مسابقه انشای ایرون

 

سفرنامه: صعود به حضرت عشق

میم نون

(عکس ها)

نیمه شب چهارشنبه ۱۷ شهریور  ساعت ۲/۵ از خواب بلند شدم لباس پوشیدم کوله و وسایل برداشتم رفتم تو خیابون تا برادرم با یکی از دوستان  همنورد بیان دنبالم. کمی بعد که رسید دیدم تنهاست. قرار بود سه نفری قله دماوند را صعود کنیم. برادرم گفت حامد سردرد و سرما خوردگی داشته نیامده. گفتم اگه میامد و‌ وسط صعود مشکل دار میشد حال همه گرفته میشد. 

راه افتادیم، فاصله تهران تا روستای پلور تو‌ جاده هراز و از آنجا تا پارکینگ رینه پای قله را یک ساعت و نیم رفتیم، ماشین را در پارکینگ پارک کردیم صبر کردیم تا دو کوهنورد دیگر  هم آمدند. منتظر ماشین بودیم.

ساعت حدود ۴/۵ صبح لندرور آمد، ۴۰۰ هزار تومان گرفت ما را برد تا پناهگاه گوسفند سرا واقع در جبهه جنوبی در ارتفاع تقریبا ۳۲۰۰متری. از محل پناهگاه گوسفندسرا تا پناهگاه بارگاه سوم که تقریبا در ارتفاع ۴۲۰۰ واقع شده یا باید کوله پشتی، شامل لباس و چادر و کیسه خواب و زیرانداز و پتو و خوراکی سه روزه و اجاق گاز کمپینگ و کتری و‌ماهی تابه و ‌فلاسک و آب معدنی که حدود ۲۵ کیلو میشود، را یا کوهنورد خودش حمل کند (که انرژی زیادی را از کوهنورد میگیرد) یا با پرداخت هر نفر ۲۵۰ هزار تومان، کوله را به مسئول حمل بار با قاطر تحویل داده و در بارگاه سوم تحویل بگیریم که همین کار را که همه جا مرسوم  است انجام دادیم و گدا بازی نکردیم وسایلمون را تحویل دادیم.

ساعت حدود ۵/۵ راه افتادیم و بعد از ۴ ساعت کوه پیمایی به پناهگاه بارگاه سوم رسیدیم. از روزهای قبل کوهنوردان زیادی امده بودند و همه جا پر از چادر بود. ما هم وسایل را تحویل گرفتیم و چادر خودمون را بر پا کردیم، خستگیمون که در رفت یه دمنوش درست کردم و زدیم و رفتیم بالاتر از پناهگاه تا یک دو ساعتی را همهوایی کنیم - یعنی  بدن خودمون را با هوای ارتفاع بالاتر حدود ۴۵۰۰ متر عادت بدیم - تا در صعود دچار ارتفاع زدگی نشویم.

ساعت حدود ۴ برگشتیم تو چادر یک وعده غذا که هم عصرونه بود و ‌هم شام  خوردیم و رفتیم تو کیسه خواب و خوابیدیم تا ساعت ۲/۵ شب که باید برای صعود بیدارشویم.

شب یک نم بارون زد و قطع شد و ساعت ۲/۵ بیدار شدیم و کوله پشتی مخصوصحمله که مقداری آجیل و میوه و اب و شربت (ترکیب اب و عسل و تخم شربتی) که خیلی نوشیدنی مفیدیه و در کوه و زمان صعود با چند تا لیمو ترش به اضا فه لباس گرم و پانچو و لوازم دیگه را برداشتیم و ساعت ۳/۵ صبح پنجشنبه با تعداد دیگری از کوهنوردان هدلایت ها را روشن کردیم و استارت صعود را زدیم.

آهسته و پیوسته رفتیم بالا تا خورشید از پشت کوه آمد بالا و‌ حدود ساعت ۷ صبح بود که آبشار یخی را پشت سر گذاشتیم - آبشاری که در صخره های جنوب شرقی در ارتفاع ۵۱۰۰ متری همیشه یخ زده و برف و یخ آویزان هست. فقط تابستانها چند ساعتی برف ذوب میشه و کمی آب جاری هست که بلندترین آبشار غرب آسیا از لحاظ ارتفاع حساب میشود. 

در همان حوالی فدراسیون کوهنوردی برای دارو‌ و کمکهای اولیه یک باکس آهنی تدارک دیده که داخلش هیچ چیزی نیست :))

ایستادیم و با برادرم برای صبحانه سیب زمینی آب پز و چای خوردیم. در طول راه هم خرما و آجیل استفاده میکنیم تا انرژی داشته باشیم. صعود را ادامه دادیم تا بلاخره رسیدیم به دهانه سوراخی در نزدیکی قله که همیشه از آن گاز گوگرد متصاعد میشه و همه عکس و فیلم یادگاری میگیرند.

ده دقیقه بعد حدود ساعت ۱۰/۵ صبح موفق شدیم به بالای قله دماوند صعود کنیم. (ویدیو)

برادرم بغل کردم و اشک ریزان با دیگر کوهنوردان عکس یادگاری گرفتیم و با چند نفری که با ما به قله رسیدند، سرود ای ایران ای مرز پر گوهر را خواندیم و دعا کردیم بیماران شفا یافته و خصوصا شر ویروس کرونا از سر مردم‌ کره زمین کم شود.

بعد من بیاد ایرون دات کام و‌ همه ایرانیها عکس یادگاری گرفتم.

کمی استراحت و تجدید قوا کردیم و ساعت ۱۲ از سمت راست یال جنوبی بصورت شن اسکی بسمت پناهگاه بارگاه سوم برگشتیم. در هنگام برگشت به یکی از هموطنان اهل تنکابن که حال مساعدی نداشت و حتی هیچ لوازمی هم نداشت و یک از بچه های تهران که وسایل کوهنوردی کامل داشت ولی آب و غذا نداشت :) و تشنه و‌ گرسنه بو‌د و ‌از شب قبل هیچ غذا نخورده بود کمک کردیم.

با هم آمدیم پایین و ساعت ۴ عصر داخل چادر مشغول درست کردن چای و دمنوش و لذت بردن از صعود بودیم. شام سوپ و نودل خوردیم و زود خوابیدیم و روز جمعه صبح صبحانه املت درست کردم و بعد از جمع کردن چادر و لوازم بسمت پایین سرازیر شدیم. ساعت ۱۲ از پارکینگ پای قله از حضرت عشق خداحافظی کردیم و بسمت خانه برگشتیم.

جای همه دوستان خالی بود.