مسابقه انشای ایرون
«نوشتهای از شمیران زاده»
فکر نکنم که در میانِ ما شخصی باشد که دانته آلیگیری را نشناسد، او شاعری فلورانسی بود که با نوشتههایش ـــ تحولی بنیادی در ادبیات ایتالیا و سراسر اروپا ایجاد کرد، او کتبِ زیادی نگاشته که دو تا از آنها را خیلی دوست دارم، کمدی الهی و زندگانی نو، دانته در کتابِ کمدی الهی ـــ سفرِ خیالی خود را به دوزخ، برزخ و بهشت تعریف میکند، اما در کتابِ زندگانی نو ـــ دانته به بیانِ عشق خود به بئاتریس پورتیناری میپردازد.
سبکِ نوشتاری دانته در کتابِ زندگانی نو جالب است، نام اشخاص در این کتاب ـــ تنها با اسم کوچک آنها آمده و دانته از آوردن نامهای خانوادگی و جزئیات بیشتر دربارهی افراد ـــ خودداری کرده است، او با این کار سعی کرده از شناسایی افرادی که نام برده ـــ جلوگیری کند، افراد در این کتاب بیشتر با حالت استعاره به کار برده شدهاند.
دانته در هیچ جای این کتاب ـــ نامِ خود را نیاورده و از جیودو کاوالِکانتی با عنوانِ نزدیکترین دوستَم و از خواهرَش ـــ بانویی جوان و نجیب … که از خویشاوندان نزدیک من بود ـــ نام برده است، شما در این کتاب؛ با آشفتگی احساسی نویسنده روبهرو شده که ذهنَش درگیرِ رسیدن به عشقی سَهمگین است، برای علاقمندان به سبکِ ادبیاتِ دانته این را اشاره کنم که خواندنِ کتابِ زندگانی نو برای درکِ مفاهیم و جزئیات کتاب بعدی دانته؛ کمدی الهی ـــ ضروری است.
اما جریانِ بِئاتریس چیست؟ بئاتریس پورتیناری زنی از اهالی شهر فلورانس ایتالیا بود که به باور بیشتر پژوهشگران، همان بئاتریسی است که الهامبخش دانته آلیگیری برای نوشتن کتاب زندگانی نو و کمدی الهی بوده و در کمدی الهی به عنوان راهنمای دانته در بهشت و چهار سرود پایانی برزخ حضور دارد، بئاتریس از لحاظِ لغوی به معنی کسی که صاحب سعادت ابدی است، معنی دیگر ان نام ـــ حامل سعادت و رستگاری جاودانی است، همچنین به معنی کسی است که مورد لطف و رحمت الهی واقع شده و میتواند به نوبهی خویش باعث بروز رحمت و برکت و فیض الهی شده و دانته از این معنی نیز در کتابهایَش استفاده کرده است، حکایتِ دانته و بئاتریس آنچنان جالب و برجسته بوده که در شهرِ ناپل ـــ ۲۶ آوریل ۱۸۶۵ میلادی که نامِ بئاتریس را به روی سیارک ۸۳ گذاشتند.
در کتابِ زندگانی نو (نسخهی برگردانِ آن به فارسی ـــ کارِ خانم فریده مهدوی بوده و به نظرم نزدیک به نوشتارِ اصلی آمد، اگر زبانهای دیگر بلد هستید ـــ حتما بعد از فارسی خواندن ـــ به آن زبانها نیز اینطور کتب را خوانده تا بهترین سودِ لازم را ببرید، بنده این کتابهای دانته را با زبانِ فرانسه و اسپانیولی تجربه کرده و لذت بردم) اولین باری که دانته؛ بئاتریس را دیده هنگامی بوده که هر دو ۹ ساله بودند (یعنی حوالی ۱۲۷۴ میلادی) و در جشنِ روز اول ماه مه شرکت کرده بودند، دانته به محض دیدنِ بئاتریس ـــ که پیراهنی به رنگِ قلب (سرخی بسیار عفیفانه و محجوبانه) به تن داشت ـــ احساس کرد که روح حیات و هستی که در پنهانترین قسمت قلبَش سکنی داشت ـــ شروع به لرزیدن کرده و شیفتهی او شد، او برای بیان این مطلب در کتاب زندگانی نو از جملهای لاتین استفاده کرده بدین مضمون که روحَش با دیدن بئاتریس به او گفته که احتیاط پیشه کن، زینهار که قدرتی تواناتر از من، برای حکومت بر من، از راه رسیده است، که البته قدرتِ تواناتر ـــ کنایه از عشق است.
