بسم الله، شاید مقدس تر، پر ابهت تر و در عین حال ساده تر از این سخن نتوان در سراسر جهان سخنی یافت، سخنی که صدها میلیون نفر با راندن آن بر زبان، بخسبند و برخیزند و زندگی را آغاز کنند. هنوز به ییرامون خود آگاه نشده میآموزیم، اگر آرزومندی که همه چیز بر وفق مراد، راست و درست انجام شود، باید با نام الله آغاز نمایی.

مثلا، اگر راننده ای و یا رانندگی میکنی و مسئولیت جان دیگران را نیز بر دوش میکشی، صلاح در آن است که نام الله را بر زبان برانی و یا برای اطمینان خاطر در روی شیشه اتومبیل  "بسم  الله" را بنویسی. این بدان معنا ست که زندگی خود و دیگران را در کف نهی و امید به الله میبندی. رانندگی زمانی حرفه ای بود که اصلا نیازمند تحصیلات رسمی نبود. اما راننده ای که نوشتن را نمیدانست آموخته بود که بسم الله را بر روی شیشه اتوبوس خود رسم نماید.

آنچه آمد نمونه ای بیش از رفتار روزمره آدمیان نیست که بیشمار تکرار شود. واقعیت، اما، آن است که «بسم الله» سخنی ست که در آغازین ترین لحظات زندگی، لحظه ای که نطفه بسته میشود،  در ان زمان که هیچی نیستیم و از جهان بی خبر و پاره ای از وجود مادران خود هستیم بسی بسیار ضروریست که بر زبان نطفه کاران جاری شود.

وای اگر، زوج ها و همسران در بحبوحه لذت گیری از تن و فرو نشاندن آتش شهوات نفسانی، ایراد «بسم الله» را بدست فراموشی سپرده باشند. چه احساس شرم و گناهی که بر فراموش کاران دست ندهد. چرا که آغازیدن با نام الله است که حلال  و یا حرام نطفه ی ما را تایید و تصدیق میکند. فرض بر آنست که حلال زاده شده ایم، زیرا که پدران و مادران ما در هنگام همآعوشی، قطعا به خاطرشان بوده است که با نام الله بیاغازند.

البته که در منظر عام حلالزاده کسی ست که سر براه و سر بزیر و یا به زبانی دیگر، تسلیم و مطیع و یا فرمانبر و مقلد باشد. حرامزاده نیز بواسطه رفتارش شناسایی میشود. حرامزاده رفتاری غیر عادی از خود نشان میدهد، نافرمانی و سرپیچی میکند، دست به هنجار شکنی میزند، بی بند و بار، یاغی و اباحی گرا ست، کنشهایی که در ذات حرامزاده نهادین میشود. یعنی که حرام زاده، ذاتا بد است. چرا که نطفه اش با نام الله بسته نشده است.

استاد محمد حسین طباطبایی، مولف تفسیر بیست و چند جلدی قرآن، کلام الله، بنام تفسیرالمیزان، حدیثی از پیامبر اسلام نقل میکند مبنی بر اهمیت آغازیدن با نام الله که هر کار با اهمیتی که بنام خدا شروع نشود ناقص میماند(ص 16)، حدیثی که بنا بر قول استاد مورد قبول علما و فقهای هردو فرقه عظیم سنی و شیعه ست و در نتیجه از اعتبار بالایی برخوردار است.

روشن است که اگر نطفه ی ما با نام الله بسته شده باشد، بدان معنا است که الله- با وجود ما عجین گشته است. همانگونه که نپرسیم چرا قلب مان پیوسته میطپد و یا چگونه هریک از اعضای بدن ما کار میکند، از خود نیز هرگز نپرسیم که الله در وجود ما چه میکند؟ چگونه در وجود ما وارد شده است؟ شناخت الله در ما چگونه شکل گرفته است؟ آیا الله وجدان درون ما ست و ما را در اختیار خود دارد؟

البته که شناخت قدرتی ماورایی، شناخت اقتدار و علم و دانشی که به الله نسبت داده میشود، امر ساده و پیش پا افتاده ای نیست بلکه حرفه و مهارتی ست بسی بسیار تخصصی، اما، تنها در نتیجه ممارست و مطالعه، تفحص و جتسجو هم بدست نمیآید. چه تنها کسانی میتوانند تخصص در علوم الهی را بدست بیاورند که بنابر قول استاد علامه طباطبائی، قلبشان به نور الهی مطهر و از آلودگیها زدوده شده باشد. نور الهی ست که بعلم و دانش فقیه تقدس میبخشد.

 

نیازی شاید به توضیح نباشد که  شناخت عامه ی مردم و حتی تحصیل کرده ها و روشنفکران از الله، از درک و فهم زبان الله ریشه برنمیگیرد بلکه، بعکس، از عدم شناخت و توانایی فهم زبان و اندیشه، علم و دانایی نقصان نپذیر الله، ریشه بر گرفته است. چگونه عقل کوتاه بشر میتواند به عقل بلند و لایتناهی الله برسد؟ حتی تحصیل کرده ها نیز قادر به  غور در کلام پر قدرت و سحر انگیز الله نیستند.

