دو بیقرار

 

ای بیقرار چه جویی زِ من قرار

من بیقرارِ تو از لیل تا نهار

در کهکشان غربتِ تو من به سال و ماه

پروانهوار دور جهان میتنم مدار

ما هر دو تن زِ وطن طرد گشتهایم

من از خودی و تو از من کنی فرار

با کوچِ تو دوباره زِ جا کنده میشوم

میکوچم از خود و از یار و از دیار

میریزی و زِ زارییت آوار میشوم

میگریم از ته دل با تو زارِ زار

پوشیدهای اگرچه دلت را زِ چشمِ غیر

بر این غریب شرحِ غربتِ تو هست آشکار

آوارهتر ز منی هیچ کس ندید

آوارهی تویی که نداری به دل قرار

گفتی مرا که فکر دگر کن برای خود

شوخی نکن که غیر توام نیست کار و بار

ای آهوی رمیده چرا میرمانیم؟

من را زِ تو رمیده شدن نیست اختیار

از دستِ روزگار تو سرگشتهای و من

سرگشتهی تو و ستم و جورِ روزگار

پایان قصهی تبعید صبح میشود

کی میرسد رفیق پایانِ شامِ تار؟

یاران تو شدند پیر و پراکنده در جهان

پیرم ولی نپراکم ز یارِ غار

گفتی برو "شیده" و با دیگران نشین

ترسم تو را امر محال است انتظار

 

/

نیلوفر شیدمهر

ونکوور - کانادا

۲ اوت ۲۰۲۱

تارنما: nilofarshidmehr.com

 کانالِ شعرخوانی در یوتیوب (از شما دعوت می‌شود مشترک شوید / دکمه سابسکرایب را بفشارید و زنگوله را بزنید.)