دانته پس از آن ـــ بارها پنهانی بئاتریس را نگریسته ـــ ولی اولین باری که بئاتریس با او سخن میگوید، هنگامی است که ۹ سال از ملاقاتِ اول گذشته و بئاتریس به همراه دو بانوی مسنتر در حال عبور از کنارهی رودِ آرنو (ناحیه توسکانی در ایتالیای امروزی) بوده و به دانته درود میفرستد، دانته چنین میگوید: نخستین بار بود که با من سخن میگفت، چنان سراپا آکنده از شادمانی شدم گویی عالم به دورِ سرَم میگردید (برای فهمیدنِ این جملات ـــ لطفا به نگارهای بالای مطلب توجه کرده تا متوجهِ احساسِ دانته بشوید، توضیحِ تابلو: دانته و بئاتریس در باغ ، ۱۹۰۳ میلادی، نقاش ایتالیایی؛ سزار ساکاجی)، چنان که ناگزیر گشتم از برابر دیدگانِ دیگران ـــ دوری گزینم.
راهی که دانته در برابر عشقِ بئاتریس (رابطه عاشقانه ذکر شده در کمدی الهی کمتر به یک عشق زمینی شباهت داشته است، کلا شعرهای دانته درباره ایمان و شک، سیاست و عدالت و حتی عشق، رنگ و بویی خدایی ـــ مذهبی دارند) در پیش گرفت ـــ به عشق شهسوارانه شهرت داشته که در قرون وسطی مرسوم بوده و با احترام بسیار زیاد به معشوق ـــ همراه بود، دانته او را منجی خود دیده و به نظر میرسد چندان به ظاهرِ او توجهی نشان نداده است، در نوشتههایَش تنها دو بار از ظاهر او سخن گفته که یک بار به وصف رنگِ چهرهاَش و بار دیگر از چشمان سبز او گفته است.
عشقِ شهسوارانه بر نجابت و شوالیهگری (در آثار ادبی، قهرمانِ قرون وسطی شوالیه حق انتخاب داشته و به جستجوی ماجرا میرود، او عرصهی رویارویی خود با آزمونها را انتخاب کرده و هویتَش را با این انتخاب شکل میدهد، ماجراهای زندگی شوالیهی قرون وسطی ـــ بسته به عرصهای که برای فعالیتهایش برگزیده ـــ تغییر میکند، البته شوالیه رخدادهای زندگیاَش را بر اساس روایت و آرمانشهر خود انتخاب کرده اما نمیتوان ماجراهای زندگی او را پیشبینی کرد، درست مانند دُن کیشوت ـــ نوشتهی نویسندهی اسپانیایی؛ میگِل سِروانتِس) تأکید داشت، ادبیات آن دوران پُر از داستانهای شوالیههایی بود که به خاطر عشق شهسوارانهی خود ـــ به ماجراجوییها و انجام کارهای مختلفی دست زده تا به بانوی خود خدمت کنند (از آن دسته مَردانگیها و فداکاری هایی که دیگر در دنیای امروزه ناپدید شده و یا کم دیده میشود)، این گونه از عشق تنها گونهای از داستان بود که برای سرگرم کردن طبقه اَشراف ساخته و پرداخته شده اما به مرور زمان ـــ این نگاه به عشق تغییراتی کرده و بازهی گستردهتری از مخاطبان را به خود علاقهمند کرد.
عشقِ شهسوارانه در پایانِ سدهی یازدهم میلادی ـــ در میان طبقهی اشراف و نَجیبزادگان ناحیه آکیتَن (یکی از استانهای فعلی کشورِ فرانسه در کنار اقیانوس اطلس است)، پُروانس (یک ناحیه جغرافیایی در جنوب شرقی فرانسه که به رودِ رون از غرب ـــ مرز ایتالیا از شرق و دریای مدیترانه محدود میشود)، شامپانی (نامِ استانی تاریخی در شمالِ شرقی فرانسه)، بورگوندی (منطقه ای در مرزِ میان سه کشورِ سوئیس، ایتالیا و فرانسه)، نورمن های جنوب ایتالیا (شاملِ نواحی کامپانیا، کالابریا، باسیلیکاتا و پولیای امروزی) شروع شد، عشقِ شهسوارانه چیزی میانهی احساسات شهوانی و دستآوردهای معنوی بوده که اگرچه در ابتدا به صورت عشقی شهوانی به نظر رسیده اما در انتها به اِعتلای معنوی و انسانی فرد ـــ میانجامد.