هم چنانکه اشاره شد، فهم زبان الله، ویژه ی آنانی ست که نور الهی بر قلبشان تابیده باشد، آنانیکه زندگی وقف آموختن اراده و امیال الله نموده،  تقدس پیدا کرده، میتوانند به منویات ظاهری و نیز مفاهیم باطنی کلام الله واقف گردند. به تعبیر و تفسیر علما و فقهای مقدس از کلام الله است که باید گوش فرا دهیم، اگر بخواهیم رمز و راز «بسم الله» یا آغازیدن با نام الله را بگشائیم.

 بدین منظور بعید بنظر میرسد که از تفسیر المیزان، که از آن زودتر یاد شد و به زبان عربی، زبان علمی حوزه های علمیه، بوسیله استاد آیت الله محمد حسین طباطبایی نگاشته شده است، بتوان منبعی معتبر تریافت. تفسیرالمیزان مجموعه ایست بیش از بیست جلد قطور که بوسیله آخوند دیگری، هماکنون یکی از مهمترین مراجع تقلید مورد تایید نظام، آیت الله مکارم شیرازی، ترجمه شده است.

بگذریم که این نیز میتواند کفر آمیز تلقی شود. چون گنجاندن دریای پایان ناپذیر معانی و مفاهیم ازلی و ابدی قرآن به بیست و چند جلد تفسیر و یا تاویل، خود بیانگر بر کندن کوهی ست عظیم از جای خود بدست موجودی کوچک و حقیر، آیا این میتواند چیزی کمتر از کفر تلقی شود؟

استاد طباطبایی شاید در شماراولین طلبه ها بوده است  که نگاه فلسفی به کتاب قرآن را برغم مخالفتهای آیت الله های محافظه کار در دوران مرجعیت آیت الله بروجردی که تنها معانی و مفاهیم ظاهری قرآن را قابل فهم میدانستند، به حوزه علمیه قم برد و بکار تفسیر و تاویل و تفحص و تدریس قرآن و آشکار سازی معانی باطنی نهفته در متن قران پرداخت.

 بنا براین، ما اگر بیاندیشیم که زمان آن رسیده است- که گمان کنم رسیده است- از خود بپرسیم چرا همه چیز باید به اسم الله آغاز گردد و چرا الله چنین نامی بر خود نهاده و این قدرت سحر انگیز را چگونه کسب کرده است، بعید است بتوان پاسخ را در هیچ مرجعی معتبرتر از تفسرالمیزان (در این خصوص در جلد اول از بیست جلد) استاد محمد حسین طباطبایی بیابی.

استاد طباطبایی تفسیرالمیزان را با تاویل (فهم قران با رجوع به معانی نهفته در متن آن) بسم الله الرحمان الرحیم آغاز میکند. وی ابتدا به فلسفه نامگذاری در فرهنگ بشر می پردازد و میگوید که  مردم نامهای حرمت انگیز و پر احترام بر اشیا و اشخاص می نهادند که ماندنی بشوند: مثلا بسیاری از مردم برای احیاء نام پدران خود، آنرا بر یکی از فرزندان خویش میگذارند تا همواره بیاد آنها بوده باشند. این شیوه نامگذاری رسمی بوده است رایج میان مردم. بنا بر قول استاد طباطبایی، الله نیز از این رسم رایج میان افراد بشر بهره برده و کلام بزرگ خود را باین روش آغاز کرده است و آنرا بنام نامی خود افتتاح فرموده است.

اما، استاد بحث در باره معضل اسم گذاری را از اعتبار خارج و بر آن خط بطلان میکشد و میگوید: این مطالب یک تحلیل عقلی بیش نیست و نمیتوان آنرا بعنوان یک معنی لغوی پذیرفت اگر چه اعتراف میکند که در صدر اسلام بحث هایی نظیر آیا اسم عین مسما ست و یا غیر آن  در گرفته بوده است. وی اظهار میدارد که: پاسخ اینگونه سوالات امروز برای ما به اندازه ای روشن است که احتیاج به بحث و گفتگو ندارد.

 

استاد، البته، هیچ دلیلی هم ارائه نمیدهد که چرا نمیتوان اسم را بعنوان یک معنی لغوی پذیرفت با این وجود چنین بحثی را خاتمه یافته اعلام میکند و به تاویل و تعبیر اسم الله  می پردازد، بحثی که در پایان به نتیجه ای میرسد تعجب برانگیز که الله اسم مخصوص خداست. چرا که در میان مردم از الفاظی بوده است  که بیش از هر لفظ دیگری تکرار شده است از اینرو الله نامی شده است ویژه خدا. همچنانکه وی خاطر نشان میکند این اسم نام گذاری خاصی نداشته و بواسطه استعمال زیاد ( بهمان ماده اصلی)- که الله اول «الاله» بوده است و بمعنی پرستش و یا حیرانی بوده است از قدرت جهانشمول الله.

