد و منفی و قدرت بیش از حدی که داشت ـــ با دعوت به کاخ به طور ناگهانی تحت فشار همسرش جولیا دومنا اعدام کرد، سوروس در تمامی سلطنت خود هیچ توجه ای به سیاست و اداره امور دولت نداشته و در تمامی تصمیمات خود برای اداره امپراتوری روم در ابتدا از گایوس و برای دائمی العمر از همسرش جولیا دومنا کمک می گرفت، و در آخر در هنگام حمله ژرمنها و انگلیسیها در همان جا ـــ بعد از پیروزی در هنگام بازگشت به رم در اردوگاه در آغوش همسرش درگذشت (به احتمالِ قوی از لوکوستا ـــ سمِ قوی برای کشتنَش استفاده کردند)، بعد از مرگ ـــ او هر دو پسرش کاراکالا و گتا با تعیین و همیاری مادرشان جولیا دومنا که کاملاً به آنها مشاوره می داد ـــ جانشین وی شدند.
این رویدادِ بسیار درس گرفتنی را میتوان اینگونه کامل شرح داده و توصیف کرد که کومودوس، امپراتور وقت روم ـــ کمی پیش از آغاز سال ۱۹۳ میلادی در ۳۱ دسامبر ۱۹۲ به قتل رسیده و پرتیناکس در ۱ ژانویهی ۱۹۳ خود را امپراتور خواند، اما دیری نپایید که پرتورینها ـــ او را در ۲۸ مارس همان سال به قتل رساندند، با این حال در همان روز ـــ دیدیوس با پشت سر گذاشتن تیتوس (پدرزن پرتیناکس) ـــ خود را امپراتور نامید، فلاویوس سولپیچانوس برای جلبِ حمایت سربازان ـــ به آنان پیشنهاد پرداخت ۲۰ هزار سِستریوس را کرده که ۸ برابر بیشتر از حقوق سالانهی آنان بود، اما دیدیوس ۲۵ هزار سکه به سربازان داده و در ۲۸ مارس ۱۹۳ از سوی سنای روم ـــ به عنوان امپراتور جدید روم معرفی شد.
همان گونه که در بالا به طورِ جداگانه توضیح دادم ـــ تاج و تخت امپراتوری توسط سه رومی برجستهی دیگر نیز به چالش کشیده شده که این سه نفر عبارت بودند از پسنیوس نیگر در سوریه، کلودیوس آلبینوس در بریتانیا و سپتیموس سوروس در پانونیا (منطبق با نیمهی باختری امروزی کشور مجارستان بوده و بخشهای کوچکی از کشورهای کنونی اتریش، کرواسی، صربستان، اسلوونی و بوسنی و هرزگوین را نیز دربردارد).
سِپتیموس به روم لشکر کشیده و پس از در دست گرفتن قدرت، دِیدیوس را در ۱ ژوئن ۱۹۳ گردن زد، او سپس گارد پرتورینها را عزل و سربازانی که پرتیناکس را به قتل رسانده ـــ اعدام نمود، وی سپس در همان سال به منظور تحکیم موقعیتَش ـــ وارد نبردِ سیزیکوس و نیقیه با پسنیوس نیگر شده و توانست او را سرانجام در نبرد ایسوس در ۱۹۴ شکست دهد.
کلودیوس آلبینوس نیز که نخست به گمانِ جانشینی سپتیموس سوروس از او حمایت میکرد ـــ پس از آنکه دریافت سوروس اندیشههای دیگری در سر داشته و در سالِ ۱۹۵ میلادی خود را امپراتور خواند، با اینحال سپتیموس موفق به شکست او در نبرد لوگدونوم در ۱۹ فوریه ۱۹۷ شد، بهدنبالِ این شکست ـــ گفته می شود که آلبینوس خودکشی کرد، شواهدی نیز وجود دارند که میگویند به فرمانِ سپتیموس سوروس ـــ اعدام گردید.
همانطور که مشاهده فرمودید ـــ شباهتِ سال پنج امپراطور (کم و بیش، بیشتر سر سبکِ جنگها و قتل عامها) به این مجموعهی تلویزیونی حیرت آور است، از نقش آفرینی لینا هیدی (سرسی لنیستر)، نیکولای کاستر والدو (جِیمی لنیستر)، پیتر دینکلیج (تیریون لنیستر) و ایوان ریان در نقشِ رمزی بولتون ـــ واقعا لذت بردم.
آهنگسازی رامین جوادی برای این مجموعه ـــ عمیقا جوری احساس میشد که انگاری خودِ رامین در آن زمان حضور داشته ـــ به نحو احسن داستان و وقایع را میشناخت، به راحتی میتوان گفت که قسمتی از واقعیتِ این مجموعه را مدیونِ رامین جوادی هستیم، تمامی ساختههای او در این مجموعه را میتوانید تهیه کرده و از آن لذت ببرید.
من؟ جای شما خالی، با وفادارانِ لنیسترها ـــ قرارِ میگساری دارم، به سلامتی دوستان.
پاریس، تابستان ۲۰۲۱ میلادی.
