مسابقه انشای ایرون

 

يكی اينو ببره شلوار پاش كنه

شقایق رضایی
دالاس، تگزاس

 

در دو خانهء كنارهم.

دخترعمه و پسر عمه ات كه مدرسه بروند تو هم می خواهی، همین.

هنوز انقلابی در كار نبود.

ما جزیره خارك بودیم. خانوم سرهنگی آنجا یك مهدكودك و آمادگی را سرپرستی می كرد. صبح جیپ خانوم مدیر دم در می ایستاد. كیفم مربع مستطیل بود با یك دسته كوچك، طرح پیچازی قرمز و سیاه و خط های باریك سفید. یك لقمه نون و پنیر با شاید خیار، سبزی یا گردو، یكی از اینها.

از همه كوچكتر بودم و كوتاهتر. تصاویر محو هستند… یادم نیست چند روز دوام آوردم.

مكتب هم رفتم. یادم نیست قبل یا بعد از آن. تصویرها محوند. مینو داشت از خارك می گفت. یاد "ملا مكتبی" ام افتادم.

اسم ملا " علی عبودو" بود. در حیاط خانه اش مكتب داشت. بچه ها دور تا دور هم می نشستند و "جَزمك" هایشان یا روی رحل بود یا زانوهایشان. من نخودی رفتم.

روز اول گفت دختر دستمالت كو؟

روز دوم با روسری ابریشمی قرمز مامان سر كلاس حاضر شدم. جزمك خودم را می خواستم، باید از روی جزمك بقیه می خواندم. مادربزرگ گفت: می گیم برات بخرند بیارند.

روز دوم یا سوم مامان یك لباس با تكه دوزی ماهی تنم كرد. وارد كه شدم علی عبودو با فریاد زنش را صدا كرد. گفت یكی اینو ببره شلوار پاش كنه. ذوق داشتم كه ماهی من از دهنش حباب درمی آمد ولی باید لباسم را عوض می كردم. اولین تجربه شرم از لباسم كه یادم می آید…

هر روز غذاهایمان را مادربزرگ در یك قابلمه كوچك بقچه می كرد. گره اش برای دستم بزرگ بود. بقچه دوست نداشتم، برعكس حالا. مامان سپرتاس جور كرد كه بهتر بتوانم حمل كنم.

علی عبودو تركه ای داشت كه یك چوب دراز بود، شاید وسط برگ نخل كه برگهایش كنده شده بودند. یك پایش دراز بود و چوب،  كنار پای دراز شده اش منتظرنشسته بود. بلندش كه می كرد صدایش هوا را می شكافت و به زمین كه می خورد شانه های بچه ها، همه با هم جمع می شد.
 

*‌عکس: ساحل خارك

* جزمك: عم جزء 
لغت‌نامه دهخدا
عم جزء. [ ع َم ْ م َ ج ُزْءْ ] (اِخ ) جزء سی ام ، یعنی قسمتی از قرآن کریم از سوره ٔ عم یتسائلون (سوره ٔ ۷۸)تا پایان آن (سوره ٔ ۱۱۴). این جزء معمولاً برای آموزانیدن اطفال نوشته یا چاپ میشد. رجوع به عَم ّ شود.