استاد طباطبایی قبل از آنکه وارد بحث در باره اسم و نام الله شود، به تعبیر و تفسیر معانی آنها در متن کلی سوره حمد، سوره ای که قران با آن آغاز میگردد، می پردازد و میگوید که:

چون غرض نهایی از سوره حمد، بطوریکه از آیاتش پیداست، ستایش خدا، اظهار بندگی، پرستش او، و بالاخره در خواست کمک و راهنمایی از او ست، و در واقع سخنی است که خدا برای تعلیم و سر مشق بندگان، از جانب آن میگوید، لذا این مقصد مهم باید بنام مقدس او شروع شود - یعنی خداوندا بنام تو ستایش و اظهار بندگی میکنیم(ص 17).

فهمیدید که چرا همه امور زندگی را باید با نام الله آغاز نماییم؟ از این سخنان چنین استنباط میشود که استاد حرفه اش پنهان ساختن حقیقت است نه آشکار ساختن آن. آیا میتوان با سخنانی سراسر راز انگیز، برمزگشائی سخنانی بپردازی سراسر رمز و راز؟ استاد، نمیخواهد آشکار سازد که این الله است که فرمان میدهد که بشر بنام او آغاز کند، و این الله، خداوند بی همتا است که درس بندگی و چگونه بنده بودن را در قران مقدس میآموزد.

ضرورت اعلام بندگی و عبودیت و آغاز همه چیز با نام الله، عادتی که در ما نهادین گشته است، از اراده الله بر میخیزد، اراده ای که بدون تردید معطوف است بقدرت.  یعنی که از روی عادت، براحتی لفظی را بزبان میرانیم بدون آنکه به معانی و مفاهیم اسارت بار آن آگاه باشیم.

 در کمال ادب و احترام باید بگوئیم که استاد علامه ناخواسته، شان الله را تا شان انسان فرو آورده است. این الله است که از رسم و رسوم بشر و از شیوه ها و اهداف نامگذاری بشر آموخته است. این بشر نیست که الله میشود بلکه بر عکس این الله است که بشر میشود و در نتیجه برای ماندگار شدن خود نام گذاردن بر خود را ضروری ولازم می بیند. اما، چه کسی میتواند برای خدا بجز خدا، نامی بگذارد؟

این بدان معناست که زمانیکه آغازیدن با نام الله  از باور و ایمان شخصی بوجود خدایی یکتا و یگانه بر میخاست سپری شده است. یعنی که نه اجباری در ادای آن بود و نه از سر ترس از مجازات بر زبان رانده میشد.

حال آنکه، در شرایط کنونی، هیچ نامه ای، هیچ سندی و مدرکی بنگارش در نیاید، هیچ کتابی بزیر چاپ نرود، هیچ سخنی ایراد نگردد و نیز هیچ برنامه رادیویی و یا تلویزیون و یا فیلم سینمایی و حتی هیچ کنسرتی و بطور کلی هیج امر و اموری، هرگز سر نگیرد و نه دارای اعتباری است و رسمیتی، اگر در سر آغاز آن نام الله نقش نبندد و یا بزبان رانده نشود.

امروز، راندن «بسمه الله» بر زبان از اراده معطوف باطاعت و فرمانبری بر میخیزد. یعنی که «بسم الله» دیگر یک واقعیت دینی نیست بلکه واقعیتی ست سیاسی، نه یک "گناه" که "جرم" محسوب میشود. به گناهان بشر، الله در روز بازگشت مردگان به زندگی رسیدگی میکند. اما، رسیدگی به جرایم متخلفین در این جهان به بندگان برگزیده، علما و فقهای مومن و مقدس واگذار شده است و دین و قدرت را با هم یکی و یگانه ساخته است.

همچنانکه اشاره شد، بسم الله بیانگر یک سحن دینی نیست، دیر زمانی ست که بیک مفهوم سیاسی تبدیل شده است. همان معنی را میدهد که الله در نظر داشته است: تسلیم و اطاعت، در گفتار و رفتار، اعتراف به ضعف و ناتوانی، به عبودیت و بیندگی، خود را هیچ و الله را همه چیز کردن، موجودی ماورایی، فرمانروایی که هرچه بیشتر او را میجوئی هر چه افزون تر باید ابراز بندگی و عبودیت، نمایی.

روشن است که اگر بگوییم که ما نسل پس از نسل چیزی را بزبان رانده ایم که خوی بندگی، خوی تسلیم و اطاعت  را در سرشت ما نهاده است، سخنی به گزاف نگفته ایم. ایستکه نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که یک شبه حرمت آزادی را برتر از حرمت الله بدانیم. اما تا زمانیکه اولی جانشین دومی نشده است نمیتوان انتظار داشت که از   بندها ی اسارتبار دین، از احکام خشک و انعطاف ناپذیر، از تعصب و تبعیض و غیرت دینی، خود را رها ساخته، چنان شیفته ی آزادی شویم که به بیحرمتی به الله نیز، حرمت نهیم.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com