درود آقای شمیرانزاده جان
لذت بردم از خوندن این متن و البته ارجاع (که میداند؟ شاید هم کپیبرداری مارتین) از سال پنج امپراطور! میتونه در حیطه ادبیات تطبیقی یا حتی مطالعات اقتباسی قرار بگیره. این همون لذتیه که دربارهش حرف میزنم...لذت کشف و کشف و کشف بیشتر!
اما چیزی که من رو شوکه کرد شباهت این سریال با دنیای واقعی، اونهم درست قبل از سال کرونا بود. اینکه لشکر مرگ در کمینه و همه این خانوادهها که دشمن هم هستند، در برابر لشکر مرگ با هم متحد میشن. ایا شباهتی نمیبینید؟ چرا باید درست قبل از سال کرونا و مرگی جهانی، چنین سریالی ساخته بشه؟ ایا به نوعی آمادهسازی اذهان نبود؟ این رو میگم چون نحلهای هست در مطالعات مدیا (همینطور مکتب فرانکفورت) که درباره نقش هالیوود و دیگر کمپانیهای مشهور فیلمسازی درباره آماده سازی جهان برای اتفاقات پیش رو و احتمالن آتی بازی میکنه. فیلمهای فانتزی آخرالزمانی، جنگ ستارگان، ساختن ابرانسانها و ناجیان بشر (که معمولن همه از امریکا مثل قارچ بیرون میزنن!) و امثال این سریال...
طولانی شد اما
در آخر، امان از پنجههای رامین جوادی!
ونوس خانم عزیز، طبقِ معمول مطلبِ اصلی نوشته شدهای من طولانی بوده که مجبور شدم چند پاراگرافِ آن را درز بگیرم، در آن قسمت به این جریان اشاره کردم بودم که امثالِ مارتین قبل از اینکه نویسندگانِ خوبی باشند ـــ تاریخ خوانانِ برتری نسبت به همهی ما هستند، شباهتها بسیار بوده و امروزه روز دیگر این جریان پوشیده نیست.
مثلا برای ساختِ اسپارتاکوس ـــ اصلِ داستان (یک اقتباسِ کاملا تاریخی و با واقعیتهای آن دوران) به تنهایی قوی بود و اما مکالمات و دیگر شخصیت پردازیها (به ویژه قسمتهای عاطفی و احساسی فیلم) آن را بهتر و جذاب تر کرد، آنچنان که مردم آن را بسیار جدی گرفته و کار دستِ نویسندگانِ فیلم (دالتون ترامبو و هاوارد فاست) داد (محکوم به کمونیست بودن ـــ شدند).
این که رسماً در مورد کووید ـ ۱۹ تئوری های توطئه بسازیم ـــ هنوز زود است، تاریخ دائما در حالِ تکرار بوده و از حوادثِ انجیل گرفته تا به امروز ـــ بشر در حالِ یک مبارزه علیه موجودیت خود است.
تشکر از شما و مطلب خوبتون. بله درک میکنم که در ترجمه، شاید تکهای از دست بره اما مطلب به اندازه کافی گویا بود.
فقط یک نکته تکمیلی: کارکرد رسانه در شکلدهی افکار و اتفاقات رو لزومن نمیشه به تئوری توطئه تعبیر کرد. مکتبهای فکری آلمانی به طور معمول اهل احساسات و بازیهای سانتیمانتال نیستند. بیماری کووید، یک اتفاق ساده نبود. جهانی رو تغییر داد. در این باب، سالها مطلب خواهند نوشت و خواهیم خواند
چندی پیش؛ مرکز تحقیقات سیاسی سویپوف فرانسه از حدود ۸ هزار نفر در سراسر فرانسه، آلمان، ایتالیا و انگلیس (دارای تحصیل و مطلع به اخبار روز) پرسشهایی در رابطه با کووید – ۱۹ و واکسن کرونا پرسید، بیش از ۳۶ درصد از پرسش شوندگان فرانسوی، ۳۲ درصد ایتالیایی و آلمانی و ۳۱ درصد انگلیسی موافق بودند که وزارت های بهداشت این کشورها با شرکت های داروسازی برای سرپوش گذاشتن بر خطرات تزریق واکسن همکاری دارند، این درحالی است که ۴۲ درصد فرانسوی، ۴۱ درصد انگلیسی، ۴۰ درصد ایتالیایی و ۳۹ درصد آلمانی احساس می کنند که دولتها از این بحران برای کنترل و نظارت بر شهروندان بهره برداری می کنند.
پس شما مشاهده میفرمأیید که نظریاتِ توطه در این زمینه به شدت در اروپا رواج داشته و تنها رنگ و آبِ آن در طولِ زمان تغییر میکند.
من در این دوران ـــ به خصوص بحبوحهی مرگبارش؛ به خدمت فرا خوانده شده و در کشورِ فرانسه و اسپانیا تجاربی کسب کرده که هنوز تنِ خاکستری من را میلرزاند، فقط نکتهی مهم اینجاست که آدمیان با این همه علم و تکنولوژی ـــ هنوز در برابرِ اینجور حملات بی دفاع و ضعیف هستند.
این جنگِ روانی همچنان ادامه دارد.