گزارشی از شمیران زاده
من در ماه مِی ۲۰۲۱ میلادی هنوز در بیمارستانِ ارتش ـــ در خدمتِ لژیون بودم که از هم پالکیها میشنیدم که ستیزه جویان طالبان حملاتِ گستردهای را در افغانستان آغاز کرده و جایگاههای راهبردی و حتی دومین سد بزرگِ افغانستان را فتح کردند، در اواخرِ همان ماه لژیونرهای اسپانیولی افغانستان را تَرک کردند، دیگر کشورها نیز همین روش را اتخاذ کرده و هجومِ طالبان بر علیه جمهوری اسلامی افغانستان و همپیمانانَش ـــ رسما آغاز شده بود.
نیروهای طالبان ژوئنِ خوبی داشتند، آنها کنترلِ قُندوز (شهری در شمال افغانستان) تا وُلُسوالی اَرغِستان ـــ یکی از ولسوالیهای استانِ قندهار افغانستان را در اختیار گرفتند، دولت افغانستان برنامهای را به نام بسیج ملی؛ که هدف آن مسلح کردن گروههای شبه نظامی برای جنگ با طالبان بود را براه انداخت تا ارتش تنها نباشد اما هیچ کدام از این نیروها نتوانستند جلوی حملاتِ وحشیانهی طالبان را بگیرند، ارتشی که ۸۳ میلیارد دلارِ مالیات دهندگانِ آمریکایی خرجِ آن شده بود ـــ کارایی لازم را نداشته و به دلیل ضعفِ شدیدِ فرماندهی ـــ به سرعت از هم پاشیده شد.
با خروجِ نیروهای آمریکایی از میدان هوایی بگرام (در ۱۱ کیلومتری جنوب غربی ولایت پروان؛ در شمالِ افغانستان) ـــ نیروهای مسلح افغانستان آنجا را تحویل گرفتند، من با چشمانِ خودم دیده بودم که چطور این فرودگاه نظامی را به مدرن ترین آلات و ادواتِ نظامی وقت مجهز کرده بودند، وقتی که در ۲۱ ژوئیه، رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایالات متحده آمریکا گزارش داد که نیمی از مناطق افغانستان تحت کنترلِ طالبان است ـــ تمامِ اتفاقاتِ بدِ دورهی تسلطِ طالبان بر افغانستان ـــ قبل از سالِ ۲۰۰۱ میلادی در خاطرِ همهی ما که آن زمان را دیده بودیم ـــ زنده شد، شهرها یکی پس از دیگر به محاصرهی طالبان افتاده و جنگ و گریز های مختلفی روی میداد، طالبان به نحوِ عجیبی پیشرَوی میکرد، آنقدر که کارشناسانِ نظامی تا به همین الان پاسخی برای این واقعه ندارند.
از ابتدای ماهِ اوت ــ دوره نقاهتِ پس از عملِ کتف را نیمه کاره گذاشته ـــ به پاریس بازگشته تا در کنارِ همکارانم شاهدِ رویداد های افغانستان باشم، نیروهای دولتی بدون هیچ گونه درگیری و ایستادگی ویژهای ـــ برای جلوگیری از بروز خشونت و کشتار از شهرها بیرون می رفتند، سربازان اردوی ملی افغانستان (همان ارتش ملی افغانستان) ـــ به توصیه فرماندهی عالی آمریکا از مواضعِ خود عقبنشینی می کردند، در این میان نامردانِ طالبان س، ربازانِ افغانی را به گلوله بسته و ناجوانمردانه آنها را میکشتند، عدهای به کشورهای منطقه پناه میگرفتند، مرزبانان دستور داشتند آنها را خلع سلاح کرده و کلِ مهمات را تحویلِ طالبان دهند، آخرین پیامی که حوالی صبحِ ۱۲ اوت دریافت کردم این بود که کابل ممکن است ظرف ۳۰ روز محاصره شده و ظرف ۹۰ روز سقوط کند، اما اینطور نشد، در اولین ساعتِ روز ۱۵ اوت اعلام شد که طالبان به کابل رسیده و منتظرِ انتقالِ قدرت هستند، کابل ساکت و آرام ـــ در میانِ شب سقوط کرده بود، حتی یک گلوله نیز شلیک نشده و تا چند ساعت ـــ ورودِ ماشینهای شورشیانِ طالبان به کابل دیده میشد، هجوم برقآسا طالبان در سراسرِ افغانستان ـــ نویدِ دوبارهی افراط گری و قتل عامِ مردم را میداد، عملیات آپاگان از ۱۵ اوت به درخواست امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه و در پی قدرت گرفتن طالبان در افغانستان آغاز شد.
