اثر شوفر چیست؟

میم نون

 

سوار تاکسی شدم و خوشبختانه بخاطر کرونا صندلی عقب دو نفر بیشتر مسافر نمیزد.

چند دقیقه ای که گذشت راننده با صدای بلند گفت: آقا ایشالا که همگی واکسن زدید دیگه؟

تو آینه داشت نگاه میکرد و لبخندی رو لباش بود.

من گفتم بله، بغلی من هم گفت بله، جلویی تیپش به دانشجوها میخورد و جوان بود گفت من نزدم هنوز اعلام نکرده.

راننده گفت ببین پسرم حواست جمع کن، ایرانی اصلا نزن، چینی هم دنبالش نرو‌، بگرد ببین این خارجیه  کجا دارند برو آنجا.

پسرک خنده ای که و گفت ممنون.

من گفتم حالا من که سینوفارم  چینی زدم یعنی بدرد نمیخوره؟ ممکنه کرونا بگیرم  بمیرم؟

راننده یه نگاه کرد تو آینه بمن گفت والا اکثر مسافرام میگن بیخوده همچی  مالی نیست. میخوام اگاه باشید.

گفتم آخه یه دلیل علمی باشه تا آدم بتونه درست تصمیم بگیره. همه دنیا  از این واکسن استفاده میکنند. موثر هم بوده. حالا شاید پادتن بهتری یا موثرتری  تولید نکنه ولی بازم جلوگیری میکنه. بهتره فرصت از دست ندی و خودتم بزنی.

جوابم را نداد. انگار توهین کردم. خوب که نگاهش کردم  دیدم راننده پیری هست  و یاد مطلب «اثر شوفر»  افتادم. وضع اگاهی مردم بقدری  اسفناک هست که تو توالت مسجد شاه هم بری راجب جنس آفتابه حرف بیافته همه اونایی که تو صف توالت یه نظری میدن و کلا نمیدانم از ادبیات ما داره حذف میشه پدیده  اثرشوفر چیست؟

صاحب‌نظران معتقدند که در شرایط فعلی، بیش از دشمن یا خشکسالی و یا دروغ، آنچه که کشورمان را تهدید می‌کند «اثر شوفر» است!

«ماکس پلانک» بعد از این‌که جایزه نوبل را در سال ۱۹۱۸ می‌گیرد، یک تور دور آلمان می‌گذارد و در شهرهای مختلف درباره مکانیک کوانتوم صحبت می‌کند. چون هر دفعه دقیقاً یک محتوا را ارائه می‌کند، «راننده‌اش» احساس می‌کند که همه مطالب آن دانشمند را یاد گرفته است و روزی به آقای پلانک می‌گوید:

شما از تکرار این حرف‌ها خسته نمی‌شوید؟ من الان می‌توانم بجای شما این مطالب را برای دیگران ارائه کنم. اگر اجازه دهید من در مقصد بعدی که شهر مونیخ است، بجای شما سخنرانی کنم و شما لباس من را بپوشید و در جلسه بنشینید؟ برای هر دوی ما تنوعی ایجاد می‌شود. پلانک هم قبول می‌کند!

شوفر خیلی خوب در جلسه درباره مکانیک کوانتوم صحبت می‌کند و شنونده‌ها هم خیلی لذت می‌برند. در انتهای جلسه فیزیک‌دانی که در جلسه بود، بلند می‌شود و سوالی علمی را مطرح می‌کند.

شوفر که جواب سوال را اصلا نمی‌دانست، در نهایت خونسردی می‌گوید: «من تعجب می‌کنم که در شهری پیشرفته مثل مونیخ، سوال‌هایی به این اندازه پیش پا افتاده و ساده از من می‌پرسند! این سوال شما حتی شوفر من هم می‌تواند جواب دهد!سپس از پشت تریبون رو کرد به ماکس پلانک که در جمع حضار نشسته بود، و گفت جناب شوفر (آقای راننده)، لطفا شما به سؤال ایشان پاسخ دهید!»

ماکس از جا برخواست و پاسخ آن فیزیک‌دان را داد.

از آن پس در علم مدیریت این «توّهم دانایی» را «اثر شوفر» می‌نامند. این  تَوّهُم دانایی گاهی در بسیاری از امور از جمله (سیاست، اقتصاد، پزشکی و مدیریت و دین و فرهنگ) برای برخی افراد سطحی نگر و اصطلاحا همه چیز دان پیش می‌آيد.

غافل از اینکه «علم ودانش در هر رشته‌ای مانند کوه یخی است که بخش کمی از آن قابل رؤیت است و بخش اعظم آن را نمی‌توان مشاهده کرد.» افراد سطحی‌نگر صرفا بخش قابل مشاهده دانش را می‌بینند و گمان می‌کنند که کل دانش را دریافت کرده‌اند، در حالی که این فقط «توهمی از دانایی است نه خود دانایی.»

توهم دانایی، یعنی اینکه فکر کنیم همه جوانب مطلبی را می‌دانیم، بنابراین قاطعانه در مورد آن اظهار نظر میکنیم، در صورتی که اشتباه می‌کنیم. یعنی یا نمی‌دانیم و یا اشتباه و ناقص می‌دانیم و علت اصلی توهمِ دانایی، تصور ناقص ما نسبت به تمام جوانب یک مطلب و سپس مقایسه‌ دانش خودمان با همان تصور است.

حال اگر در جامعه‌ای، روال اینگونه شود که هر کسی بی محابا در هر امری مدعی دانستن شود و مردم تفاوت بین فهم متخصص و مدعی تشخیص ندهند، یا به اصطلاح شوفر جای دانشمند اظهار نظر کند و دانشمند بخواهد ماشین را هدایت کند، یعنی شوفر در مسند دانشمندان و دانشمندان در جایگاه شوفر ادامه فعالیت دهند امور جامعه به قهقرا می گراید. 

افسوس که، این داستان درکشور ما اتفاق افتاده است، بیشتر افراد در جایگاه خود نیستند. گروه عمده‌ای از مدیران و سیاستمداران و گردانندگان اقتصاد با روش‌هایی غیر علمی بر مسند نشسته‌اند و توهم دانایی آنها را بدانجا کشانده است.

و این بیماری در میان اقشار مختلف جامعه هم سرایت نموده و بقول معروف همه خود را در همه امور عقل کل می‌دانند. تا جایی که کلمه *(نمی‌دانم)* را تحقیر خود می‌دانند.

سقراط می‌گفت «من داناترین فردم! چون تنها کسی هستم که می‌دانم که نمی‌‌دانم» در حالی که دیگران هنوز به نادانی خود نیز آگاه نیستند.

این جهل سقراطی که بعدها "نیکلاس کوزایی" آن را «جهلِ فرهیخته» نامید، درست همان چیزی است که برای تفکر و پژوهش وجستجوگری نیازمند آنیم. زیرا نخستین گام در تلاش برای کسب دانایی، غلبه بر «توهم دانایی» است.

ما زمانی می‌توانیم به د‌رک و فهم و دانایی خود امیدوار شویم که آنچه را که نمی‌دانیم با شهامت و جسارت بگوییم نمیدانم.