مسابقه انشای ایرون

 

دختری كه زمين را بارور کرد

مهگامه پروانه

 

دخترك نوشت تا خسته شد. برگها را كند و زير آفتاب گذاشت. گل ها را  جدا و ساقه ها را خورد كرد و با آب و زمين و ساقه ای شكسته  طرحی ساخت و مردم را دعوت كرد به ديدن اثرش.

يكی گفت خانه است، ديگری گفت مادر است، بعدی گفت باد است، آن يكی گفت خشم است و غرش، بعدی فرياد زد نه اين مهربانی است.

دختر نوشته را درآورد و شروع به خواندن كرد، گاه بلند، گاه با صدای پايين.

باد می آمد و مردمان مسحور حركت باد لای موهای دختر شده بودند. باد می آمد و او می خواند، خواند خواند تا مردم  مست شدند و شيدا. شيدای شيدايی دختر، دختری كه نان را خورد و آب را با زمين تقسيم كرده بود.

دختری كه نقش زن را ساخته بود روی شكم زمين. او بارور كرده بود هم جنس خود را.

نوشته و دست ساخته را گذاشت به كناری، نگاهی به مردم مسخ شده كرد و دويد و دويد تا خسته شد.

او سالهاست كه در اين جا می زی ید.