در بعد از ظهرِ ۱۶ اوت رسما عملیاتِ فرار از افغانستان ـــ از طریقِ فرودگاه کابل آغاز شده بود، تمامِ کشورها شهروندها و همکارانِ خودشان را باید از کشور خارج میکردند وگرنه طالبان آنها را به اسارت میگرفت، در این میان دلم شور میزد، ناراحتِ ظهور بودم، او یکی از مترجمینِ ما از سالی بود که من به آنجا رفته بودم، در سالِ ۲۰۰۳ میلادی من به همراهِ لژیونرهای فرانسوی به اعزام شدیم تا پولیسهای افغانی (سرحدی ولایت هرات) را تعلیم دهیم، در ۴ هفتهای که در آن کشور حضور داشته و گزارش و مطلب تهیه میکردم ـــ افغان های بسیار خوش فکر و مصممی را شناختم که قصد داشتند مملکتِ خود را از نو ساخته و برای همیشه افغانستان را از شّرِ موجوداتِ ضحاکی پاک کنند، ظهور خان یکی از مترجمینِ ما بود، او که سالیانِ پیش به فرانسه پناهنده شده بود ـــ در تمامی امور کمک کرده و ارتباطِ خوبی را بینِ ما و افغانیها به وجود میآورد، از او بارها تقدیر شده و پس از پایانِ دوره تعلیم پولیسهای افغانی ـــ به کابل بازگشت و در اختیارِ نظامیان و مستشارانِ فرانسوی بود.
من با او همیشه در ارتباط بودم، خانوادهی وی را میشناختم، اصرار داشت فرزندانش در افغانستان درس خوانده و تعلیم گیرند، همسرش چند سالی بود که معلم شده و اوضاع و احوالِ آنها مثلِ خیلی دیگر از هم میهنانِ ایشان خوب به جلو میرفت، هر بار که به فرانسه میآمدند ـــ اینها را دعوت کرده و به دورِ هم خوشی میکردیم، حتی چشم روشنی برای تولدِ دخترم فرستاده و آرزو میکرد با او به دیدارشان روم.
تمامِ روز از اینجا برو به آنجا، با این حرف بزن، با آن بحث و گفتگو کن،... مثلِ بقیهی همکارانم ـــ دلواپسِ آنهایی بودم که با ما همکاری کرده و میکردند، خیلی زود در مقر وزارت خارجه فرانسه ـــ مرکز حل بحران افغانستان تشکیل شده و من به خاطرِ آشنایی با زبان و خدمت در کشور ـــ موقتا در آنجا مشغول به همکاری شدم، عملیات انتقال دیپلماتها، نظامیان، کارمندان و... آغاز شد، هر بار که یک ایرباس اِی۴۰۰ اِم به پیستِ فرودگاه نزدیک میشد ـــ قلبم از نگرانی میزد، به غیر از یکبار؛ دیگر نتوانسته بودم با ظهور صحبت کنم، فقط دستوراتِ لازم را به وی ابلاغ کرده و به او گفتم که ایشان و خانوادهاش را رها نخواهیم کرد.
۲۳ اوتِ سالِ ۲۰۲۱ میلادی، در یکی از فرودگاههای نظامی خارج از پاریس، ساعتِ ۱۵۳۰، ایرباس اطلس ـــ از طریق ابوظبی به زمین نِشست، از پشتِ پنجرهی حفاظ ـــ در کنارِ دیگر کارکنان به انتظار نشستم، همه از اینکه در کنارِ این پناهجویان بودیم ـــ احساسِ غرور میکردیم، اما لازم نمیدیدیم آن را به زبان آورده و یا به دیگران نشان دهیم، کاش میشد همه را آورد، به خصوص بچهها، کاش میشد به همه کمک کرد، مسافران یکی یکی پایین میآمدند، پزشکان و پرستاران در انتظارِ اینها بودند، خدا میداند چقدر استرس و اعصاب خوردگی اینها را در خود اسیر کرده بود، یکی یکی مسافرین به کمپِ مخصوصی هدایت شده تا مطمئن شوند عاری از ویروسِ کرونا هستند، هر کسی را که از هواپیما پایین میآمد ـــ میشمردم، بلند داد میزدم که خوش آمدید، منتظرتان بودیم، نفرِ یازدهم را که دیدم ـــ بغض گلویم را گرفته بود، همسرِ ظهور بود که با دو فرزندش آرام قدم به زمینِ فرانسه میگذاشتند، کلی دست تکان دادم، مرا دید، چه خوشحال شد، ظهور نفرِ پانزدهم بود، نامَش را چند بار فریاد زدم، چشمَش به من افتاده و احساس کردم که چقدر در همین چند روز پیر شده و نفس ندارد، از دیدنم لبخند زد، از دیدنَش آرام شدم، اصلا یادِ کتفِ عمل شدهی خود نبودم، خوب که چه،... ظهور رسید و خیالم راحت شد.
