مسابقه انشای ایرون

 

تیرکمون سیمی‎‎

میم نون

 

با بچه های دیگه نشسته بودیم که دیدم ناصر با یه تیرکمون کوچیک تو دستش اومد جلو و گفت دیگه هیچ گنجشک و یاکریمی نمیتونه از دست من فرار کنه و با این (سلاح جدید یا تیرکمان سیمی) شکارشون میکنم.

من و بقیه با خنده زل زده بودیم به اون تیروکمان کوچولو که دستش بود و بهش گفتم اگه راست میگی نشون بده ببینیم.

ناصرهم که انگاری خیالش جمع بود از جیبش یدونه یک قرونی در آورد و برد گذاشت لبه جدول پیاده رو اونور خیابون و اومد کنار ما وایساد وگفت حالا نیگا کنین.

منتظر شدیم ببینیم چی میشه. دست کرد از جیب شلوارش یک تکه سیم برق شبیه نعل اسب در اورد بیرون وگذاشت لای کش های تیرکمون و تیر را کشید عقب و نشونه گرفت و ولش کرد. صدای درینگ اومد و یک قرونی پرت شد رفت چند متر عقب تر افتاد، خیلی باحال بود.

گفتم بده ببینم چه جوری اینو پیدا کردی؟

گفت اینو از بچه های جوادیه گرفتم.

خیلی ساده بود یک تکه سیم برق مسی قوی را بشکل کمان دراورده بود و حدود ده، پونزده تا کش هم از این کشهای ریز سفید رنگ نوار بالای پیژامه و یا شورت را هم دراورده بودند و خیلی ماهرانه به دو طرف کمان وصل کرده بودند، تیرهای اونو هم از سیم برق نازکتر بشکل U بریده بودن و خیلی سبک و ریز بود.

یک هفته طول کشید تا بتونم سیم برق مورد نیاز برای ساخت اونو پیدا کنم، بعد یکمتر هم کش نواری خریدم، با برادرم و چندتا از بچه محل ها هر کدام یکدونه درست کردیم، خیلی دقت بالایی داشت، دلم نمیومد گنجشک بزنم.

البته دخترهای محل هم هرکی گنجشک میزد بهش فحش میدادند و معلوم بود دیگه باید بیشتر تشتک نوشابه میکاشتیم و سر نوشابه شرط بندی میکردیم، وقتی میرفتم خونه تیرکمان را زیر آت و آشغالهای پشت بام قایم میکردم تا مادرم نبینه اگر میفهمید بیچاره میشدم.

یک روز داشتم نشونه میکاشتم میزدم که بهزاد هم از چند متر اونورتر نشونه ای که من گذاشته بودم را میزد، عصبانی شدم تیرکمون گرفتم سمت پای بهزاد گفتم میری یا بزنم، که تیر از دستم در رفت و یکدونه U روی ران پاش حک شد و داد و فریادش رفت به هوا آنچنان میسوخت و گریه کرد که مادرش دوید تو کوچه و منم فرار کردم.

اون شب پدرم تیرکمان را ازم گرفت و شکستش، دو تا پس گردنی هم نوش جون کردم. مادرم شلوغش کرده بود و میگفت بخیر گذشته، اگه به چشمش میخورد واویلا میشد.

گفتم مگه چشم بهزاد بالای زانوشه؟ که یه تو سری دیگه نوش جان کردم و بعدش قول دادم دست به تیرکمون نزنم.

البته سال بعدش یک تفنگ بادی ۴/۵ خریدم. تو خدمت سربازی هم بخاطر جنگ با انواع توپ و تانک نشانه زدم. فقط اون شمشیر جنگ ستارگان هوسش تو سرم مونده :)