اصطلاحِ عشقِ شهسوارانه ـــ ابتدا در سال ۱۸۸۳ میلادی بدست گاستون پاریس ـــ نویسنده فرانسوی بکار رفته و بارها با تعاریف و کاربردهای متفاوت ـــ مورد استفاده قرار گرفته تا اینکه در سدهی نوزدهم میلادی ـــ با پدید آمدن ادبیات رومانتیک (این سبک؛ جنبههای احساسی و ملموس را دوباره به هنرِ غرب وارد کرده و رمانتیک کاران ـــ آزاد از چهارچوبهای تصویرگریهای سنتی، به تحقق بخشیدنِ ایدههای شخصی خود پرداختند، این واقع گرایانهی ادبیاتی ـــ هنوز تا به امروز ادامه دارد) مورد بیتفاوتی قرار گرفت، سرچشمهی آن، تفسیرها و نیز تأثیرات آن هنوز مورد بحث است.
باربارا تاکمن ـــ گزارشگر و تاریخنگارِ آمریکایی مراحلِ عشقِ شهسوارانه را این چنین برشمرده است: دیدن بانوی موردنظر و شیفتهی او شدن تحسین او از دور، اظهار جان سپاری به او، عدمِ پذیرش عفیفانهی او از سوی بانو، اظهارِ عشق مجدد با اظهار دوباره سوگندهای پرهیزگاری و وفاداری ابدی، نالههای نزدیک شدن به مرگ از نرسیدن به عشق و نیاز، انجام اعمال شجاعانه که به دلربایی از بانو می انجامد، وصال عشق در پنهانی، ماجراها و حقههای زیادی که برای فرار از شناخته شدن است.
پایانِ عشقِ شهسوارانهی دانته و بئاتریس (بیچه نامِ کوتاه شدهی او بود) تلخ است، بئاتریس در سال ۱۲۸۷ میلادی با سیمون دی باردی که یک جوان بانکدار بوده ازدواج کرد و سه سال بعد در سال ۱۲۹۰ میلادی ـــ در سن ۲۴ سالگی در فلورانس درگذشت (احتمالا به خاطرِ یک نوع بیماری)، او را در کلیسای کوچکی به نامِ سانتا مارگاریتا دی چِرکی ـــ دفن می کنند، دانته از خبرِ مرگِ محبوبَش نابود شده ـــ در عشق او همچنان سوخته و همواره او را در خیابانهای فلورانس جستجو می کرده ـــ سپس رو به هرج و مرج جنسی آورده و بالاخره مجبور میشود که یک سالِ بعد از این ماجرا ـــ با دختری به نامِ جِما دوناتیل ازدواج کند، دانته نیز مبتلا به تبِ شدیدی شده و در شبِ ۱۴ سپتامبر ۱۳۲۱ میلادی ـــ به کامِ مرگ کشیده می شود، در این هنگام ۵۶ سال بوده و در ساعت آخر گفت: کاش در خانهی خود مُرده بودم.
پاریس، بهار ۲۰۲۱ میلادی.
جالب بود شراب قرمز عزیز ، باید کتاب کمدی الهی را بگیرم بخونم تفاوت بهشت و جهنم را از نگاه یک اروپایی با یک عرب بسنجم باید خیلی جالب باشه پاینده باشی
مطلبتونو خیلی دوست داشتم شراب عزیز، مرسی
شراب قرمز عزیز، دوباره انگیزه ای دادی تا زودتر مجموعه کمدی الهی دانته آلیگیری رو به دستم بگیرم و بخونم،کتابهایی ک سالهاس داره خاک میخوره تو قفسه کتابخانه کوچکم، این متن خیلی من رو به وجد آورد
از این که این مطلب را دوست داشتید ـــ احساسِ خوبی دارم، اصلِ این نوشته به مراتب بلندتر بوده که در ترجمه ـــ کوتاهتر و ساده نویسی تر شده است، سپاسِ فراوان از توجهِ شما دوستان.