بیست سال دست رو دست گذاشته و کاری حسابی در افغانستان نکرده تا طالبان برای همیشه از بین برود (درگیری بر سر مناصب بین رهبران به حدی رسید که برخی از آنها اعلام کردند بر سر رسیدن به دولت مبارزه میکنند، به همین دلیل رابطه بین اهالی حکومت بر مبنای نفع گرایی و منافع شخصی بود، نه منافع ملی)، این همه خرج، این همه سرباز کشته شد، برای چه، برای هیچ، طالبان پس از توافق دوحه (مذاکرات دوحه با آمریکا، ساختار اصلی در تاریخ جنبش سیاسی و نظامی طالبان بوده و مطمئن هستم که این مذاکرات معمایی است که تفاصیل آن در مراحل بعدی حکومتِ طالبان مشخص میشود) ـــ تقریباً بدون مداخله نیروهای دولتی افغانستان توانسته بودند نیروهای خود را آزادانه در سراسر افغانستان جابجا کنند (فراموش نکنیم که دو طرف طالبان و آمریکا با نظارت قطر ـــ یک سال پیش به یک تفاهمِ راهبردی در مورد آینده رابطه شان دست یافتند، محوریت این توافق ـــ سه نکته بود؛ تامین امنیت عقب نشینی کامل نیرو های آمریکایی و غربی از افغانستان، تضمین منافع سیاسی ـــ اقتصادی آمریکا در افغانستان و تاکید ایالات متحده بر اینکه پس از خروج از افغانستان، دخالتی در شکلِ حکومت در این کشور نخواهد داشت)، بیش از ۵۰۰۰ زندانی طالبان که متخصص بودند؛ به میدان جنگ بازگشته و طالبان را تقویت کردند، رهبری افغانستان هیچ مرکز شهری را با خطوط دفاعی تقویت نکرد، با خروج ایالات متحده و بدون حمایت ایالات متحده، اعتبار دولت مرکزی افغانستان به چشم سربازان ضعیف خط مقدم سقوط کرد، غنی گفته بود تا آخرین گلوله میجنگد، دروغگوی دزد، همه میدانند که فساد و کثافت کشور را فرا گرفته بود (فساد در ساختار دولت و نظام سیاسی در کابل، همواره وجود داشته و باعث شد حدود ۵۶٪ از مردم افغانستان زیر خط فقر باشند)، حالا همه افغانها باید در چارچوب اسلام زندگی کنند، زنانِ افغانی در خطر هستند، آزادی آنها شکننده است، افراطیهای اسلام گرا تمامِ این مملکت را حالا در اختیار دارند، تا الان ۱۰۳۱ غیرنظامی کشته شدهاند، ۲٫۰۴۳ غیرنظامی زخمی شدند، ۲۴۴٫۰۰۰ غیرنظامی آواره شدند.
