مسابقه انشای ایرون
پررنگترین طیفِ نوری در زندگی آدمها
نگارمن
از بچگی بلد نبودم حرفامو بهموقع بزنم. همیشه چشمام پر از اشک میشد و گولهگولهی این اشکها میغلتیدن روی صورتم ولی صدا از حنجرهم بیرون نمیومد.
بارها برای این گریهها و برای احساساتی بودنِ محض، سرزنش شدم. پدر و مادرم دختری میخواستن که با منطقی قوی بتونه از حقوق خودش دفاع کنه تا نگران آسیبهای بعدی این ترکخوردگیها نباشن ولی من در هر شرایطِ ناعادلانهای فقط اشک ریختم و مثل یک بچهگربهی نازپروردهای که صاحبش ازش هیچ انتظاری نداره خودمو پرت کردم توی بغل بزرگترام.
اشکام توی آستینم که نه، همشون کف دستم بود. حتی وقتی پسرعموی شیطونم دوتا گیس بافتهمو میکشید و میگفت اگه یه روزی سرخ پوستا به شاهرود حمله کنن کارشون برای تو راحته چون میتونن تو رو با همین موهای خودت از درخت آویزونت کنن.
نمیتونستم بهش بگم چرا من؟! حالا چرا سرخپوستا؟! سرخپوستا که با شاهرودیا در صلحان! و فقط اشک میریختم، از دردِ موهای کشیده شده و از دردِ جنگ، و بزرگترا مجبور میشدن بالاخره اونو از من جدا کنن. ولی بازم این من بودم که تنبیه میشدم که چرا قدرت نداشتم موهای نازنینمو از دستاش بکشم بیرون!
من در زندگیم برای خیلی چیزها گریه کردم: برای خیلی خوشحالیها، برای خیلی رسیدنها، برای خیلی جداییها، برای دلتنگیها که خیلی زیاد، زار زار! ولی وقتی به پشت سرم نگاه میکنم اونجایی که کسی نبوده اشکامو پاک کنه هیچ اشکی هم نریختم. حتی توی بدترین و سختترین شرایطِ احساسی. و این جاست که ابرازِ عواطفِ آدمی متصل میشود به وجودِ آدمی دیگر، به وجودِ رفاقتی دیگر.
رفاقت، پررنگترین طیفِ نوری در زندگی آدمهاست و بسیاری از واکنشها و رفتارهای اجتماعی ما، ناشی از بودنِ همین رفاقتهاست. ما مسئولِ رفتارهای یکدیگر هم هستیم، مسئولِ عواطفِ هم!
متاسفانه چشم ما خیلی قوی نیست. گوش هامون بهترند.
فقط هفت رنگ می بینیم. قرمز ؛ نارنجی ؛ زرد ؛ سبز ؛ آبی ؛ نیلی ؛ بنفش
چشمان ما به رنگ های انتهای طیف ؛ نیلی و بنفش خیلی حساسند. به خاطر همین چراغ راهنمای اتومبیل ها به همین رنگند.
هر وقت میخواهی مسیرتو عوض کنی ؛ به راست بپیچی و یا چپ به این رنگ ها نیاز خواهی داشت.
اگر یادت بره چراغ راهنما را بزنی؛ نتیجه نامطلوب خواهد بود. ماشینهای اطراف هیچ ایده ائی از تصمیم شما نخواهند داشت.
پر رنگ ترین طیف زندگی همین نیلی و بنفش هستند
مواظب باشید.
مرسی آقای مرادی عزیز، کاملا درست میفرمائین، سعی کنیم با تمرین، حساسیتها رو در دیدن بعضی رنگها بیشتر و در بعضی رنگها کمتر کنیم تا خوشحالتر زندگی کنیم.
نگار خانم عزیز رفیق خوب همیشه خودشو همرنگ میکنه سفید باشی سفید میشه سیاه بشی سیاه میشه ، رفیق مرهم همه دردهاست اگر هم مرهم نشد شریک میشه تا رنج و درد کم کنه ، و شادی را هدیه میده ، ادم بدون رفیق مثل ماشین بدون زاپاس میمونه ، پنچر بشه زمینگیر میشه ، و درست گفتید تو رفاقت ما مسئولیم تو شادی و غم ، باید تحمل همه چیز داشته باشیم ، نوشته شما میتونه تذکر خوبی باشه برای همه ممنون از شما
رفیق خیلی خوبه میمنون جان، مادر و پدر هم باشی رفیقش باشی!
من ممنونم که خوندین:)