کاملاً مشهود است که غربیان شناختِ کافی از فرهنگ و ملتِ افغان نداشته و به شکل ساده و احمقانهای تلاش کرده در بافت جامعه افغانستان ـــ تغییراتی ایجاد کنند، آنچه که هیچ نفعی حل مشکلات بیکاری و بی سوادی این ملت نداشت و دیدیم که در نهایت طالبان از همین شرایط ـــ بعنوان دستمایهای برای سیطره بر مردم استفاده کرد، نا امیدی در جامعه؛ تا حدی که مردم هیچ امیدی به تغییر از هیچ طرفی نداشته و در نهایت به مهاجرت پناه بردند، همانطور که آمارها نشان میدهد؛ در سالهای گذشته ـــ از هر ۱۰ افغانی که قصد مهاجرت از کشور خود را داشتهاند، یک نفر جان می سپرده است، در این میان ـــ در برابر شکافی که بین دولت و ملت افغانستان وجود داشت، طالبان با صف آرایی منظمی توانست تحت رهبری یک شخص، صفوف خود را از نظر مذهبی، دینی و سیاسی منظم کند، اخباری به دستمان میرسید دال برِ اینکه تامین مالی طالبان از زمانی که از حکومت دور شد ـــ قطع نشد، بلکه گزارشها حاکی از آن است که درآمد طالبان افزایش یافت، چه از طریق باجگیری از هند، پاکستان و دست یابی به اموالی از آنها، یا از طریق شبکه گستردهای از سرمایه گذاران عرب در قطر، بویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی، که از طالبان حمایت کرده و در این مسیر حتی از تجارت مواد مخدر هم گریزان نبودند، اخیرا مسئولان افغان تاکید کرده که طالبان به شکل منظم اَموالی را از ایالات متحده دریافت میکرد و سفیرِ آن زلمای خلیل زاد (متولد مزار شریف افغانستان و از پدر نورزی پشتون، آنتونی بلینکن؛ وزیر امور خارجه دولت بایدن نیز خلیل زاد را در پُستَش نگهداشت) این منابع مالی را در یک حساب بانکی ـــ در پایتخت قطر در دوحه سپرده گذاری کرد، این چنین سیاستِ کثیف را در بسیاری از کشورهای جهانِ سوم تا کنون شاهد بودیم.
در این میان آخوند مجتبی ذوالنوری گفته که: طالبان بخشی غیرقابل انکار از واقعیت در افغانستان است و نباید این گروه را با گروههای تروریستی اسلام گرا مانند داعش یا القاعده برابر دانست، بر این باور هستم که که ایران با طالبان به توافق رسیده است (در جریان هستیم که در سال ۲۰۱۵ میلادی، ایران همکاری خود با طالبان را به منظور محافظت از مرزهایش افزایش داد، بخشهای از نواحی مرزی دو کشور در اختیار این گروه است، این همکاری پنهانی در عین حال به گسترش روابط دیپلماتیک نیز منجر شد، ایران نخستین بار در اواخر ۲۰۱۸ میلادی اذعان کرد که میزبان فرستادگان طالبان بوده است، روابط بلندمدت ـــ میان ارگانهای امنیتی ایران و طالبان حس می شود، مقامات افغان و آمریکایی بارها ایران ـــ مخصوص سپاه پاسداران را به حمایتِ مالی و تسلیحاتی از طالبان متهم کردهاند)، در رسانههای وابسته و نزدیک به حکومت جمهوری فاشیستی اسلامی گزارشهایی منتشر شده که طالبان را یک نیروی سالمِ و توانا معرفی میکنند، که قابلیت حکومت بر افغانستان را دارد.
پاریس، اوت ۲۰۲۱ میلادی.
سلام شراب قرمز عزیز ، گزارش کاملی بود ممنون ، خوشحالم کتف شما بهبود یافته و دوباره دست به قلم شدی ، سلامت باشی
شراب جان عزیز چه خوب که هستین و مینویسین
جاتونم خیلی خالی بود
خوش آمدید شراب سرخ. در غیاب شما "باگت" و پنیر ما بسیار تنها بودند.
درود بر دوستان، عالی جنابان.
سپاس که به یادم بوده و ممنون که همچنان در اینجا تشریف دارید، آرزوی بهترینها را برایتان دارم.
در بدترین موقعیتِ تاریخی هستیم، سقوطِ افغانستان به روی من و بسیاری دیگر اثرِ منفی گذاشته و تنها خدا میداند این افسرده خاطر گری ـــ تا کی ادامه خواهد داشت.
فرامرز جان، روح و تَنَت سلامت کاکو، بهترینها را در پیشِ من امانت داری.
همگان پاینده باشند.
سلام به ردواین عزیز.
ما رو از خوندن مطالب با ارزشتت محروم نگه ندار.
سوری عزیز و مهربان سلامت باشد
شراب جان چه خوشحالم سالم هستید و دلگرم از اینکه به دوستان و همکاران افغانی یاری رساندید. پاینده باشی.
قربانت بروم جهانشاه جان که لطف داری و همیشه در جریانِ هر چه در دنیا روی میدهد ـــ هستی، ممنون از حمایتی که میکنی، زنده باشی